-
" شناسنامه ی من یک دروغ تکراری ست/ هنوز تا متولّد شدن مجالم هست"
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1399 09:18
مگر تولد توست امروز که اطلسی ها گل داده اند؟ ********************** تَفَتَّحَت زُهورُ بتونیا أ لَیسَ الیومُ عیدَ میلادِکِ؟ "رضا کاظمی برگردان به عربی از خودم" * عنوان پست از محمدعلی بهمنی * هنوز بچه ام و می فروشم از آغاز/ تمام فلسفه ها را برای یک شکلات/ تو زنده ای وسط سال های پیش از این/ تو زنده ای وسط...
-
"از قیدِ خط و زلف، امیدِ نجات هست/ بیچاره عاشقی که شود مبتلای چشم"
جمعه 29 فروردین 1399 16:15
عَیناک کانَ جَمالُها مَوتاً لَنا وَ الموتُ فی عینیک خَیرُ مَماتٍ... ********************************* زیبایی چشمانت باعث مرگ ما بود و مردن در چشمانت بهترین مرگ است... "دیوارنوشته ی عربی ترجمه ی خودم" * عنوان پست از صائب تبریزی * یا تمنّای وصال تو مرا خواهد کشت/ یا تماشای جمال تو مرا خواهد کشت/ باز در جلوه ی...
-
"هر کسی را همدمِ غم ها و تنهایی مدان/ سایه دنبال تو می آید ولی همراه نیست"
پنجشنبه 28 فروردین 1399 13:17
نحنُ بِحاجةٍ إلی شجاعةِ الحذفِ حذفِ التَّفاصیلِ، حذفِ الماضی حذفِ الرّسائلِ، حذفِ الأصواتِ حذفِ الحنینِ و حذفِ بعضِ الأشخاصِ ایضاً ******************** ما محتاجیم به شجاعت حذف کردن حذف جزئیات، حذف گذشته حذف نامه ها، حذف صداها حذف دلتنگی و همچنین حذف بعضی نفرات "جبران خلیل جبران ترجمه ی خودم" * عنوان پست از...
-
"می شوم بیدار و می بینم کنارم نیستی/ حسرتت سر می گذارد بی تو بر بالین من"
سهشنبه 19 فروردین 1399 18:13
الصّباحُ الّذی لاتَسمَعُ فیهِ صَباحَ الخَیرِ مِمَّن تُحِبُّ یَبقی لیلاً حتّی إشعار آخر... *************************************** صبحی که در آن، صبح بخیر را نشوی از کسی که دوستش داری تا اطّلاع ثانوی شب باقی می ماند... "محمود درویش ترجمه ی خودم" * عنوان پست از حسین منزوی: روشنان چشمهایت کو؟ زن شیرین من!/ تا...
-
"عیدِ من با غم دیدار تو آخر شد و باز/ سیزده با هوست سبزه به هم می بافم"
چهارشنبه 13 فروردین 1399 14:58
کُلُّ الطُّرُقِ تُؤَدّی إلیکِ حتّی تِلکَ الّتی سَلَکتُها لِنِسیانِکِ **************************************** همه ی راه ها به تو ختم می شوند حتّی آنهایی که برای فراموش کردنت پیموده ام "محمود درویش ترجمه ی خودم" * عنوان پست از پروانه حسینی * هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی/ ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی/...
-
"از قرنطینه به تبعید ببر مختاری/ تو که نمرودترین آتش این بازاری/ مرگ دلخواه ترین حسرت من بود ولی/ مرگ با له شدگان تو ندارد کاری"
شنبه 9 فروردین 1399 15:04
إنَّ قضیّةَ الموتِ لَیسَت علی الإطلاقِ قضیّةَ المَیِّتِ إنَّها قضیَّةُ الباقینَ ***************************** یقینا مرگ دیگر مسأله ی انسانِ درگذشته نیست بلکه مسأله ی کسانی است که باقی مانده اند... "غسّان کنفانی ترجمه ی خودم" * این را هم بخوانید : کُلَّمَا زادَ العُمر أیقَنَّا أنَّ تِلکَ الحَیاةَ لا...
-
"پشت نقاب ماسکها شد ماه پنهان/ حیف از نگاه آشنایی که نکردیم/ یکباره دستور قرنطینه رسید و/ ما ماندهایم و بوسههایی که نکردیم!"
جمعه 8 فروردین 1399 20:08
عَلی هذِهِ النُّقطةِ الّتی لا تَکادُ تُری یَتَصارَعُ البشرُ مَعَ فیروسٍ لایُری ********************************** بر این نقطه ای که به سختی دیده می شود بشر در نبرد با ویروسی است که دیده نمی شود... "نقل قول ترجمه ی خودم" * عنوان پست از اصغر عظیمی مهر: لب های ما ماند و دعایی که نکردیم!/ لعنت به آن عشق و صفایی...
-
"مزاج ِدهر تَبَه شد در این بلا حافظ/ کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی؟"
دوشنبه 4 فروردین 1399 10:07
* و در آخر همه به علم ایمان آوردند...
-
"عشق را راه گریزی نیست پیگیرش مباش/ خواه مجنون خواه عاقل می چشد این زهر را"
یکشنبه 3 فروردین 1399 21:03
- ﺗَﻘﻮلُ ﻏﺎدةُ ﺍﻟﺴَّﻤّﺎﻥ ﻟِﻐَﺴّﺎن ﻛﻨﻔﺎﻧﻲ: أﻋﻠَﻢُ ﺃﻧَّﻚ ﺗَﻔﺘَﻘﺪُﻧﻲ ﻟﻜﻨَّﻚ َﻻ ﺗَﺒﺤَﺚُ ﻋﻨّﻲ؛ وَ ﺇﻧَّﻚَ ﺗُﺤِﺒُّﻨﻲ وَ ﻻ ﺗﺨﺒﺮُﻧﻲ؛ وَ ﺳَﺘَﻈِﻞُّ ﻛَﻤﺎ ﺃﻧﺖ.. ﺻُﻤﺘُﻚَ ﻳَﻘﺘُﻠُﻨﻲ.. - ﻳَﺮِدُّ ﻏﺴّﺎن: وﻟﻜﻨَّﻨﻲ ﻣُﺘﺄﻛّﺪٌ ﻣِﻦ شئءٍ وﺍﺣﺪٍ ﻋَﻠَﻰ ﺍﻷﻗَﻞِّ هُوَ ﻗﻴﻤﺘُﻚِ ﻋِﻨﺪی.. ﻛُﻞُّ ﻣﺎ ﺑِﺪﺍﺧﻠﻲ ﻳَﻨﺪَﻓِﻊُ ﻟﻚِ ﺑِﺸﺮﺍهةٍ؛ ﻟﻜﻦَّ ﻣَﻨﻈﺮی ﺛﺎﺑﺖٌ.....
-
" اگر عالم همه عید است و عشرت/ برو عالم شما را، یار ما را "
پنجشنبه 29 اسفند 1398 19:53
کلَّ عامٍ وَ أنتِ حبیبتی کلَّ عامٍ وَ أنا حبیبُکِ أنا أعرِفُ أنَّنی أتَمنّى أکثرَ مِمّا یَنبَغی وَ أحلمُ أکثرَ مِنَ الحدِّ المَسموحِ بِهِ ولکن مَن لَهُ الحقُّ أن یُحاسِبَنی عَلى أحلامی؟ مَن یُحاسِبُ الفقراءَ؟ إذا حَلموا أنَّهُم جَلَسوا عَلى العَرشِ لِمُدّةِ خَمسِ دقائقَ؟ مَن یُحاسِبُ الصَحراءَ إذا تَوحَّمتْ على جدولِ...
-
"مزار از دشت می سازند و تابوت از صنوبرها/ خدایا کی به پایان می بریم این مرگ سالی را؟"
جمعه 23 اسفند 1398 23:02
چرا مردم به قرنطینه تن نمی دهند؟ در کنار عوامل متعددی که در مورد عدم تن دادن مردم به قرنطینه ی خانگی وجود دارد یکی هم غمِ نان است... چرا فکر می کنید مردم آنقدر پول و پس انداز دارند که می توانند گوشه ی خانه بنشینند و از جیب بخورند؟ قبول دارم که حفظ جان در این شرایط مهم ترین کاری است که باید انجام بدهیم ولی جمع کثیری از...
-
"گفته ام بارها و می گویم / بی وجودش حیات مکروه است/ همه ی عمر تکیه گاهم بود/ پدرم نام کوچکش کوه است/"
یکشنبه 18 اسفند 1398 13:05
مطرقةٌ وَ منجلٌ وَ عمامةٌ سَنَفتحُ هنا سَنَسدُ هناکَ سَنَحفرُ سَنطمرُ سَنَنکشُ سَنعزقُ سَنَزرعُ سَنَحصدُ وَ أنتَ کش الدجاجاتِ وَ أنتِ احلبی البقرةَ وَ أنتَ اسلق الذرةَ انزع اقلع ادهن اکنس الصق افتح اغلق هذا هُوَ أبی فی بِضعة ِسُطورِ یَعشقُ الفرقعةَ وَ الطقطقةَ مِن أیِّ مَصدرِ کانَ! وَ لِذلک عِندما أسلمَ الروحَ:...
-
"از دشمنان برند شکایت به دوستان/ چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم؟"
پنجشنبه 15 اسفند 1398 18:02
لا تَخشی مِنَ الأعداءِ فَالّذین سَیَخونونَکَ هُمُ الأصدِقاءُ.. ************************* از دشمنانت نترس آنان که به تو خیانت خواهند کرد همان دوستانت هستند... "دیوارنوشته ی عربی ترجمه ی خودم" * عنوان پست از سعدی: بگذار تا مقابل روی تو بگذریم/ دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم/ شوق است در جدایی و جور است در نظر/هم...
-
"دل چیست؟ درون سینه سوزی و تفی/ تن چیست؟ غم و رنج و بلا را هدفی/ القصه به قصد جان ما بسته صفی/ مرگ از طرفی و زندگی از طرفی"
دوشنبه 12 اسفند 1398 16:49
أیُّها السُجَناءُ فی کلِّ مکانٍ إبعَثوا لی بِکُلِّ ما عِندَکُم مِن رُعبٍ وَ عَویلٍ وَ ضَجرٍ أیُّها الصَّیادونَ على کُلِّ شاطیءٍ إبعَثوا لی بِکُلِّ ما لَدَیکُم مِن شُبّاکٍ فارغةٍ وَ دوارِ بَحرٍ أیُّها الفَلّاحونَ فی کُلِّ أرضٍ إبعَثوا لی بِکُلِّ ما عِندَکُم مِن زُهورٍ وَ خرقٍ بالیةٍ بِکُلِّ النُّهودِ الّتی مزقت وَ...
-
"من نمی دانم چه باید کرد امّا دوستان/ هر چه افزون شد مصیبت، دوستی افزون کنید"
چهارشنبه 7 اسفند 1398 14:34
یا أصدقاء! لَشَدَّ ما أخشى نهایةَ الطریقِ وَ شَدَّ ما أخشى « تَحیَّةَ المَساءِ » «إلى اللّقاء» ألیمةٌ «إلى اللّقاءِ» وَ «أصبِحوا بِخَیرِ!» وَ َکلُّ ألفاظِ الوِداعِ مُرَّةٌ وَ المَوتُ مُرَّةٌ وَ کُلُّ شَیءٍ یَسرُقُ الإنسانَ مِن إنسانٍ!... ***************************************** ای دوستان! من از پایان راه به شدت می...
-
"خطر در آبِ زیرِ کاه بیش از بحر می باشد/ من از همواریِ این خَلقِ ناهموار می ترسم"
چهارشنبه 30 بهمن 1398 12:41
کُلَّما إبتَعَدتُ عَنِ الکُتُبِ عاقَبَنی اللّهُ بِالنّاسِ... ************************* هر بار که از کتاب دور شدم خدا مرا با مردم مجازات کرد... "هند الغریب ترجمه ی خودم" * عنوان پست از صائب تبریزی * من با خدا در صلح و دوستی هستم/ مشکل من، انسان ها هستند/"چارلی چاپلین" * ما به جرم ساده لوحی اینچنین...
-
"من برای خودم کسی هستم دور و بر خُرده عشق هم کم نیست/ آنکه دل از تو بُرد هر کس هست، بندِ انگشتِ کوچکم هم نیست"
دوشنبه 28 بهمن 1398 11:03
لا تُحِب مِن بَعدی شخصاً عادیّاً علی الاقلِّ أهزِمنی بِشخصٍ أفضل منّی حتّی لا أموت مَرَّتَینِ ******************** بعد از من عاشق یک فرد معمولی نشو حداقل مرا با کسی بهتر از من شکست بده تا دوبار نمیرم ... " دیوارنوشته ی عربی ترجمه ی خودم " * عنوان پست از علیرضا آذر: خاطرت هست روزگارم را؟ جایگاه مقدسی بودم/...
-
"هر که به من می رسد بوی قفس می دهد/ جز تو که پر می دهی تا بپرانی مرا"
پنجشنبه 24 بهمن 1398 21:42
أنا وَحدی .. دُخانُ سَجائری یضجرُ وَ منّی مَقعدی یضجرُ وَ أحزانی عصافیرٌ .. تفتشُ – بَعدُ- عَن بیدرٍ عَرفتُ نساءَ أوروبا .. عَرفتُ عواطفَ الإسمنت وَ الخَشبِ عَرفتُ حضارةَ التعب .. وَ طُفتُ الهندَ، طُفتُ السِندَ، طُفتُ العالمَ الأصفرَ وَ لم أعثر .. على إمرأةٍ تَمشطُ شَعری الأشقرَ وَ تَحملُ فی حَقیبتِها إلیَّ عَرائسَ...
-
"وقتی دلم از دوری آغوش تو تنگ است/ هر دکمه ی پیراهنت انگیزه ی جنگ است"
دوشنبه 14 بهمن 1398 21:18
الّذی إبتَکَرَ العِناقَ کانَ أخرَساً لِأنَّهُ أرادَ أن یَقولَ کُلَّ شَیءٍ دفعةً واحدةً... ************* آنکه آغوش را کشف کرد لال بود می خواست همه چیز را به یک باره بیان کند... "دیوارنوشته ی عربی ترجمه ی خودم" * عنوان پست از مهیا غلامی * رو به این آینه هر پیرهنی پوشیدم/ غیر آغوش تو چیزی به تنم جور...
-
"وقتی تو دلخوشی همه ی شهر دلخوشند/ خوش باش هم به جای خودت هم به جای من"
یکشنبه 6 بهمن 1398 14:17
کُلُّ ما یَشغلُ بالی یا حَبیبةُ.. أن تَکونی أنتِ فی خَیرٍ... وَ عَیناکِ بِخَیرٍ... ************************** نازنینم! تمام چیزی که فکرم را مشغول کرده این است که حال تو خوب باشد... و حال چشمانت خوب باشد... "نزار قبانی ترجمه ی خودم" * عنوان پست از نجمه زارع: خورشیدِ پشت پنجره ی پلک های من/ من خسته ام! طلوع کن...
-
"تا در دلِ من عشقِ تو اندوخته شد/ جز عشقِ تو هرچه داشتم سوخته شد"
چهارشنبه 2 بهمن 1398 18:34
کَیفَ أنساکَ؟ وَ قَد قاسَمتُکَ الحُبَّ مَرَّةً وَ المَوتَ مَرّاتٍ... *********************** چگونه فراموشت کنم؟ که من این عشق را یک بار با تو قسمت کرده ام و مرگ را بارها... "غادة السمان ترجمه ی خودم" * عنوان پست از مولانا * چشم و دل دانی چه خواهند این حوالی؟/ بودنت را.. دیدنت را... قانعم حتی کمی/"سید...
-
"هر که آمد بار خود را بست و رفت/ ما همان بدبخت و خوار و بی نصیب/ زان چه حاصل جز دروغ و جز دروغ؟/ زین چه حاصل جز فریب و جز فریب؟"
دوشنبه 30 دی 1398 18:41
زارَ الرئیسُ المؤتمنُ بعضَ ولایات ِالوطنِ وَ حینَ زارَ حَیَّنا قالَ لَنا : هاتوا شکاواکُم بِصِدقٍ فی العَلَنِ وَ لا تَخافوا أحداً فَقَد مَضی ذاک الزمنُ فَقالَ صاحبی «حسن»: یا سَیِّدی أینَ الرَّغیفُ وَ اللَبَنُ؟ وَ أینَ تأمینُ السَکَنِ؟ وَ أینَ تَوفیرُ المِهَنِ؟ وَ أینَ مَن یوفِرُ الدواءَ لِلفقیرِ دونَما...
-
"آه ای وطن ِمضطربِ رنج کشیده!/ یک روز مگر بوده که تو داغ نبینی؟"
سهشنبه 24 دی 1398 20:07
أنتِ خائِفَةٌ ؟ مِمَّن؟ مِنَ العالَمِ؟ أنا العالمُ مِنَ الجَوعِ؟ أنا السَّنابِلُ مِنَ الصّحراءِ؟ أنا المَطَرُ مِنَ الزَّمَنِ؟ أنا الطُّفولَةُ مِنَ القَدَرِ؟ وَ أنا خائِفٌ أیضاً .. *************************** ترسیده ای؟ از که؟ از جهان؟ من جهانت از گرسنگی؟ من گندمت از بیابان؟ من بارانت از زمان؟ من کودکی ات از سرنوشت؟...
-
" ما را نگذارند به یک خانه ی ویران/ یا رب بستان دادِ فقیران زِ امیران"
دوشنبه 23 دی 1398 20:58
یا ربِّیا مانِحَ الشَّعرِ لِلماعِزِوَ الصّوفِ لِلأغنامِیا واهبَ المَطَرِ لِلأرضِوَ الماءِ لِلشَّجرِوَ الحُریَّةِ لِلقِطَطِ وَ السّعادینَلا نُریدُ حُریَّةً کاملةً وَ کرامةً بِلا حدودٍنَحنُ نَعرِفُ حُدودَناو لکنَّ کُلَّ ما نُریدُه ُفی أواخر ِهذا العمرِوَ نَحنُ شاکرونَ ممتنونَ قانعونَأُسبوعٌ واحدٌ مِنَ الکرامةِ فی کُلِّ...
-
"من نمی دانم چه چیزی پایبندم کرده است/ کوه اگر پا داشت تا حالا از اینجا رفته بود"
شنبه 21 دی 1398 19:26
کانَ یَلزِمُنا قُلوبٌ أکبرُ کَی تَتَّسِعَ لِکُلِّ هذهِ الأسی... ************************** به دل های بزرگتری نیاز داریم که برای همه ی این اندوه ها جا داشته باشد... "ابراهیم نصراللّه ترجمه ی خودم" * عنوان پست از حسین جنتی عطایی * این را هم بخوانید: وَ تَقولُ «سَنَلتَقی» وَ کُنّا نَعی حَتّى الیَقینِ انَّهُ...
-
"گفتی که شاهکار شما در زمانه چیست؟/ باللّه که زنده ماندن ما شاهکار ماست؟"
پنجشنبه 19 دی 1398 20:27
فِی الجَرائدِ العَربیِّةِ لا فرقَ فعلاً بینَ العُنوانِ وَ الجُرحِ. کلُّ صَباحٍ یَستَیقِظُ مجموعةٌ مِنَ الصُّحُفیینَ لِیُعَلِّقوا آلامَنا عَلى الجُدرانِ فَقَط، لِأنَّ آخِرَ العناوینِ الجَمیلةِ فی تاریخِنا کانَ قبلَ اختراعِ الصَّحافَةِ. ********************************** در روزنامههای عربی، عنوان خبر با زخم تفاوتی...
-
"غریبگی نکن/ نکن غریبگی پسرم/ اینجا خاورمیانه است/ و هر کجای خاک را بکنی/ دوستی/ عزیزی/ برادری بیرون می زند"
چهارشنبه 18 دی 1398 19:04
لایَهِمُّ السَبَبُ الّذی نَبکی مِن أجلِهِ فَقَد کانَت قلوبُنا تَمتَلِیءُ بِألأحزانِ لِدَرَجةٍ أنَّ أیَّ شَیءٍ یَکفی لِیَکونَ سَبَباً ************************* مهم نیست برای چه گریه می کنیم قلب هایمان انقدربا غم و اندوه پر شده است که هر چیزی می تواند بهانه ای باشد برای گریستن "عبدالرحمن منیف ترجمه ی خودم"...
-
"بعد هر سختی خداوندا تو خود فرموده ای/ روزگار راحتی پس کی نمایان می شود؟!"
دوشنبه 16 دی 1398 18:18
وَ اذا کان شِعری حَزیناً فَإنَّ المرحلةَ التاریخیّةَ وَ البیئَةَ وَ المُناخَ الّذی نَعیشُهُ طابِعُهُ حَزینٌ وَ لا أحدَ یولَدُ مِن بَطنِ أمِّهِ مُتَفائِلاً أو حَزیناً ... **************************************** اگر شعرم غمگین است به خاطر این است که دوره ی تاریخی و حال و هوایی که در آن زندگی می کنیم غمگین است هیچ کس...
-
"گفتی دوستت دارم و من به خیابان رفتم / فضای اتاق برای پرواز کافی نبود!"
جمعه 13 دی 1398 20:01
صارَ کلُ ما ألمِسُهُ بِیَدی یَستحیلُ ضَوءاً وَ لِأنّی أُحِبُّکَ أُحِبُّ رِجالَ العالَمِ کُلَّهُ وَ أُحِبُّ أطفالَهُ وَ أشجارَهُ وَ بِحارَهُ وَ کائناته وَ َصَیّادیه وَ أسماکَه وَ مُجرمیهِ وَ جَرحاهُ وَ أصابِعَ الأساتِذَةِ المُلَوَّثَةَ بِالطباشیرِ وَ نَوافِذَ المُستَشفیاتِ العاریةَ مِنَ السَّتائِرِ لِأنّی أُحِبُّکَ...
-
"هیچ وقت/ هیچ کس /به اندازه ی من دوستت نخواهد داشت/ این تو/ این تمام آدم ها"
دوشنبه 2 دی 1398 18:17
محالٌ أن تَجِدَ قلباً یُحِبُّکَ کَقلبی...**********************محال است دلی را پیدا کنی که مانند من عاشقت باشد..."دیوارنوشته ی عربی ترجمه ی خودم"* عنوان پست از المیرا دهنوی* دیوانه تر از من چه کسی هست؟ کجاست؟/ یک عاشقِ این گونه از این دست کجاست؟/ تا اخم کنی دست به خنجر بزند/ پلکی بزنی به سیم آخر بزند/ تا بغض...