"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

جویند همه هلال و من ابرویت/ گیرند همه روزه و من گیسویت/ از جمله ی این دوازده ماه تمام/ یک ماه مبارک است و آن هم رویت"

البَدرُ یَکملُ کُلَّ شهرٍ مَرّةً

وَ هلالُ وَجهِکِ کُلَّ یومٍ کاملٌ...

*********************************

قرص قمر، هر ماه یک بار کامل می شود

امّا هلای روی تو هر روز ماهی کامل است...

"طرفة بن العَبد ترجمه ی خودم"



* عنوان پست از واعظ خوانساری

* این را هم بخوانید از ترجمه های سابقم هست:

أحیاناً اللَّیلُ یَستَیقِظُ بِداخِلی

 وَ لیسَ بِإمکانی عَمَلُ شَیءٍ

 سِوى أَن أکُونَ قَمَراً...

***************************

گاهی شب در من بیدار می شود

و  من کاری از دستم برنمی آید

جز آنکه ماه باشم...

"محمود درویش ترجمه ی خودم"

//////////////////////////////////////

* من صورت چون ماه تو را دیده ام امشب/ دیگر چه نیازی ست به اعلام مراجع؟/"انسیه آرزومندی"

* دیگران را عید اگر فرداست ما را این دم است/ روزه داران ماه نو بینند و ما ابروی دوست/"سعدی"

* هر کس که روی ماه تو را دیده ،دیده است/ فرقی که بین دیده و بین شنیده ها ست/ "حامد عسگری"

بگیر فطره‌ام، اما مخور، برادر جان! / که من در این رمضان، قوتِ غالبم غم بود!/"مهدی اخوان ثالث"

رمضان است و تو هستی چه کنم با این درد ؟/ ماه ِ من یک طرف و مـاه خدا یک طرف است./"یاسر قنبرلو"

* ماه من! طائفه ی روزه بگیران چه کنند؟/ شب عیدی که تو پنهان شده باشی جایی/"مهدی فرجی"

* امروز 12 اردیبهشت است روز معلّم  اینها را به این مناسبت بخوانید:

* پادشاهی پسر به مکتب داد/ لوح سیمینش بر کنار نهاد/ بر سر لوح او نِبِشته به زر/ جور استاد بِه ز مِهر پدر/"سعدی"

* همه قبیله من عالمان دین بودند/ مرا معلّم عشق تو شاعری آموخت/"سعدی"

* یک معلّم بر ابدیّت اثر می گذارد و هرگز نمی تواند بگوید که نفوذش در کجا متوقّف می شود.../"هنری آدامز"

* یک ضرب المثل انگلیسی هست که می گوید: اشتباه یک پزشک زیر خاک دفن می شود، اشتباه یک مهندس روی خاک سقوط می کند، امّا اشتباه یک معلّم روی خاک راه می رود و جهانی را به فنا می دهد...

* روز اوّل که به استاد سپردند مرا/ دیگران را خِرَد آموخت مرا مجنون کرد/"حافظ"

* این را هم بخوانید:

 یسرُقونَ نُصوصی

وَ یستطیعونَ إقناعَ حبیباتِهِم بالمَجیءِ

إلّا أنتِ...

أکتُبُ لکِ عُمری علی الورقِ

وَ لاتأتینَ...

**********************

نوشته هایم را می دزدند 

و معشوقه هایشان را راضی می کنند به آمدن

مگر تو ...

برایت تمام زندگی ام را روی کاغد می نویسم

و نمی آیی...

"احمد عمارنة ترجمه ی خودم"

/////////////////////////////////////////

* یک چند به کودکی به استاد شدیم/ یک چند به استادی خود شاد شدیم/ پایان سخن شنو که ما را چه رسید/ از خاک در آمدیم و بر باد شدیم/"خیّام نیشابوری"

* عید هر کس آن مَهی باشد که او قربان اوست/"مولانا"

*همین...

"من در آغوش تو از خود متولّد شده ام/ روزه بر مؤمن دور از وطنش واجب نیست"

وَ یبعثُ اللّهُ مَن یَحتضِنُکَ فی قلبهِ کوطنٍ صغیرٍ

بعیداً عن تفاهةِ هذا العالمِ 

وَ سوءِ الّذی یَسکُنُهُ فی کلِّ زاویةٍ

************************************

و خداوند کسی را می فرستد که تو را همچون وطنی کوچک در قلبش به آغوش می کشد

به دور از زشتی های این جهان

و شرارتی که در هر گوشه و کنارش برقرار است

"رضوی عاشور ترجمه ی خودم"



* عنوان پست از آرش مهدی پور

* پیرو پست بالا اینها را هم بخوانید:

الحِضنُ هوَ اکثرُ الاماکنِ الضیقةِ اتّساعاً

**************************

آغوش وسیع ترین مکان کوچک دنیاست

"دیوارنوشته ی عربی ترجمه ی خودم"

//////////////////////////////////////

الوطنُ لیس شرطاً أن یکونَ أرضاً کبیرةً

فقد یکونُ مساحةً صغیرةً حدودُها کتفَینِ

****************************************

شرط وطن این نیست که زمینی بزرگ باشد

بلکه می تواند مساحتی کوچک باشد به اندازه ی شانه ها

"غسان کنفانی ترجمه ی خودم"

//////////////////////////////////////

* غم هایم هرچه که باشد وسیع تر از شانه هایت نیست/"فرشته رضایی"

* در آغوش آنچنان گیرم تنت را/ که نبود آگهی پیراهنت را/"نظامی کنجوی"

* آنچنان دلبسته ام بر دکمه ی پیراهنش/ فکر آغوشش لباسم را معطّر می کند/"علی صفری"

* از پیراهنت دستمالی می خواهم که زخم عمیقم را ببندم و از دهانت بوسه ای که جهانم را تازه کنم/"حسین منزوی"

* بهار خوب ندیدم بهار خوبی باش/ تو روزگار منی روزگار خوبی باش/"ناصر حامدی"

* نه مرا با تو بودن آسان است/ نه توان گفتنت وداع وداع/ عشق ای ترکِشِ کنارِ نخاع/"بهادر باقری"

* هوشنگ ابتهاج درباره ی زخم هایی که به روحمان وارد می شود می گوید: خون می رود نهفته از این زخم اندرون/ ماندم خموش و آه که فریاد داشت درد... محمود دولت آبادی هم می گوید: زخمی اگر بر قلبت بنشیند، نه می توانی زخم را از قلبت وا کنی نه می توانی قلبت را دور بیندازی. زخم تکّه ای از قلب توست، زخم و قلبت یکی هستند...

* امروز توی یک کتاب با یک کلمه ی جدید آشنا شدم sillage سیاژ کلمه ای ست فرانسوی به معنای رد عطری که از یک نفر به جا می ماند. قشنگ بود...

* الان خیلی خوب درک می کنم که حسین پناهی چه حسّی داشت وقتی گفت: سرم ظرفیّت خاطراتم را ندارد...

* در عشق توام نصیحت و پند چه سود/ زهرآب چشیده ام مرا قند چه سود/ گویند مرا که بند بر پاش نهید/ دیوانه دل است پای در بند چه سود/"مولانا"

* عکس را که می دانید خیلی دوست دارم بعد این عکس بود که فهمیدم چرا مجری کلید اسرار همیشه پالتویش چند سایز بزرگ تر بود :-)

* یکی از پسرهای کلاسم سال ها قبل شاگرد پدرم بود این ترم شاگرد من است اتّفاق قشنگی بود :-)

* راستی سلام...