"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

عشق چو قربان کُنَدم عید من آن روز بود/ ور نَبوَد عید من آن، مرد نیم بلکه غَرَم

أماتَ الحُبُّ عُشّاقاً

وَ حُبُّک أنت أحیانی

************************

عشق چه بسیار عاشقان را به کشتن داد

حال آنکه عشق تو مرا زنده کرد

"فاروق جویده ترجمه ی خودم"



* عنوان پست از مولانا : عشق چو قربان کُنَدَم عید من آن روز بُوَد/ ور نَبوَد عید من آن، مرد نیَم بلک غَرَم (عید من آن روز باشد که جان بر سر عشق بنهم وگر چنین نباشد نامرد و خامم.(به بلوغ نرسیده ام) غر:جوان خام و ناشی در برابر مرد پخته و کاردیده...)

* این را هم بخوانید از ترجمه های سابقم هست : 

وحیداً فی الجُبِّ لا أخوةَ لی

لا یعقوبَ لِیَبکینی

وَ لا زُلیخةَ لِتُراودینی

وَحدکِ بِئری وَ ذِئبی

ذبیحُکِ أنا

وَ لا دَمَ علی قَمیصی

***************************

تنها در چاه نه برادرانی دارم

و نه یعقوبی که بر من بگرید

و نه زلیخایی که مرا به سوی خویش بخواند

تنها تو چاه من و گرگ منی

من قربانی توام

بی آنکه خونی بر پیرهنم باشد

"زاهی وهبی ترجمه ی خودم"

//////////////////////////////////////

* هنوز زنده ام از عشق و هفت جان دارم که می شود بروم هفت بار قربانت/"حسین الهیاری"

* بر عشق گذشتم من، قربان تو گشتم من/ آن عید بدین قربان یعنی بنمی ارزد/"مولانای دوست داشتنی من"

* رفت حاجی به طواف حرم و باز آمد/ ما به قربان تو رفتیم و همانجا ماندیم/"میرنجات اصفهانی"

* نادان به عمارت بدن مشغول است/ دانا به کرشمه ی سخن مشغول است/ زاهد به فریب مرد و زن مشغول است/ عاشق به هلاک خویشتن مشغول است/"عرفی شیرازی"

* معشوق گفت چرا شکستی؟ گفت جهت آنکه تو بگویی چرا شکستی؟/ "شمس تبریزی"