"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"سؤال می کنی از حس من در آغوشت/ به من بگو که چه حسی تو در وطن داری؟"


لَعَلّی أُریدُ فقط أن أنسی

 أنّنی أحبَبتُ مَرَّةً رَجُلاً

 خطوطُ یدِهِ خارِطَةُ وطنی

وَ أُریدُ أن أنسی 

أنّهُ حینَ سُلِبَ مِنّی 

سُلِبتُ أنا مِن وطنی...

**********************************************

 شاید من فقط می خواهم فراموش کنم

که یک بار مردی را دوست داشتم

که خطوط دستانش شبیه نقشه ی وطنم بود

 و می خواهم فراموش کنم 

که وقتی او  از من گرفته شد

من از وطنم محروم شدم...

"غادة السمان ترجمه ی خودم"



 این ر ا هم بخوانید:

 بعضُ الرّسائل کَقمیصِ یوسفَ لِأبیهِ

 تَدبُّ مِن بعدِهِنَّ الحیاةُ...

 ***********************************

بعضی پیام ها شبیه پیراهن یوسف اند برای یعقوب( پدرش)

بعد از آن پیام هاست که زندگی جریان پیدا می کند...

"دیوارنوشته ی عربی ترجمه ی خودم" 


* عنوان پست از محمد رفیعی

* من این نقشه ی جغرافیا را قبول ندارم/ هرجا که تو رفته ای دورترین نقطه ی دنیاست/ "محسن حسینخانی"

* من کجا با که قراری ابدی داشته ام؟/ در تابوت تو را پنجره انگاشته ام/ کی کلاه از سرم افتاد زمستان آمد؟/ کی دو تا ابر به هم خورد که باران آمد؟/ کفش تردید به پا کردم و راه افتادم/ شادم از اینکه به این روز سیاه افتادم/ بعد هر نامه زدی زیر الفبای خودت/ کفش پا کردم و ... رفتی پی دنیای خودت/ خانه تابوتم و مبهوت نخواهی آمد/ سبدم پر شده از توت نخواهی آمد/ آمدی نعش غزل باخته را جان بدهی ؟/ جنگل سوخته را وعده باران بدهی ؟/ عاقبت عشق به یک خاطره می پیوندد/ کفش می ساید و می خندد و در می بندد/ می رسی نامه بر باد ولی بعد از مرگ/ من تو را می برم از یاد ولی بعد از مرگ/ "احسان افشاری

تو آرزوی منی، من وبال گردن تو/ تو گرم کشتن من، من به گور بردن تو.../ تو آبروی منی، پس مخواه بنشینم/ رقیب تاس بریزد به شوق بردن تو/ تویی نماز و منم مست، مانده‌ام چه کنم؟/ که هم اقامه خطا هم سبک شمردن تو/ سپرده‌ام به خدا هر چه کرده‌ای با من/ خطاست دست کسی جز خدا سپردن تو/ خدا کند که نفهمی غمت چه با من کرد/ که مرگ من نمی ارزد به غصه خوردن تو.../"حسین زحمتکش

* به دوشم می‌کشم اندوه صدها سال یک زن را/ تو حق داری اگر دیگر نمی‌فهمی غم من را/ پذیرفتم شکستم را شبیه آن هماوردی/ که اجرا می‌کند با ناامیدی آخرین فن را/ چگونه دست برمی‌داری از من شاه مغرورم؟/ چگونه بی محافظ می‌گذاری خاک میهن را؟/ تو آن کوهی که می‌گفتند بر قلبش نفوذی نیست/ و من آن کاشفی که کشف کردم راه معدن را/ و من آن کاشفی که خواستم تنها کَسَت باشم/ که تقسیمش نکردم روزهای با تو بودن را/ اگر راهی شوم دیگر ندارم راه برگشتن/ چگونه روح رفته باز هم صاحب شود تن را؟/ به دریاها نده این بار رودت را! چه خواهد شد؟/ کمی خودخواه‌تر باش و تصاحب کن خودت من را!/" رویا باقری "

* سنگدل ، دوری محبوب چه می داند چیست ؟/ زیر سر، بالش مرطوب چه می داند چیست ؟/ گفت : این راه جنون است نرو عاقل باش/ کور و کر، فرقِ بد و خوب چه می داند چیست؟/ دست ؛ معتاد ، دلم ؛  تنگ ، لبانم ؛ آتش/ تن من ، طاقت ِایوب چه می داند چیست ؟/ محو چشمان تو با منظره ها بیگانه است/ مست موهای تو، مشروب چه می داند چیست؟/ آتش فتنه به پا کردی و رفتی به کنار/ روح خونسرد تو، آشوب چه می داند چیست ؟/ شعله شوق تو را می کشم و مجبورم/ دل آرامِ تو، سرکوب چه می داند چیست ؟/ ظاهرا خوبم و در عمق خودم می پوسم/ موریانه، تپشِ چوب چه می داند چیست؟ /"سیروس عبدی"

* آلبر کامو د ر یکی از نامه هایش به ماریا می نویسد: در کوچک ترین جزئیات حضور داری، مو به مو به درونم خزیده ای...

* تو زخم عمیقی هستی/ که هر مردی / می خواهد بر تنش داشته باشد/ "محمد عسکری ساج"

* قبلِ پاییز تو غایب بودی/بعدِ پاییز تو غایب بودی/ همه جا کافه‌نشینی کردم/ آن‌ورِ میز تو غایب بودی/ آن طرف‌تر نمِ باران هم بود/ سرفه‌ی خشکِ درختان هم بود/ ساعتِ خیره‌ی میدان هم بود/ چشمِ بد دور، دو فنجان هم بود/ آن‌ورِ میز تو غایب بودی.../ آن‌ورِ میز هوا تاریک است/ همه‌ی منظره‌ها کاغذی‌اند/ وسطِ قابِ خیابانی سرخ/ دو نفر شکلِ خداحافظی‌اند/"احسان افشاری"

* بوسه ای شاید بکاهد از ملال انگیزی ام/ قدر لب تر کردنی محتاج ناپرهیزی ام/ در ترازوی عمل، مُلای رومی نیستم/ شمس دارد می گریزد از منِ تبریزی ام/ برگ زردی از خزان جامانده ام در باغ تو/ بین این سرسبزها یک وصله ی پاییزی ام/ زردم اما پایبند سرخیِ آن گونه ات/ بوم من باشی اگر، استاد رنگ آمیزی ام/ من چه هستم؟ نوشدارو؟ شوکران؟ یا این که نه/ آبِ آن ظرفی که روزی پشت پا می ریزی ام؟/"سید مهدی موسوی"

 * اصلا عاشقی یعنی همین بیت صائب: از تماشای تو چون خلق نیارند ایمان؟/ کافر است آنکه تو را بیند و بی دین نشود/ (چون در مصرع اول به معنی چگونه است)

 * این دیوارنوشته را هم بخوانید با ترجمه ی خودم:

 کونی جمیلةً کَسیجارةٍ دَخنها عجوزٌ علی قبرِ طبیبٍ کان قد قالَ لهُ إنَّ الدُّخانَ سَیَقتُلُکَ یوماً/ زیبا باش شبیه سیگاری که پیرمردی  بر سر قبر پزشکی دود کرد که به او گفته بود سیگار روزی تو را خواهد کشت ...

* آنجا که چاوشی می خواند: "به دست آه بسوزانم/ که شعله ور شدنم دود است/ کفن به سرفه بپوشانم/ که سر به سر بدنم دود است/ و نخ به نخ دهنم دود است/ غمت غم انگیزترین کام است!" از حجم غمش حتی اگر سیگاری نباشی هم هوس سیگار کشیدن می کنی :-)

* و عشق/ آنقدرها هم که فکر می کردیم / عادلانه نبود / زن همسایه عاشق شد / پیراهن بلندتری دوخت/ من عاشق شدم/ گریه های بلند تری سر دادم/ در عصر ما/ همه / همیشه/ دیر می رسند/ یکی به اتوبوس/ یکی به قطار/ یکی / به یکی.../ "رویا شاه حسین زاده"

* حتی اگر/ نمی ترسی از تاریکی و تنهایی/ تا بگریزی به آغوشم/ ترسیدن را بهانه کن/"حسین منزوی"

* یک جای کار می لنگد/ یا زنگ در خراب است/ یا گوشی تلفن/ وگرنه بعید می دانم/ تو فراموشم کرده باشی/ "خاطره کشاورز"

* نیمیم ز آب و گِل / نیمیم ز جان و دل/ "مولانا"

گویند که عشق چیست؟/ بگو ترک اختیار/"مولانا"

فعلا فقط همین....