"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

" این سنگ خدایان که تبر می شکنند/ روزی که بیایی از کمر می شکنند/ بردار تبر را و بزن ابراهیم/ بت های بزرگ زودتر می شکنند"

 َأیُّها العُلَماءُ وَ الفَنّیّونَ

أعطونی بِطاقةَ سَفرٍ إلى السَّماء

فَأنا موفدٌ مِن قِبَلِ بِلادی الحَزینةِ

بِإسمِ أرامِلِها وَ شُیوخِها وَ أطفالِها

کی تعطونی بطاقةً مجانیةً إلى السَّماءِ

فَفی راحَتی بَدَلَ النُّقودِ .. «دُموعٌ»‏

لا مکانَ لی؟

‏ضَعونی فی مُؤَخَّرةِ العَرَبَةِ

على ظَهرِها

فَأنا قَرَویٌّ وَ مُعتادٌ على ذلک

لن أؤذی نجمةً

وَ لن أسیء إلى سَحابَةٍ

کُلُّ ما أُریدُهُ هُوَ الوُصولُ

بِأقصى سُرعةٍ إلى السَّماءِ

لِأضعَ السّوطَ فی قَبضَةِ اللهِ

لَعَلّهُ یُحَرِّضُنا عَلى الثَّورَة..ِ.

 *************************************************

ای دانشمندان و مهندسان

بلیت سفری به مقصد آسمان به من بدهید

من به نمایندگی از کشور غم‌زده‌ام

به نمایندگی از بیوه‌زنان و پیرمردان و کودکانش

آمده‌ام تا بلیتی رایگان به مقصد آسمان به من بدهید

و به جای پولش اشک دارم

جایی برای من نیست؟

روی دُمِ سفینه می‌نشینم

پشت سفینه

من روستایی‌ام و به این وضعیت عادت دارم

نه به ستاره‌ای آزار خواهم رساند

و نه به ابری بدی خواهم کرد

فقط می‌خواهم

با حداکثر سرعت به آسمان برسم

تا تازیانه را به دستان پروردگار بدهم

شاید او ما را تشویق به انقلاب کرد..‏

"محمد ماغوط ترجمه ی خودم"



* این را هم بخوانید:

تقولُ الحکایةُ الغجریّةُ بِأنّ اللهَ حینَ وَزَّعَ الاراضیَ عَلی الشُّعوبِ لم یَحسَب حِسابَ الغَجَرِ فجاؤوا إلیهِ مُتَسائلینَ عن أرضِهِم مِثلَ بقیّةِ الشُّعوبِ فَقالَ اللّهُ لَهُم: لَکُمُ الفَرَحُ.حینَها عَرَفَ الجمیعُ کم سَتَکونُ الأوطانُ مُؤلِمَةً.

کولی ها داستانی دارند که می گوید: خداوند وقتی میان ملت ها زمین تقسیم می کرد، کولیان را از قلم انداخت. نزد خدا رفتند مثل بقیه ی ملت ها زمینشان را خواستند. خداوند گفت برای شما شادی را گذاشتم. آن وقت بود که همه فهمیدند وطن ها چقدر مصیبت بار خواهد بود...

"احمد اسکندر سلیمان ترجمه ی خودم"



* عنوان پست از جلیل صفربیگی

* یک روز بر گونه ی این مملکت یک بوسه و بالای سرش یک یادداشت می گذارم و می روم: آنچنان زیبا خوابیده ای که دلم نیامد بیدارت کنم/"عزیز نسین"

* الوَطنُ لِلأغنیاءِ وَ الوَطنیَّةُ لِلفُقَراءِ/ وطن برای ثروتمندان است و وطن پرستی برای فقرا/ "دیوارنوشته ی عربی ترجمه ی خودم"

* امروز گلوی هر قناری زخم است/ زخم است که کاری است آری زخم است/خون می زند از تنِ وطن فوّاره/ چون دست به هر جا بگذاری زخم است/"جلیل صفربیگی"

* مرغابی ها دو طرف چوب را گرفتند و گفتند یادت باشد اگر هنگام پرواز حرف بزنی خواهی افتاد/ حالا سال ها گذشته است و ما لاک پشت های غمگینی هستیم/ که هر وقت می خواهیم بگوییم آزادی.../ به زمین می افتیم/"علیرضا طالبی پور"

* اینجا سرزمینی است که برای آزادی جنگیدیم و حالا برای نان می جنگیم/ "بینوایان ویکتور هوگو"

* در ملل عقب مانده مردمی که با مشت گره کرده انقلاب کردند، روزی با مشت های باز گدایی می کنند/ "وینستون چرچیل"

* ما را می گردند می گویند همراه خود چه دارید؟/ ما فقط رؤیاهایمان را با خود آوردیم/ پنهان نمی کنیم چمدان های ما سنگین است/ اما فقط رؤیاهایمان را با خود آورده ایم/"سید علی صالحی"

 * همین...