الألمُ؟
کیفَ تعرف الیَّ؟
لم اکن اضع وردةً حمراءَ علی صَدری
و لم اکن علی موعدٍ معهُ
کنتُ فقط احاولُ التخلُّصَ
مِن آخِرِ اثرٍ لِرَجُلٍ قَد رَحَلَ...!
***********************************
اندوه؟
چگونه مرا شناخت؟
نه گل سرخی بر سینه گذاشته بودم
و نه با او قراری داشتم
من فقط داشتم تلاش می کردم
از آخرین اثر مردی که رفته است رها شوم...!
"مرام المصری ترجمه ی خودم"
* عنوان پست از بهمن محصص
* عاشقی دردی ست بی درمان که بیمارش خوش است/ تلخی و شیرینی و اندوه بسیارش خوش است/ "علی کیهانی"
* و چه شیرین است عشق وقتی که عذاب می دهد/ "محمود درویش"
* عهد بستی آنچه بین ماست ابدی ست/ یادم رفت که بپرسم عشق را می گویی یا رنج را؟/" نزار قبانی"
* بدان یَل نیستم اما به شدت معتقد هستم/ که چیزی جز غم تو قامتم را خم نخواهد کرد/ "جواد منفرد"
* من به اندازه ی غم های دلم پیر شدم/ از تظاهر به جوان بودن خود سیر شدم/ عقل می خواست که بعد از تو جوان باشم و شاد/ من ولی با غمِ عشق تو زمین گیر شدم/ "زهرا سلیم"
* درد می داند چگونه وارد قلبم شود/ می زند در، بعد با لحن تو می گوید: منم/"احسان پرسا"
* از همان جا که رسد درد/ همان جاست دوا/"مولانا"
* به درمانم نمی کوشی / نمی دانی مگر دردم؟/ "حافظ"
* ما را به غمِ عشق/ همان عشق، علاج است/ " بیدل دهلوی"