قول دادم که دوستت نداشته باشم
سپس در برابر این تصمیم بزرگ ! ترسیدم
قول دادم که برنگردم و برگشتم
و از دلتنگی نمیرم و مُردم ...
بارها قول دادم
و بارها تصمیم گرفتم که کنار بکشم
و یادم نمی‌‌آید که کنار کشیده باشم
قول هایی دادم بزرگ‌تر از خودم
فردا روزنامه‌ها درباره من چه خواهند گفت ؟
حتما خواهند نوشت دیوانه شده‌ام
حتما خواهند نوشت خودکشی کرده‌ام
قول دادم
که ضعیف نباشم... و بودم
که برای چشمانت شعری نسرایم
و سرودم ..
قول دادم  که نه ..
و نه ..
و نه ..
و وقتی به حماقتم پی بردم ... خندیدم ...
دروغ می‌گفتم از شدت راستگویی
و خدا را شکر که دروغ می‌گفتم ...
قول دادم
که هیچ شبی به تو زنگ نزنم
و به تو فکر نکنم ، وقتی بیمار می‌شوی
و دلواپست نباشم
و گلی نفرستم
و دستانت را نبوسم
و شبی زنگ زدم .. بر خلاف میلم
و گل فرستادم .. بر خلاف میلم
و وسط دو چشمانت را بوسیدم ، تا سیر شدم
قول دادم که نه ...
 و نه ...
 و نه ...
و وقتی به حماقتم پی بردم خندیدم ...
قول دادم
که بعد از پنج دقیقه دیگر اینجا نباشم
ولی کجا بروم ؟
خیابان‌ها خیس باران‌اند
به کجا بروم ؟
در قهوه‌خانه‌های شهر تشویش ساکن شده است
تنها به کجا دریانوردی کنم ؟
که تو دریایی...
تو بادبانی...
تو سفری...
می‌شود ده دقیقه دیگر هم بمانم تا باران بند بیاید ؟
ابرها که بروند ، 
حتما خواهم رفت
بادها که آرام شوند ..
وگرنه تا صبح مهمانت می‌شوم
قول دادم که برنگردم .. و برگشتم
که از دلتنگی نَمیرم و مُردم
قول هایی دادم بزرگ‌تر از خودم 
چه کردم با خودم؟
دروغ می‌گفتم از شدت راستگویی
و خدا را شکر که دروغ می‌گفتم ..

 " نزار قبانی ترجمه ی خودم" 



* عنوان پست از فصیحی هروی

* آنقدر دیر آمدی تا عاقبت پاییز شد/ کاسه ی صبرم از این دیر آمدن لبریز شد/ تیر دیوانه شد و مرداد هم از شهر رفت/ از غمت شهریورِ بیچاره حلق آویز شد/ مهر با بی مهری و نامهربانی می رسد/ مهربانی در نبودت اندک و ناچیز شد/ بی تو یک پاییز ابرم، نم نمِ باران کجاست؟/ بی تو حتّی فکر باران هم خیال انگیز شد/ کاش می شد رفت و گم شد در دل پاییز سرد/ بوی باران را تنفّس کرد و عطر آمیز شد/ آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟/ آنقدر دیر آمدی تا عاقبت پاییز شد.../"فرهاد شریفی"

* بگذر تابستان/ بگذر/ حال من با تو خوب نمی شود/ پاییز حال مرا خوب می شناسد/"محمود دولت آبادی"

* شرمی ست در نگاه من، اما هراس نه!/ کم صحـبتم میان شما، کم حواس نه/ چیزی شنیده ام که مهم نـیسـت رفتنت/ درخـواست می کنم نروی ، التماس نه/ از بی‌ ستارگی‌ ست که دلم آسمانی است/ من عابری فلک زده ام ، آس و پاس نه/ من می‌ روم ، تو باز می‌ آیی ، مـسیر ما/ با هم مـوازی است ولیکن مُـماس نه/ پـیچیده روزگار تو ، از دور واضح است/ از عـشق خسـته می شوی اما خلاص نـه/ "کاظم بهمنی"

* از همان روزی که در باران سوارم کرده‌ای/ با نگاهت هیچ می دانی چکارم کرده‌ای؟/ با تــو تنهـا یک خیابان همسفر بودم ولی/ با همان یک لحظه عمری بی‌قرارم کرده‌ای/ جرعه‌ای لبخند گیرا  از شراب جامدت/ بر دلم پاشیده‌ای  دائم خمارم کرده‌ای/ موج مویت برده و غرق خیالم کرده‌ است/ روسری روی سرت بود و دچارم کرده‌ای!/ تازه فهمیدم که حافظ در چه دامی شد اسیر/ با نگاهت، خنده‌ات، مویت، شکارم کرده‌ای/ در خیابان اولین عابر منم هر صبح زود/ در همان جایی که روزی غصه دارم کرده‌ای/ رأس ساعت می رسی، می‌بینمت، رد می شوی..../ کم محلی می‌کنی بی اعتبارم کرده‌ای/ من مهندس بوده‌ام دلدادگی شأنم نبود/ تازگی ها گل فروشی تازه‌کارم کرده‌ای/ در نگاه دیگران پیش از تو عاقل بوده‌ام/ خوب‌ کردی آمدی....مجنون تبارم کرده‌ای/ در وَ لا الضّالین حمدم خدشه‌ای وارد نبود/ وای ِ من ، محتاج یک رکعت شمارم کرده‌ای/"مهدی ذوالقدر"

* آن را که صبح و شام به روی تو منظر است/ در خانه بی بهانه، بهشتش میّسر است/ تنها دهان توست که دل را نمی زند/ قندی که در مکرّرِ خود نامکرّر است/ "حسین منزوی"

* سؤال می کنی از حس من در آغوشت/به من بگو که چه حسی تو در وطن داری؟/ "محمد رفیعی"

* کاری ندارم که کجایی چه می کنی/ بی عشق سر مکن که دلت پیر می شود/ "قیصر امین پور"

* مرا دوباره به روزهای خوب ببر/سپس رها کن و برگرد/ من نمی آیم/"احسان پرسا"

* پدر .../ سوزن بان بود/ مادر .../ با قطار برای همیشه ما را ترک کرده بود/ و من .../ عاشقی بودم/ که قول آمدن معشوقه ام را/ از ریل های راه آهن گرفته بودم/ قطار .../ برای زندگی ما/ تصمیم های جدی را می گرفت./"زکیه خوشخو"

* میان قاب عکس/ لبخند تو خالیست/ کی می رسی میوه نارس پاییز؟/ "رضا کاظمی"

* چو وصلی نیست باشد٬ وصله ها ناجورتر بهتر/ و پیش چشم مردم، من همان منفورتر بهتر!/ برای من که از شیرینی لب هات محرومم/ غم  دریای شورانگیز چشمت٬ شورتر بهتر.../ تو ماه کامل و من کوچه گردی پیر و دیوانه/ من و تو هر چه از هم بی خبرتر، دورتر بهتر/ من این چشمی که رویت را نمی بیند نمی خواهم/ که یعقوبی که یوسف را نبیند کور تر بهتر/ به چشمان عسل رنگت زبانی تلخ می آید/ که هر چه چشم شیرین تر٬ زبان زنبورتر بهتر/ مگر نه هرکه بامش بیش برفش بیشتر بانو؟/ اگر دوریت رنج آور٬دلم رنجور تر بهتر.../ به چشمان تو دل بستم... ز چشم خلق افتادم/ تو با من باش٬ باشد وصله ها ناجورتر بهتر/"حسین زحمتکش"

* دوست داشتن یک آدم جذاب و کامل، کار مشکلی نیست. چنین عشقی چیزی نیست جز عکس العمل ناچیزی که خود بخود در مقابل زیبایی- که خود اتفاقی است- پدیدار می شود. اما عشقِ واقعی دقیقا می خواهد از موجودی ناکامل، محبوبی را بیافریند که بیشتر وجودی انسانی است تا وجودی ناکامل/ "میلان کوندرا"

* شادی/ نه فضیلت است نه لذت/ نه این و نه آن/ بلکه به مفهوم رشد است/ ما وقتی شاد هستیم که در حال رشد باشیم/ "گرچین رابین"

* گذشته ی حل و فصل نشده به ارتعاش درون ما ادامه می دهد. این امر به صورت کاملا غیر ارادی رخ می دهد/" از کتاب قربانی دیگرانیم و جلاد خویش -گی کورنو"

* سال هاست/ من و فراموشی/ سر تو جنگ داریم/"محمد غفاری"

* در واقع ما همه انسان بودیم/ تا اینکه نژاد ارتباطمان را برید/ مذهب جدایمان ساخت/ سیاست بینمان دیوار کشید/ و ثروت از ما طبقه ساخت/ "برتراندراسل"

* من همسفر شراب از زرد به سرخ/ من همره اضطراب از زرد به سرخ/ یک روز به شوق هجرتی خواهم کرد/ چون هجرت آفتاب از زرد به سرخ/"قیصر امین پور"

* من بد آورده ی دنیای پُر از بیم و امید/ نامه دادم نخوری سیب ولی دیر رسید/"علیرضا آذر"

*  بعد از چهار سال هنوز باید حواسم را جمع کنم.گاهی که حواسم پرت سکوت خانه می شود یا نگاهم به عکسی می افتد و فکرم پی خاطره ای می رود ،دست هایم به عادت بیست و چند ساله، دو فنجان قهوه درست می کنند ...خالی کردن فنجان دوم توی ظرفشویی عذاب است !/"زویا پیرزاد"

* پیرو پی نوشت بالا این  دو دیوارنوشته را هم  بخوانید با ترجمه ی خودم: 

* الذِکریاتُ تَبقی لکنّ اصحابُها یَرحَلونَ/ خاطره ها می مانند ولی صاحبان خاطره ها می روند...

* سَیَظِلُّ مکانُهُ فارغاً وَ فِراغُهُ اجملَ الحاضرینَ/ جایش خالی خواهد ماند و جای خالی اش از همه ی آنها که هستند زیباتر است.

* اسمت که میاد ، حالم بد میشه/ یه تریلی غم از روم رد میشه/ مادرم میگه چته بیخودی؟/ باز اسمش اومد دیوونه شدی/ میگه چیه باز این حالِت شده/ خجالت بکش چهل سالت شده/ میگه با خودش ، باز شد عین روح/ زیرِ لب میگه این شب میره کوه/ رفیقام میگن‌ ، بسه بیچاره/ بعد پشتم میگن ، طفلی حق داره/ پشتم از تو‌ توو مهمونی میگن/ برمی گردم از گرونی میگن/ اسمت که میاد ، همه باهام بدن/ انگار سرِ صف کتکم زدن/ انگار نه انگار دیگه بزرگم/ میرم بغلِ مادربزرگم/ میرم بغلش‌ میلرزه چونم/ میگه گریه کن دردت به جونم/ گریه کن اگه غرقِ آتیشی/ اما با گریه هم خالی نمیشی/ میدونم اونم دلش رو هواست/ اونم جوونیش یکیو می خواست/ یکی که اسمش ، اونقد بزرگ نیست/ یکی که قطعاً بابابزرگ نیست.../" روزبه بمانی" کلیپ صوتی اش را برایتان گذاشتم ولی بلاگ اسکای ساپورتش نکرد کلیپ صوتیش را دانلود کنید و گوش دهید . من که خیلی دوستش دارم.

مادر مداد قرمزِ من کو؟؟ /کو لقمه های نان و پنیرم؟؟/ آخر چگونه بیست بگیرم؟؟/ وقتی که دست های فقیرم!!/ فردایِ درس آن همه باید، در جست و جوی کار بمیرند…/ ای ماه مهر زهر هلاهل، باز آ که زنگ های ثلاثه…./ روزی هزار بار بمیرند، تا کودکان به وقتِ دبستان…/ از ترس امتحان نهایی، با نمره ی چهار بمیرند!/ "محسن چاوشی"

* تن مپرور زانک قربانی ست تن/ دل بپرور دل به بالا می رود/" مولانا"