"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"من غریبه ام /در سرزمینی که تو را در آن نبینم /گویا در کشوری هستم که هیچ کس در آن نیست"


انتِ  الوطنُ الأخیرُ الباقی علی خارطةِ الحُرّیَّةِ

انتِ الوطنُ الاخیرُ الّذی آمَنَنی مِنَ الخَوفِ

انتِ آخِرُ سُنبلةٍ وَ آخِرُ قمرٍ

وَ آخِرُ حَمامَةٍ وَ آخِرُ غَمامةٍ

******************

تو آخرین وطنی هستی که روی نقشه ی آزادی باقی مانده

تو آخرین کسی هستی که مرا از ترس ایمن کرد

تو آخرین خوشه، تو آخرین ماهی 

تو آخرین کبوتر، تو آخرین ابری

"نزار قبّانی ترجمه ی خودم"



* عنوان پست از محمد المقرن ترجمه ی خودم" وَ أنا الغریبُ بأرضٍ لااراک بها کأنّنی فی بِلادٍ ما بِها أحَدٌ"

* این را هم بخوانید:

العلاقاتُ لایُبقیها الحبُّ

ما یُبقیها هوَ الأمانُ وَ عدمُ الخَوفِ مِنَ الغدرِ وَ تَقَلُّبِ الرّأیِ

فَحَیثما کانَ الأمانُ وُجِدَ الإستقرارُ وَ الإطمئنانُ...

*********************

روابط با عشق استوار نمی مانند

آنچه روابط را استوار می سازد احساس امنیّت و نترسیدن از حیله و تغییر نظر است

پس هرجا امنیّت باشد آرامش و اطمینان هم هست...

"غسّان کنفانی ترجمه ی خودم"

* انگشت به انگشت و رگ به رگ دستانت را سپاسگزارم/ که در روزگار آوارگی خانه ی من بودند/ و به وقت طوفان سرپناهم/ و آنگاه که میهنم را از زیر پایم بیرون کشیدند دستان تو وطنم شدند/ هر کجا دستانت را دیدی سلام مرا برسان/"سعاد الصباح"

* آنجا که حافظ می گوید: هوای کوی تو  از سر نمی رود آری/ غریب را دلِ سرگشته با وطن باشد...

 * این پست حذف شد مجبور شدم دوباره بنویسم ...

* دو پست قبل را هم بخوانید...