-
"یلدای آدم ها همیشه اول دی نیست/ هر کس شبی بی یار بنشیند شبش یلداست"
شنبه 30 آذر 1398 19:43
کُلَّما عَلکتِ الرِّیاحُ سَتائرَ غُرفَتی وَ عَلکتنیأتَذکَّرُ حُبَّکِ الشِّتائی..وَ أتَوَسَّلُ إلى الأمطارِأن تُمطِرَ فی بلادٍ أُخرىوَ أتَوَسَّلُ إلى الثَّلجِأن یَتَساقَطَ فی مُدُنٍ أُخرىوَ أتَوَسَّلُ إلى اللّهِأن یلغی الشتاءَ مِن مُفکّرتِهِلِأنّنی لا أعرفُ کیفَ سَأُقابلُ الشتاءَ...
-
گفتی که از نهانِ دلت با خبر نی ام/ تو در دلی کدام نهان بر تو فاش نیست؟
چهارشنبه 27 آذر 1398 08:57
اذا ناداک القمرُ بِإسمِکَ یَوماً فَلا تَندهِش...فَأنا فی کُلِّ لَیلَةٍ أُحَدِّثُهُ عَنکَ.**************************************اگر روزی ماه به اسمت صدایت کرد وحشت نکن...من هر شب درباره ی تو با او حرف می زنم."شهرزاد خلیج ترجمه ی خودم"* عنوان پست از طالب آملی* بدهکار هیچ کس نیستم/ جز همین ماه/ که از پشت میله...
-
"هرچه کنم نمی شود تا بروی تو از دلم/ از تو فرار می کنم باز تویی مقابلم"
سهشنبه 19 آذر 1398 21:34
الحُبُّ کالحَربِ سَهلٌ أن تَبدَأهُصَعبٌ أن تَنهیهِوَ مُستَحیلٌ أن تَنساهُ************************عشق مانند جنگ استشروع کردنش ساده ستپایان دادنش دشوارو فراموش کردنش محال"دیوارنوشته ی عربی ترجمه ی خودم"این را هم بخوانید:لَستَ أمامَ عَینی لکنَّکَ کُلّ ما أراهُمقابل چشمانم نیستی اما هر آنچه می بینم...
-
" این سنگ خدایان که تبر می شکنند/ روزی که بیایی از کمر می شکنند/ بردار تبر را و بزن ابراهیم/ بت های بزرگ زودتر می شکنند"
یکشنبه 17 آذر 1398 18:38
َ أیُّها العُلَماءُ وَ الفَنّیّونَ أعطونی بِطاقةَ سَفرٍ إلى السَّماء فَأنا موفدٌ مِن قِبَلِ بِلادی الحَزینةِ بِإسمِ أرامِلِها وَ شُیوخِها وَ أطفالِها کی تعطونی بطاقةً مجانیةً إلى السَّماءِ فَفی راحَتی بَدَلَ النُّقودِ .. «دُموعٌ» لا مکانَ لی؟ ضَعونی فی مُؤَخَّرةِ العَرَبَةِ على ظَهرِها فَأنا قَرَویٌّ وَ مُعتادٌ على...
-
"چون درد تو داریم دوا پیش تو باشد/ هر جا که تو باشی دل ما پیش تو باشد"
سهشنبه 12 آذر 1398 20:01
وَصیَّةُ الطَّبیبِ لی:أن لا أقولَ الشِّعرَ عاماً کاملاًو لا أری عَینَیکِ عاماً کاملاًو لا أری تَحَوُّلاتِ البَحرِ فی العَینِ البَنَفسَجیَّةِاللهَ... کَم تَضحَکُنی الوصیَّةُ!...**********************************پزشک برایم تجویز کرده که:یک سال تمام شعری نگویمیک سال تمام چشم های تو را نبینمجزر و مد دریا در چشمان بنفشه...
-
"سرزمین مادری رؤیای اجدادی کجاست؟/ مردم این شهر می پرسند آبادی کجاست؟"
چهارشنبه 6 آذر 1398 19:37
دَمٌ وَ دَمٌ وَ دَمٌ فی بلادکَ فی إسمی و فی إسمِکَ فی زَهرَةِ اللوزِ فی قِشرَةِ الموزِ فی لَبَنِ الطِّفلِ فی الضَّوءِ وََ الظِلِّ فی حَبَّةِ القَمحِ فی عُلْبَةِ المِلحِ قَنَّاصةٌ بارِعونَ یَصیبونَ أهدافَهُم بِامتیازٍ دَماً وَ دَماً و دَماً هذه الأرضُ أصغرُ مِن دَمِ أبنائِها الواقفینَ على عَتَباتِ القیامةِ مِثلَ...
-
"به هر فصلی غمی، هر صفحه ای انبوه اندوهی/ وطن جان خسته ام پایان خوبِ داستانت کو؟/"
شنبه 2 آذر 1398 21:57
حُقوقُنا تَحَوَّلَت إلی أحلامٍ ****************** حقوقمان تبدیل شده است به رؤیایمان "دیوارنوشته ی عربی ترجمه ی خودم" * عنوان پست از حسین جنتی * خوابی ست که بین لرز و تب می آید/ جانی ست که از صبر به لب می آید/ بیهوده خروس لعنتی می خواند/ شب می رود و دوباره شب می آید/ "سید مهدی موسوی" * گاهی دلم می...
-
"کافه های دنیا/ دانشکده های عاشقی اند/ اگر روزی تعطیل شوند/ عشق و عاشقی هم تمام می شود"
دوشنبه 20 آبان 1398 15:17
کَمَقهى صَغیرٍ على شارعِ الغُرَباء هُوَ الحُبُّ ... یَفتَحُ أبوابَه لِلجَمیعِ. کَمَقهى یَزیدُ وَ یَنقُصُ وفْقَ المُناخِ: إذا هَطَلَ المطرُ ازداد رُوّادُهُ، وَ إذا إعتَدَلَ الجَوُّ قَلُّوا وَ مَلُّوا أنا ههنا - یا غربیةُ - فِی الرُّکنِ أجلسُ مَا لونُ عَینیکِ؟ مَا اسمُکِ؟ کَیفَ أُنادیکِ حینَ تَمُرِّین بی، وَ أنا جالِسٌ...
-
" تو از زمان تولد درون من بودی/ وگرنه عشق که اینقدر اتفاقی نیست "
یکشنبه 12 آبان 1398 17:01
وَشَمَتْکَ أُمّی على ذَاکِرتی قَبلَ أنْ اولَدَ وَ تنَّبأتْ بأنْ تکونَ لی .. فَاسْتَعْجَلتُ الوِلادَةَ ... ****************************** پیش از آنکه زاده شوم مادرم نامت را بر حافظه ام حک کرد و به من خبر داد که تو مال منی پس دلم خواست که زودتر به دنیا بیایم ! " سعاد الصباح ترجمه ی خودم " * عنوان پست از فرامرز...
-
" مرزها را بسته ام احساس امنیت کنی/ با خیال راحت از آغوش من لذت ببر"
چهارشنبه 8 آبان 1398 19:17
أ لاحَظتِ شیئاً ؟ أ لاحَظتِ أنَّ العلاقةَ بینی وَ بینکِ .. فی زَمنِ الحرب ِ .. تأخذُ شکلاً جدیداً وَ تَدخُلُ طوراً جدیداً وَ أنّکِ أصبَحتِ أجملَ مِن أیِّ یومٍ مَضى .. وَ أنّی أُحِبُّکِ أکثرَ مِن أیِّ یومٍ مَضى .. أ لاحَظتِ ؟ کیفَ إختَرقنا جِدارَ الزمنِ وَ صارتْ مَساحةُ عَینیکِ مِثلَ مَساحةِ هذا الوطنِ .. أ لاحَظتِ هذا...
-
"من از تمام جهانی که غرق اندوه است/ به شانه های تو تکیه زدم که چون کوه است"
شنبه 4 آبان 1398 23:05
عِندَما کُنتُ طفلةً.. . کُنتُ أتَصَوَّرُ أنَّ الشجرةَ هِی أعلى مکانٍ فی العالمِ... وَ عِندَما أصبحتُ امرأةً وَ تسلقتُ عَلى کتفیکَ عرفتُ أنَّکَ أکثر ارتفاعاً مِن کلِّ الشجرِ... وَ أنَّ النَّومَ بینَ ذِراعیکَ... لذیذٌ ... لذیذٌ کَالنَّومِ تحتَ ضَوءِ القَمرِ... ********************************* وقتی کودک بودم گمان می...
-
"دیگر دلی نمانده که دلبر بخوانمت/ هجران روی تو دل ما را مذاب کرد"
سهشنبه 30 مهر 1398 19:28
لَهُ عامانِ لایَبکی وَ لم اَشهَد لهُ دمعةً وَلکن حینَما غابت تَناثَر لم اُطق جَمعَه فَهذا البُعدُ اَربکَهُ یُصَلّی ظُهرَهُ سَبعَةً ************************************** او دو سال گریه نکرد و من اشکش را ندیدم اما وقتی آن دختر رفت حالش بهم ریخت دیگر حتی تحمل دوستانش را نداشت و این دوری او را آنچنان متحیر کرد که نماز...
-
" و من همه ی جهان را / در پیراهن گرم تو/ خلاصه می کنم"
شنبه 27 مهر 1398 20:01
أنا أنتَظِرُکَ وَ غیابُکَ مُمتَلیءٌ بِحضورِکَ الخَفیِّ... ********************************** من منتظر توام و جای خالی ات پُر از حضور پنهان توست... "غادة السمان ترجمه ی خودم" * عنوان پست از احمد شاملو * چیز زیادی برای خوشبخت شدن نمی خواستم/یک خانه ی نقلی/ گوشه ی چهارخانه ی پیراهن آبیش کافی بود/"طاهره...
-
"مژه بر هم نزدم آینه سان در همه عمر/ بس که در دیده ی من ذوق تماشای تو بود"
چهارشنبه 24 مهر 1398 19:04
تقولُ: مَتی نَلتَقی؟ أقولُ: بعدَ عامِ و حَربٍ.. تَقولُ: متی تَنتَهی الحربُ؟ أقولُ: حینَ نَلتقی... *********************************** می گوید: کی همدیگر را می بینیم؟ می گویم: یک سال و یک جنگ دیگر... می گوید: کی جنگ تمام می شود؟ می گویم: وقتی همدیگر را می بینیم... "محمود درویش ترجمه ی خودم" * عنوان پست از...
-
"در وصیّت گفته ام هر عضو من اهداء کنید/ جز دلم تا نقش رویت را نگیرد دیگری"
دوشنبه 22 مهر 1398 18:53
أنت فی داخلی... لِلحَدِّ الّذی أضَعُ یدی علی صَدری و أشعُرُ بِک مِن بَینِ أضلُعی... **************************** تو درون منی به اندازه ای که دستم را بر سینه ام می گذارم و تو را میان قفسه ی سینه ام حس می کنم "دیوارنوشته ی عربی ترجمه ی خودم" * عنوان پست از محمود افهمی پیرو دیوار نوشته ی بالا این دیوارنوشته را...
-
"گفته بودم که تو را دوست ندارم دیگر/ درد آنجا که عمیق است به حاشا برسد"
جمعه 19 مهر 1398 22:04
رجعتُ أُحبّک ِمن بعیدٍ لِبعیدٍ وَ إذا سألونی قُلتُ: أنا ما أُحِبُّ أحداً *********************************** برگشتم تا دورادور دوستت داشته باشم و اگر کسی در این باره چیزی از من پرسید در جواب بگویم: من کسی را دوست ندارم "دیوارنوشته ی عربی ترجمه ی خودم" این را هم بخوانید: النساءُ یَعشقنَ القهوةَ لِأنها...
-
"به نفس های تو بند است مرا هر نفسی/ سایه ات از سر ما کم نشود حضرت یار"
یکشنبه 14 مهر 1398 19:16
می دانی کی خوشگلی دنیا کامل شد؟ زمانی که دکتر به مادرت گفت: قدم نو رسیده مبارک "دیوارنوشته ی عربی ترجمه ی خودم" * این را هم بخوانید: تَحَدّثَ معی دقیقتین و عندما قَرّرَ ان یَذهَبَ سَالَنِی کَم عُمرُک؟ فَقُلتُ لَه: "دقیقتین" ************************************** به اندازه دو دقیقه با من سخن گفت و...
-
" ناف تو را با درد از روز ازل بستند/ اردیبهشتی هم که باشی اهل پاییزی"
چهارشنبه 10 مهر 1398 21:37
أُحِبُّ الخریفَ قالت لی: وَ مِن یَومِها وَ أنا أتَساقطُ **************************** به من گفت: عاشق پاییزم و از آن روز من شروع به فرو ریختن کردم "سنان انطون ترجمه ی خودم" * عنوان پست از سیدایمان سیدآقایی * اردیبهشتم در تب ِ پاییز، گم شد/ در برگ ریزانهای وهم آمیز گم شد/" حسنا محمدزاده" * بهار به...
-
"سؤال می کنی از حس من در آغوشت/ به من بگو که چه حسی تو در وطن داری؟"
سهشنبه 9 مهر 1398 20:58
لَعَلّی أُریدُ فقط أن أنسی أنّنی أحبَبتُ مَرَّةً رَجُلاً خطوطُ یدِهِ خارِطَةُ وطنی وَ أُریدُ أن أنسی أنّهُ حینَ سُلِبَ مِنّی سُلِبتُ أنا مِن وطنی ... ********************************************** شاید من فقط می خواهم فراموش کنم که یک بار مردی را دوست داشتم که خطوط دستانش شبیه نقشه ی وطنم بود و می خواهم فراموش کنم که...
-
"ماجرای من و معشوق ِمرا پایان نیست/ هرچه آغاز ندارد، نپذیرد انجام"
پنجشنبه 4 مهر 1398 20:27
کُن کیفَ شئتَ مِنَ البِعادِ فأنتَ مِن قلبی قریبٌ ****************************** هرچه می خواهی دور شو که به قلب من نزدیکی "دیوارنوشته ی عربی ترجمه ی خودم" * عنوان پست از حافظ * هر کسی رفت از این دل به جهنم اما/ تو نباید بروی از دل من می فهمی؟/ "مجتبی سپید" * خلاصه یک روز/ مرگ اعترا ف خواهد کرد /که...
-
"باز آمد بوی ماه مدرسه..."
یکشنبه 31 شهریور 1398 19:39
مدرسه برای فروش تمامی اساتید 2000 تومان به فروش می رسند توجه داشته باشید مدیر رایگان است "دیوارنوشته ی عربی ترجمه ی خودم" * توضیح اینکه "شکل " واحد پول اسرائیل است و نصف هر شکل ظاهرا معادل 2000 تومان است. * به اینگونه نوشته ها می گویند دیوارنوشته قابل توجه دوستانی که همش می پرسیدند دیوارنوشته یعنی...
-
"هزار بار قسم خورده ام که نام تو را/ به لب نیاورم اما قسم به نام تو بود"
یکشنبه 31 شهریور 1398 14:59
وَعَدتُکِ أن لا أُحِبُّکِ.. ثُمَّ أمامَ القَرارِ الکَبیرِ، جَبنتُ وَعَدتُکِ أن لا أعود...وَ عُدتُ... وَ أن لا أموت اشتیاقاً وَ مِتُّ وَعَدتُ مراراً وَ قَرَرتُ أن أستَقیلُ مِراراً وَ لا أتَذکّرُ أنّی إستقلتُ.. وَعَدتُ بِأشیاءَ أکبرَ مِنّی.. فماذا غداً سَتَقولُ الجَرائدُ عَنّی؟ أکید.. سَتَکتبُ أنّی جننتُ.. أکید.....
-
"هدف از خلقت این عضو فقط دیدن بود/ ظاهراً چشم شما میل به کُشتن دارد"
جمعه 29 شهریور 1398 09:15
عیناک جَمیلةٌ بِجَمالِ القُدسِ الفُ عَدُوٍّ یَتَمَنّی إحتِلالَها ****************************************** چشمانت زیباست به زیبایی قدس و هزار دشمن در پی اشغالش "دیوارنوشته ی عربی ترجمه ی خودم" * عنوان پست از سیروس عبدی * این دیوارنوشته را هم بخوانید با ترجمه ی خودم اعرِفُ أنّنی لستُ رائعاً ولکنّی عَلی...
-
"هر یک از دایره ی جمع به راهی رفتند/ ما بماندیم و خیال تو به یک جای مقیم"
سهشنبه 26 شهریور 1398 08:24
لم أکن أتصوّر مِن قبل.. أنَّ امرأةً تقدرُ أن تعمِّرَ مدینةً.. أن تخترعَ مَدینةً.. أن تعطی مَدینةً ما.. شمسََها ، وَ بحرَها ، و حضارتَها.. لماذا أتحدّث عن المُدُن ِو الأوطانِ؟ أنتِ وطنی.. وجهُکِ وطنی.. صوتُکِ وطنی.. تجویف یدک الصغیرة وطنی.. و فی هذا الوطن ولدتُ.. و فی هذا الوطن.. أریدُ أن أموت…...
-
"نه از سرم می افتی نه از چشمم/ کجای دلم نشسته ای که جایت اینقدر امن است؟!"
پنجشنبه 21 شهریور 1398 17:12
إنزعی الخنجرَ المدفونَ فی خاصِرتی وَ اترکینی أعیش.. إنزعی رائحتَک مِن مَسامات جِلدی وَ اترکینی أعیش.. إمنَحینی الفُرصةَ.. لِأتعرّف على إمرأةٍ جدیدةٍ تشطب اسمَکِ مِن مفکّرتی وَ تقطع خُصُلاتِ شَعرِکِ الملتّفةِ حولَ عُنُقی.. ****************************** خنجرت را از پهلویم بیرون بکش و بگذار زندگی کنم... بوی تنت را از...
-
"من بودم و کنجی و کتابی و سرودی/ غم را که نشان داد ؟ بلا را که خبر کرد؟"
سهشنبه 19 شهریور 1398 20:51
الألمُ؟ کیفَ تعرف الیَّ؟ لم اکن اضع وردةً حمراءَ علی صَدری و لم اکن علی موعدٍ معهُ کنتُ فقط احاولُ التخلُّصَ مِن آخِرِ اثرٍ لِرَجُلٍ قَد رَحَلَ...! *********************************** اندوه؟ چگونه مرا شناخت؟ نه گل سرخی بر سینه گذاشته بودم و نه با او قراری داشتم من فقط داشتم تلاش می کردم از آخرین اثر مردی که رفته است...
-
"گوش ِ دل می شنود آنچه که در دل باشد/ عشق را زمزمه کافی ست به آواز مگو"
دوشنبه 18 شهریور 1398 20:28
حینَ یقولُ العاشقُ لمعشوقتهِ انّنی اَعبدُکِ فَإنهُ یُؤکِّدُ دونَ ان یَدری أنَّ الحبَّ دیانةٌ ثانیةٌ *************************************** وقتی عاشق به معشوقش می گوید من تو را می پرستم بی آنکه خودش بداند تاکید می کند که عشق دین دوم اوست " نزار قبانی ترجمه ی خودم " * عنوان پست از علیرضا بدیع: گوش دل می شنود...
-
"ای که گفتی عشق را از یاد بردن سخت نیست/ «عشق» را شاید، ولی هرگز «مرا» نشناختی"
پنجشنبه 14 شهریور 1398 21:27
ماذا اقولُ لک إنَّ النِّسیانَ هو احسنُ دواءٍ إخترعه البشر فی رحلتهم المریرةِ و مع ذلک فأنا لن انساک! **************************** چه بگویم به تو ؟ فراموشی بهترین دارویی است که بشریت برای این سفر تلخشان اختراع کرده اند ولی با این وجود من هرگز فراموشت نمی کنم! "غسان کنفانی ترجمه ی خودم" * عنوان پست از فاضل...
-
"من، یک جایِ دنیا/ خیلی خوشبختم/ در چارچوبِ قابِ عکسِ دونفرهمان!"
جمعه 8 شهریور 1398 21:55
صُوَرُک القدیمة ُ قاسَمَتنی هذه اللیلةَ تأمّلتُها فَلَعنتُک اولاً لَعَنتُ عینیک ثانیاً حاولتُ تَمزیقَها مِراراً فَرَمیتُها عَشراً ثُمَّ قَبَّلتُها ****************************** عکس های قدیمی ات امشب را با من شریک شدند به آن ها فکر کردم پس اول تو را نفرین کردم بعد به چشمانت لعنت فرستادم بارها سعی کردم که پاره شان کنم...
-
" کاش فصل پنجمی در راه بود/ فصلِ ختم دوری از دلخواه بود/ فصل پنجم کاش می شد فصل وصل/ بعد از این هر سال می شد پنج فصل"
چهارشنبه 6 شهریور 1398 18:45
أنا مُؤمنٌ أنّ الفصولَ الاربعةَ سَتَضِلُّ دوماً اربعةً و بأنَّ شمساً واحدةً و بأنَّ بدراً واحداً فتن الوجود الی السماء السابعة لکننی حین اکتَشَفتُکِ کلُّ الامور تغیَّرت فأضفتِ بدراً ثانیاً و اضفتِ شمساً ثانیةً و اضفتِ فصلاً خامساً ما اروعهُ ************************ من اعتقاد دارم به اینکه شمار فصل ها چهار است و همیشه...