"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"من چگونه بروم در ورق سال جدید؟/ که همه بودن تو مانده به تقویم قدیم"

إنّنی أُحِبُّکِ

وَ  لَن أَترککِ وَحدَکِ على ورقةِ ۳۱ دیسمبر أبداً

سَأَحمِلُکِ عَلى ذِراعی

وَ  أَتَنَقَّلُ بِکِ بَینَ الفُصولِ الأربعةِ

*********************************

تو را دوست دارم 

و  هرگز رهایت نمی کنم

در برگه ی تقویم آخرین روز سال در آغوش می گیرمت

و  در چهار فصل سال می چرخانمت

"نزار قبانی"


* عنوان پست از ساناز یوسفی

* دیگران در تب و تاب شب عیدند ولی/ مثل یک سال گذشته به تو مشغولم من/ "کاظم بهمنی"

* حیف از امسال که بی دوست گذشت/ حیف تر سال جدیدی که تو را کم دارم/ "صادق هوشیار"

* عقل لامذهب به حرفم گوش کن عاشق نشو/ این دو چشم قهوه ای آن قدر هم معصوم نیست/ "مهدی غفوری"

* مثل گل های ترک خورده ی کاشی شده ام/ بعد تو پیر که نه من متلاشی شده ام/ "مهدی نظام آبادی"

* در دیده ی من خوب ترین مرد زمینی / هرچند که در چشم همه مسأله داری/ " نفیسه سادات موسوی"

* زنی با گونه های خیس امشب می رود از من/ به جای کوه، شیرین را شکستی حضرت فرهاد/ "مریم عظیمی"

* یک نفر پیش فلک ریش گرو بگذارد/ بلکه دست از سر آزردن ما بردارد/ "شیما صیادپور"

* خواب نمی برد مرا یار نمی خرد مرا/ مرگ نمی درد مرا، آه چه بی بها شدم/  "عباس معروفی"

* خانه ی دل را تکاندم خانه ی دل را تکاند/ من به دور انداختم بدخواه او را، او مرا/ "علیرضا بدیع"

* نسبت عشق به من، نسبت جان است به تن/ تو بگو من به تو مشتاق ترم یا تو به من؟/ "فاضل نظری"

* هزار بار به تو گفته بودم دلیل شیدایی یک زن ، زیبایی مرد نیست. یک مرد همیشه زیباست وقتی که زخم های دل مجروح زنی را می بوسد/" نسرین بهجتی"

* سنجاق کن/ دوستت دارم های مرا سمت غرب سینه ات/ تا قلبت بشنود/ بلرزد/ بتپد تنها برای من/ "باران قیصری"

* ما که دل کندیم از او دیگر چه فرقی می کند/ با سگان زرد باشد یا شغالان سیاه؟/ "علی اکبر یاغی تبار"

* دن پائولو می گوید: شنیده ام که در این کوه معدن است. بونیفیاتسیو جواب می دهد: خدا نکند که معدن باشد. دن پائولو نمیفهمید که چرا. چوپان توضیح می دهد: مادام که کوه فقیر است از آن ماست، اما همین که معلوم شد غنی است دولت آن را تصاحب خواهد کرد.دولت یک دست دراز دارد و یک دست کوتاه. دست دراز به همه جا می رسد و برای گرفتن است و دست کوتاه برای دادن است و فقط به کسانی می رسد که خیلی نزدیکند./ " نان و شراب- اینیاتسیو سیلونه"

* تو بیایی همه ی ثانیه ها ، ساعت ها/ از همین روز، همین لحظه، همین دم، عیدند/ "قیصر امین پور"

* سایه اش خانه ی امنی ست پر از آرامش/ من دلم گرم عزیزی ست که نامش پدر است/" پروانه حسینی"

*هیچ چیز به اندازه ی یک کوه شبیه پدر نیست/ "کریستین بوبن"

*  گفته ام بارها و می گویم بی وجودش حیات مکروه است / همه ی عمر تکیه گاهم بود پدرم نام کوچکش کوه است/" امید صباغ نو"

* مرد ... فقط پدر نیست، جنسیت نیست... میتواند یک مادر باشد که هم جای پدر است هم یک مادر... می تواند برادری باشد که مثل یک پدر تکیه گاهت باشد... می تواند همسرت باشد که کنارت است ...


"مرا هر گه بهار آید به خاطر، یادِ یار آید/ به خاطر یادِ یار آید مرا هر گه بهار آید"


بعضُ النساء 

وُجوهُهُنَّ جمیلةٌ

وَ  تَصیرُ  اجملَ عِندَما تَبکینَ

*******************

بعضی  زن ها 

صورت هاشان زیباست

و با گریه زیباتر هم می شود

"نزار قبانی"


* عنوان پست از شهریار

* آخرین لحظه ی این سال کجایی بی ما؟/ یار باید همه جا پیش عزیزش باشد/ " مهدی کمانگر"

* حتی تو را ز حافظه ی گل گرفته اند/ ای مثل من غریب در این روزها بهار/" محمدعلی بهمنی"

* شکفتن از در این خانه تو نمی آید/ بهار منتظر من همیشه پشت در است/" حسین منزوی"

* که ام؟ مبارز سستی که در میانه ی جنگ/ به دست دشمنم افتاده است شمشیرم/  بهار بی تو رسیده ست و من چو مشتی برف/اگرچه فصل شکوفایی است می میرم/ "سجاد سامانی"

* جای دارو دکترم تنها سفر تجویز کرد/ گفت گاهی دل بریدن رو به راهت می کند/ "مریم عمرانی"

* در حیرتم از این همه تعجیل شما/ از این همه صبر و طول و تفصیل شما/ ما خیر ندیده ایم از سال قدیم/این سال جدید نیز تحویل شما/ "جلیل صفربیگی"

* دلم به حال شاخه های نورس می سوزد/ آتشی که در دلم افروختی/  تر و خشک را با هم می سوزاند /حالا چهارشنبه ی کداممان مبارک باشد ؟/ تویی که دل مرا سوزاندی/ یا منی که دل جهانی را می سوزانم؟/ "نسترن وثوقی"

* آتشی است در دلم/ که هیچ کس را جرأت گذشتن از آن نیست/ نترس ابراهیم من!/ بگذر /آتشی که تو از آن بگذری سرد می شود/ "نسترن وثوقی"

* اگر مثل آدم خداحافظی کنی ، غصه می خوری، ولی خیالت راحت است. اما جدایی بدون خداحافظی بد است، خیلی بد، یک دیدار ناتمام است. ذهن ناچار می شود هی به عقب برگردد و درست یک ذره مانده به آخر متوقف بشود. انگار بروی به سینما و آخر فیلم را ندیده باشی/ " فریبا وفی"

* چند روزی است که چشمان تو را می جویم/ هر دم از تنگی دل شال تو را می بویم/ دور هستی و دلم ناز تو را می خواهد/ عاشقم کردی و من وصل تو را می بویم/ "مسعود رادور"

* با سمباده هایی که روی صورت ام کشیدی تمام شدم/ سلام پدر/ من آمدم تا پینوکیو دروغگوی تو باشم./ قلبم را درست کار گذاشته بودی/ مثل ساعت کار می کرد/ زود به زود عاشق می شد/ حتی/ عاشق فرشته‌‌ی مهربانی که همیشه مواظبم بود/ مثل فانتزی هایی که در هالیوود هم مخاطب نداشت/ قصه من شروع شده بود پدر!/ خیال های شیرین ام را فروختم/ تا برای تو قند رژیمی بخرم/ تا دیابت دست از سرت بردارد/ و شماره عینکت هی بالا نرود/ غصه نخور پدر!/ درست است که من هیچوقت آدم نمی شوم/ و دماغم هر روز بزرگ تر می شود/ اما قول می دهم/ وقتی که سردت شد/ خودم/ خودم را/ توی شومینه بیاندازم/ "بهاره رضایی"

* برای درخت های کنار جاده فرقی ندارد کسی که در سفر است می رود یا می آید/ برای من اما فرق زیادی دارد/ درختان مسیری که از تو دورم می کنند/ و درختان مسیری که به تو نزدیکم/ "لیلا کردبچه"

* گفتی که رفته رفته چو عمر آیمت به سر/ عمرم ز دیر آمدنت رفته رفته رفت/ "محتشم کاشانی"

* همه با یار خوش و من به غم یار خوشم/ سخت کاری ست ولی من به همین کار خوشم/ "عماد خراسانی"

* جانا غم تو ز هر چه گویی بَتَر است / رنجِ دل و تابِ تن و سوزِ جگر است/ "مولانا"

شادند جهانیان به نوروز و به عید/ عید من و نوروز من امروز تویی/ "مولانا"

" نوشتی سال خوبی را برایت آرزو دارم/ چه می دانی از این بغضی که بی تو در گلو دارم"


اُریدکَ دائماً بِقُربی

إن وَقَعَ حُزنُ الارضِ علی کَتِفی

أمیلُ إلیک...

*************************************

می خواهم همیشه کنارم باشی

تا اگر اندوه زمین روی شانه هایم افتاد

به سمت تو کج شوم...

"زهرا الحجاج"


* عنوان پست از امیر اکبرزاده

دیرگاهی است که افتاده ام  از خویش  به دور/ شاید این  عید به دیدار خودم  هم  بروم/"قیصر امین پور"

* بس که بد می گذرد زندگی اهل  جهان/ مردم از عمر چو سالی گذرد عید کنند/"صائب تبریزی" 

* هرچند عیان کردی این عشق نهانی را/ برهم زده این قصه یک نظم جهانی را/ هر نقطه از این خانه یک خاطره است از تو/ بگذار کنار امسال این خانه تکانی را/  ما را که به کم دادی/ خود را نفروش ارزان/ این گونه تکان دادی بازار گرانی را/ بوی نم گیسویت برده ست حواسم را/ مشغول تو بودم که بردند جوانی را/ می گفت که در قلبم غیر تو کسی هرگز../ هرچند که در دل داشت او عشق فلانی را.../ " صادق ابراهیم زاده"

* ماجرای شاد باد و بید را باور ندارم/ عطر موهایت نباشد عید را باور ندارم/ عید باید لا‌به‌لای جنگل موی تو باشم/ عید در آبادی تبعید را باور ندارم/ من به گرمای تو محتاجم، به خورشید حضورت/ بی حضورت گرمی خورشید را باور ندارم/ با تو می‌پنداشتم زیباترین صبح جهان را/ آه، این نوروز بی امید را باور ندارم/ من شهید بوسه های تلخ و شیرین تو هستم/ دیگری جز من تو را بوسید را باور ندارم/ " ناصر حامدی"

* من خواب دیده ام که تو آغاز می شوی/ بنیانگذار سلسله ی  ناز می شوی/ بر شاخه ی شکسته ی  این سرو بی رمق/با مرغکان پر شکسته هم آواز می شوی/ "منوچهر آتشی"

* شب از خیال وصل تو خوابم نمی برد/ چون کودکان زِ خوش دلی روز عید خویش/ "نظیری نیشابوری"

* از زلیخا آبرو را بُرد و از یعقوب، چشم/ عشق را بخشنده می دیدم ولیکن نیست نه/ "محمد عزیزی"

* کسانی که بی پروا شجاع بودند/ پیش از آنکه بتوانند ژن خود را به نسل بعدی منتقل کنند کشته شدند/ باقی افراد یعنی ترسوها و ملاحظه کارها زنده ماندند/ ما نوادگان آن هاییم/ "رولف دوبلی"

* جز یاد تو دل به هرچه بستم توبه/ بی ذکر تو هر جای نشستم توبه/ در حضرت تو توبه شکستم صدبار/ زین توبه که صد بار شکستم توبه/ "ابوسعید ابوالخیر"

* آرامش آغوش تو از چشم من انداخت/ امنیتی که بیمه های معتبر دارند/ مردی به اینکه عشقِ دَه زن بوده باشی نیست/ مردان قدرتمند تنها یک نفر دارند/ "امید صباغ نو"

* گُزیدم در میان مرگ ها اینگونه مُردن را/ تو را چون جان، فشردن در بَر، آن گه جان سپردن را/ "حسین منزوی" 

* من به اندازه ی غم های دلم پیر شدم/ از تظاهر به جوان بودن خود سیر شدم/ عقل می خواست که بعد از تو جوان باشم و شاد/ من ولی با غمِ عشق تو زمین گیر شدم/ "زهرا سلیم"

وقتی تو را از این دل تنگم خدا گرفت/ با من تمام عالم و آدم عزا گرفت/ شب های بی تو ماندن و تکرار این سؤال :/ این دلخوشی ِساده ی ما را چرا گرفت؟/ در چشم های تیره ی تو درد خانه کرد/ در چشم های روشن من غصّه پا گرفت/ هی گریه پشت گریه و هی صبر پشت صبر/ هر کس شنید قلبش از این ماجرا گرفت/ بعد از تو کار هر شب من جز دعا نبود/ هی التماس و گریه و هی نذر....تا گرفت/ حالا که آمدی چه قَدَر تلخ و خسته ای/ اصلا! خدا دوباره تو را داد ؟ یا... گرفت؟/ "بیتا امیری"

* آنقدر شعر نوشتم وَ نخواندی که قلم/ گفت اینقدر عبث قامت ما را متراش/ " مهدی خداپرست"

* پیش بیا! پیش بیا! پیشتر!/ تا که بگویم غم دل بیشتر/ دوست ترت دارم از هر چه دوست/ ای تو به من از خود من خویشتر/ دوست تر از آنکه بگویم چقدر/ بیشتر از بیشتر از بیشتر/ داغ تو را از همه داراترم/ درد تو را از همه درویشتر/ هیچ نریزد به جز از نام تو/ بر رگِ من گر بزنی نیشتر/ فوت و فن عشق به شعرم ببخش/ تا نشود قافیه اندیشتر/ "قیصر امین پور"

* با من کنار بیا/ همچون ماه/ با نیمه ی تاریکش/ "سالار مرتضوی"

* غیرت نگذارد که بگویم که مرا کشت؟/ تا خلق نفهمند که معشوقه چه نام است/ "سعدی"

* بعضی ها هر قدر که بروند بیشتر می مانند / بعضی ها هم هر قدر که بمانند بیشتر می روند/ "ازمیر آصف"

* و من گاهی/ نه صورتت/ نه چشمانت/ که دلم می خواهد صدایت را ببینم/ "جمال ثریا"

خوش آن زمان که به عشق و غزل به سر می‌شد / تمام خستگی عمرمان به در می‌شد/ خوش آن زمان که برای گلایه وقت نبود/ هزار شکوه به یک بوسه مختصر می‌شد/ چه سِحر بود که شب های هم‌کلامی ما / همین که چشم به هم می‌زدم سحر می‌شد/ نگاهمان خبر از شورش درون می‌داد/ زمانه از دل ما داشت با خبر می‌شد/ شکوفه بودی و شادابی بهاری تو / به پای رخوت پاییز من هدر می‌شد/ ادامه دادن این ماجرا صلاح نبود/ قبول کن که برای تو دردسر می‌شد/ درست لحظه ی از دست رفتن من بود / که دست‌های تو آماده ی سفر می‌شد/ دو عاشقیم ولی در دو داستان جدا/ به هم رسیدن ما خوب بود اگر می‌شد.../ "سجاد سامانی"

عشق با اینکه کمی سرخوش و سهل انگار است/ وقت یادآوری خاطره ها هوشیار است!/ گریه های سر خود، خوب به من فهماندند/ بدترین قسمت دلسوختگی، انکار است/ تا خداحافظی اش هیچ نمی دانستم/ زندگی بیشتر از مرگ مصیبت بار است/ از همان روز که او رفت، خودم فهمیدم/ زنده مانی خود مرگ است که بالاجبار است/ دست ما نیست، فقط تجربه ثابت کرده/ زندگی کردن بی عشق، ادا اطوار است/ بخت هر جا که به دست کسی انگشتر داد/ آن طرف قسمت دستان کسی سیگار است/ "علی صفری"

* داشتم دردهایم را می شمردم/ نداشتنت/ نخواستنت/ ندیدنت/ نماندنت.../ این نون اول فعل ها را کاش می شد بکنی/جمعشان کنی یکجا/ بچسبانی به فعل رفتنت/ "رضا کاظمی"

* مانده یک کوچه و تنها یکی از ما دو نفر/ و مسیری که فقط با یکی از ما دو نفر.../ یکی از ما دو نفر خواب عجیبی دیده است/ ترسش این است مبادا یکی از ما دو نفر.../  قول دادیم به هم عاشق هم می‌مانیم/ به نظر می‌رسد اما یکی از ما دو نفر.../ گله‌ای نیست خدا خواست که آواره کند/ یکی از ما دو نفر را یکی از ما دو نفر/ چقدر سخت گذشت و چقدر پیر شده است/ پشت این پنجره حالا یکی از ما دو نفر/ آخرین حرف دلش نامه‌ی کوتاهی بود/ "دوستت داشتم" امضا: یکی از ما دو نفر/ "جواد محمدی فارسانی"

* جای رسم دایره گاهی مربع می کشد/ عقل را پَر داده عشقت از سرِ پرگارها/" سورنا جوکار"

* دردم به جان رسید و طبیبم پدید نیست/ داروفروشِ خسته دلان را دُکان کجاست؟/ "خواجوی کرمانی"

* شنیده ام که تو پرسیده ای نمُرده هنوز؟/ خبر گرفته ای از حال من عجب دارد!/ "محمد عزیزی"

* اگر داستان را از قبل بدانی، به یک ماشین تبدیل می شوی. آنچه باعث می شود انسان ها انسان باشند دقیقا همین است که از آینده خبر ندارند/ "لوری مور"

* گر تو را بخت، یار خواهد بود/ عشق را با تو کار خواهد بود/ "مولانا"

" ای یار مرا موافقی وقتت خوش/ بر حال دلم چو لایقی وقتت خوش/ خواهم به دعا که عاشقان خوش باشند/ ور زان که تو نیز عاشقی وقتت خوش"


الحبُّ 

موتٌ صغیرٌ

******************

مرگی کوچک است

عشق 

"ابن عربی"


* عنوان پست از مولانا 

* من دلم را که می تپد با تو/ ـ گرچه گمراه ـ دوست می دارم/ با تو معدود خنده هایم را/ ـ گرچه کوتاه ـ دوست می دارم/ چشم خود را که دیده بود تو را/ دست خود را که چیده بود تو را/ پای خود را که مدتی شده بود/ با تو همراه، دوست می دارم/هر کسی را که دارد از تو نشان/ همه را فارغ از زمان و مکان/ مثل عکس عروسی ات که در آن/ شده ای ماه، دوست می دارم/ غصه را در پی رمیدن تو/ گریه را در پس ندیدن تو / لحظه ای را که بعد دیدن تو/ می کشم آه ... دوست می دارم/ یادم آمد ... غزل که می گفتم/ دوست می داشتی و می خواندی/ به همین خاطر است شعرم را/ گاه و بی گاه دوست می دارم/ تو عیار محبتم شده ای/ دوستت دوست، دشمنت دشمن/ هرکسی را که دوستت دارد ناخودآگاه دوست می دارم/"مهدی شهابی"

* امشب عروسش می شوی… من دوستت دارم هنوز!/ بی من چه شیرین می روی… من دوستت دارم هنوز!/ در این مثلث سوختم… دارم به سویت می دوم/ داری به سویش می دوی… من دوستت دارم هنوز!/ قسمت نشد در این غزل… شاید جهان دیگری…/ مستی و رقص و مثنوی..! من دوستت دارم هنوز!/امشب برایت بغض من کِل می کشد محبوب من!/ حتی اگر هم نشنوی من دوستت دارم هنوز!/ در سنگسار قلب من لبخند تو زیباترست …/ یک جور خاص معنوی من دوستت دارم هنوز!/ خوشبخت باشی عمر من در پنت هاس برج عشق/ در ایستگاه مولوی من دوستت دارم هنوز!/ دارد غرورم می چکد از چشم هایم روی تخت.../ داری عروس می شوی.. من دوستت دارم هنوز!/ "مهدی حسینی". این دو شعر بدجور جگرم را سوزاند چه قدرتی دارند کلمات...

* کسی از ظاهر این کوه حالش را نمی فهمد/ به ظاهر ساکتم در سینه ام آتشفشان دارم/ نفس های تو را آن روزها در شیشه پر کردم/ هوای روزهای بودنت را همچنان دارم/"امید صباغ نو"

* خودت شاید نمی دانی چه کردی با دلم اما/ دل یک آدم سرسخت را بُردی خدا قوّت/ "سید تقی سیدی"

* تهران شده بازیچه موهای بلندت/ یک شهر نشستند تماشا بکنندت/ مجموعه ی شعری که خدا شاعر آن است/ تضمین شده در باغچه ها بند به بندت/ با طعم لبت صنف شکر خانه خراب است/ این مرتبه هم قند فریمان گله مندت/ بازار گل شهر محلات به هم ریخت/ وقتی گذر قافیه افتاد به خنده ت/ دین و دل من، چشم و لبت، موی تو … تسلیم !/ کافر شده ام در جدل چشم به چندت/ با درد دیابت که کنار آمده ام، کاش/ یک شب برسد جان بدهم با لب قندت …/ چندیست مهندس شده این شاعر بی چیز/ شاید بپسندد پدر سخت پسندت …/ "علی صفری"

* هر چه داری به پای زندگی بریز، تا مرگ نتواند چیزی با خود ببرد/ "جیم هریسون"

* از این عصر خسته ام/ برگردیم به هزاره های دور/ من با پوست خرسی که زمستان هایمان را خوابیده / برای تو بالاپوشی بدوزم/ و تو با شاخ گوزن پیری که شکار کرده ای/ عکسم را روی دیواره ی غارمان بکش!/مرا به هزاره هایی ببر/ که غروب ها با شکار تازه ای به خانه می آمدی/ و قلب من / تنها آتشی بود که کشف کرده بودی/ "رویا شاه حسین زاده"

* در شهر تو هر چیز دهد مزه ی باده/ انگور، رطب یا که همین چایی ساده/ "عبدالحسین موسوی"

* تو سربلندی، پرغروری، باشکوهی/ آدم به آدم می رسد اما تو کوهی/"مهدی سیار"

* بی تو جای خالی ات،انکار می خواهد فقط/ زندگی لبخند معنا دار می خواهد فقط/ چشم ها به اتفاق تازه عادت می کنند…/ سر اگر عاشق شود، دیوار می خواهد فقط/ با غضب افتاده ام از چشم های قهوه ایت/ حال و روزم قهوه ی قاجار می خواهد فقط/ حق من بودی ولی حالا به ناحق نیستی/ حرف حق هر جور باشد دار می خواهد فقط/ نیستی حتی برای لحظه ای یادم کنی/ انتظار دیدنت تکرار می خواهد فقط/ بغض وقتی می رسد، شاعر نباشی بهتر است/ بغض وقتی گریه شد، خودکار می خواهد فقط/ چشم های خیسم امشب آبروداری کنید/ مرد جای گریه اش سیگار می خواهد فقط.../ "علی صفری"

دلگیرم و دلتنگم و دل سرد و دل آشوب/ فرمانده ی شرمنده ی یک لشگر مغلوب/ فرعون به گل مانده ی افسانه ی نیلم/ هر بار شود گوشه ی چشمان تو مرطوب/ شیرینی خرما، عسل و شهد زیاد است/ اما نه به اندازه ی  لبخند  تو مطلوب/ چشمان تو فیروزه و لب هات عقیق است/ احسنت به دستی که تراشیده تو را  خوب/ "امیر سهرابی"

* لااقل عاشق معشوقه ی مردم نشوید / که به فتوای همه مظهر حق النّاس است/ "نفیسه سادات موسوی"

* تا گوشه ی چشمی به من آن سیم تن انداخت/ خوبان جهان را همه از چشم من انداخت/"اهلی شیرازی"

* اعتقاد و عشق دلیر کند و همه ی ترس ها ببرد/ هر اعتقاد که گرم کرد آن را نگه دار/ و هر اعتقاد که سرد کرد از آن دور باش/"مقالات شمس"

* دکمه ها گاهی بیشتر از پیراهن ها عمر می کنند/ پیراهن ها بیشتر از آدم ها/ دکمه ی افتاده ی پیراهنت را پیدا کردم/ "رویا شاه حسین زاده"

* بی عشق زیستن را، جز نیستی چه نام است؟/ یعنی اگر نباشی، کار دلم تمام است/ "حسین منزوی"

من آدم حساسی نیستم، وقتی خانه‌ی والدینم را ترک کردم گریه نکردم ، وقتی گربه‌ام مرد گریه نکردم ، وقتی در ناسا کار پیدا کردم گریه نکردم و حتی وقتی روی ماه پا گذاشتم گریه نکردم! اما وقتی از روی ماه به زمین نگاه کردم بغضم گرفت با تردید با پرچمی که بنا بود روی ماه نصب کنم بازی می‌کردم از آن فاصله رنگ و نژاد و ملیتی نبود ما بودیم و یک خانه ‌ی گرد آبی، با خودم گفتم انسان ها برای چه می جنگند؟! انگشت شستم را به سمت زمین گرفتم و کره زمین با آن عظمت پشت انگشت شستم پنهان شد و من با تمام وجود اشک ریختم!/ "نیل آمسترانگ"

* و گفت : خونِ همه ی جانوران سرخ بُوَد و خونِ عاشقان کبود/ "ابوالحسن خرقانی"

* مواقعی هم هست که آدم چمدانش را برای رفتن نمی بندد/ بلکه می خواهد طرف مقابلش را بترساند !/ زن ها، همه ی زن ها برای یک بار هم در زندگیشان که شده چمدان هایشان را بسته اند!/ آدم این کار را می کند که نگهش دارند/ "مارگریت دوراس"

* هیچکس ما را نمی بیند/همین جای خیابان مرا ببوس/همین جای جهان بگو که دوستم داری/ "علیرضا طالبی پور"

* به از این چه شادمانی که تو جانی و جهانی؟!/"مولانا"

"عشق ِ یوسف چه ستم ها به زلیخا که نکرد/ ماهرو سنگدل است گرچه پِیَمبَر باشد"


لا تَتَوَرّط بِالحُبِّ

 فَهُناکَ قاضی اِسمُهُ الاشتیاقُ

 لا یَرحَمُ أحداً

 ******************

 در سرزمین عشق پا مگذار

 آنجا دادستانی است به نام اشتیاق

 به هیچ کس رحم نمی کند

"نزار قبانی ترجمه ی خودم"


* عنوان پست از سعید تیموری

* گفته بودم میروی، دیدی عزیزم آخرش/ سهم ما از عشق هم شد قسمت زجر آورش/ زندگی با خاطراتت اتفاقی ساده نیست/ رفتنت یعنی مصیبت، زجر یعنی باورش!/ حال من بعد از تو مثل دانش آموزی ست که/ خسته از تکلیف شب خوابیده روی دفترش/ مرگ انسان گاهی اوقات از نبود نبض نیست/ مرگ، یعنی حال من با دیدن انگشترش!/ یک وجب دوری برای عاشقان یعنی عذاب/وای از آن روزی که عاشق رد شود آب از سرش!/ جای من این روزها میزی است کنج کافه ها/ یک طرف اندوه و من، یاد تو سمت دیگرش/ عشق هر جا میرسد آتش به دل ها میزند/ درد را جا میگذارد در دل خاکسترش/ بی تو بین گریه ها یاد تو در آغوشم است/ من شدم مرداب و یاد تو شده نیلوفرش/ با تو فهمیدم جدایی انتهای عشق نیست/ آشنا کردی مرا با لحظه های بدترش…/ "علی صفری"

* دیدنش حال مرا یک جور دیگر می کند/حال یک دیوانه را دیوانه بهتر می کند!/در نگاهش یک سگ وحشی رها کرده و این/جنگ بین ما دو تا را نابرابر می کند/حالت پیچیده ی مویش شبیه سرنوشت/عشق را بر روی پیشانی مقدر می کند/آنقدر دلبسته ام بر دکمه ی پیراهنش/فکر آغوشش لباسم را معطر می کند/رنگ مویش را تمام شهر می دانند ، حیف/پیش چشم عاشق من روسری سر می کند/با حیا بودم ولی با دیدنش فهمیده ام/آب گاهی مومنین را هم شناگر می کند/دوستش دارم ولی این راز باشد بین ما/هر کسی را دوست دارم زود شوهر می کند !/"علی صفری"

* نازدانه دختر بی ادعای مولوی/دختر ابروکمان انتهای مولوی/ظهر یک روز بهاری آن حوالی دیدمت/خوب یادم نیست اما در کجای مولوی/ ساده پرسیدی که «آقا عذر می خواهم شما/ شعر می خواندید آن شب در ثنای مولوی؟»/ ساده بود اما سؤالت شور برپا کرده بود/ در دلم افتاد بعد از آن هوای مولوی/ بعد از آن تنها دلیل شعرهای من شدی/ آنچنان که شمس تبریزی برای مولوی/ هر دومان آبستن یک عشق عرفانی شدیم/نطفه ی این عشق بازی ها به پای مولوی/دوستت دارم همه فهمیده اند از چشم هام/ دوستت دارم شبیه شعرهای مولوی/"محمد نجفی"

* ﺣﺎﻝ ﻣﻦ ﻣﺜﻞ ﺟﻮﺍن های ﺩﺑﯿﺮﺳﺘﺎﻧﯽ ﺳت/ﺭﺷﺘﻪ ﺍﻡ ﺳﺨﺖ ﺗﺮﯾﻦ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﯼﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺳﺖ/ﮔﻮﺷﻪ ﯼ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﯾﮏ ﭘﺎ ﻭ ﺩﻭ ﺩﺳﺘﻢ ﺑﺎﻻﺳﺖ/ﻋﺸﻖ ﺩﺭ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻣﺎﻥ، ﻭﺳﻮﺳﻪ ای ﺷﯿﻄﺎﻧﯽ ﺳﺖ/ﻣﻦ ﻋﻘﺐ ﻣﺎﻧﺪﻡ ﺍﺯ اﯾﻦ ﺩﺭﺱ ﮐﻪﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﺍﺳت/ﺣﺲ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺗﻮﺍﻡ ،ﻣﺮﺣﻠﻪ ای ﺟﺒﺮﺍﻧﯽ ﺳﺖ/ﺯﻧﮓ ﻭﺭﺯﺵ ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﺑِﺪَﻭَﻡ،ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺳﺖ/ﺯﻧﮓ ﺩﯾﻨﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﭘﺮﻫﯿﺰ ﮐﻨﯽ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺳﺖ/ﺍﺩﺑﯿﺎﺕِ ﻏﺰل هاﯼ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﺳﺖ/ ﺣﮑﻤﺖ ﻫﻨﺪﺳﻪ ﯼ ﭼﺸﻢ ﺷﻤﺎ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﺳﺖ/ ﺗﺨﺖ ﺟﻤﺸﯿﺪ ﮐﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻧﯿﺴﺖ/ ﺯﻧﮓ ﺗﺎﺭﯾﺦِ ﻓﻼﮐﺖ ﺯﺩﻩ ﯼ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺳﺖ/ﺟﺒﺮ ﺳﺨﺖ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﻢ ﻭ ﺑﯿﺰﺍﺭﻡ ﺍﺯ ﺁﻥ/ ﺯﻧﮓِ ﻣﺎ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﯼ ﭘﺎﯾﺎﻧﯽ ﺳت/ﺍﻣﺘﺤﺎﻧﯽ ﻧﮕﺮﻓﺘﯽ ﺗﻮ ﻭ ﻣﺮﺩﻭﺩ ﺷﺪﻡ/ﺍﯾﻨﻬﻤﻪ ﻓﺎﺻﻠﻪ، ﺗﻌﻄﯿﻠﯽ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﺳﺖ/"ﻋﻠﯿﺮﺿﺎ ﺩﻫﻘﺎﻧﯿﺎﻥ"

* گیرم که عشق پیرهنی بود و کهنه شد/ می پوشمش هنوز، تو بر تن چه می کنی؟/" مژگان عباسلو"

* می روی و دل من از تو زمان می خواهد/ باز هم شیشه از این سنگ امان می خواهد/ در دلم هر ضربان بی تو سکون شد برگرد/ قلب بی جان من اینبار تکان می خواهد/ قانعم با نفسی مختصر اما قلبم/ از هوای نفست چند جهان می خواهد/ غصه ات زود جوانی مرا خواهد برد/ فرصتی نیست بیا، عشقِ تو جان می خواهد/ فصل مرگ من دل خسته رسیده اما/ دل آزرده ام از تو ضربان می خواهد/ روزه دارِ دو عدد بوسه ی داغت هستم/ این عطش از تو فقط زود اذان می خواهد/" زهرا سلیم"

* مثل آن چایی که می چسبد به سرما بیشتر / با همه گرمیم... با دل های تنها بیشتر / درد را با جان پذیراییم و با غم ها خوشیم / قالی کرمان که باشی می خوری پا بیشتر / بم که بودم فقر بود و عشق اما روزگار / زخم غربت بر دلم آورد این جا بیشتر/ هر شب عمرم به یادت اشک می ریزم ولی / بعد حافظ خوانی شب های یلدا بیشتر / رفته ای ... اما گذشت عمر تاثیری نداشت / من که دلتنگ توام امروز ... فردا بیشتر/ زندگی تلخ است از وقتی که رفتی تلخ تر/ بغض جانکاه است هنگام تماشا بیشتر / هیچ کس از عشق سوغاتی به جز دوری ندید /هر قدر یعقوب تنها شد زلیخا بیشتر / بر بخار پنجره یک شب نوشتی :"عاشقم"/ خون شد انگشتم بر آجر حک کنم : ما بیشتر... / " حامد عسگری"

* باریک تر از موی سرت گردن ما بود/ آن روز که موهای تو در باد رها بود/ "سعید شیروانی"

* ما به دل شادیم از باغ و بهار ما مپرس/ در جهان عشق زادیم از دیار ما مپرس/ "نظیری نیشابوری"

* کاشکی سر بشکند، پا بشکند، دل نشکند/ سرگذشتِ دل شکستن بود و بس جانکاه بود/ " مهدی اخوان ثالث"

* جواب نامه ام از بس ز جانان دیر می آید/ جوان گر می رود قاصد، ز کویش، پیر می آید/ "معلوم شبستری"

* نشد یک لحظه از یادت جدا دل/ زهی دل، آفرین دل، مرحبا دل/ به چشمانت مرا دل مبتلا کرد/ فلاکت دل، مصیبت دل، بلا دل/ "ابوالقاسم لاهوتی"

* جذبه ای از عشق باید بی گمان/ تا شود طی، هم زمان و هم مکان/" شیخ بهایی"

* درد می داند چگونه وارد قلبم شود/ می زند در، بعد با لحن تو می گوید: منم/"احسان پرسا"

* عشق یک شیشه ی انگور کنار افتاده ست/ که اگر کهنه شود مست ترت خواهد کرد/ "امیر سهرابی"

* فال می گیرم ولی چون دل بریدی از دلم/ جای "حافط" من تفأل را به "بیدل" می زنم/ "رضا قربانی"

* هدف از خلقت این عضو فقط دیدن بود/ ظاهراً چشم شما میل به کُشتن دارد/ "سیروس عبدی"

* دلم را آهنی کردم مبادا عاشقت گردد/ ندانستم تو ای ظالم دلی آهن ربا داری/ "وحشی بافقی"

* سخت است که عاشق شوی و هیچ ندانند/ هی شعر بگویی بنویسند که احسنت/" امیرحسین اثناعشری"

* شاه قاجارم که وقتی رقص باله می کنی/ روی کاغذ یک شبه ایرانِ خود را می دهد/" ابراهیم جویباری"

* داشت می رفت قدم پشت قدم لرزیدم/ مرد بودم چه کنم؟ مرگ خودم را دیدم/ کاش یک بار دگر سخت خدا پشتم بود/ او مسیحا شد و من بین دو دین ترسیدم/ از ازل عشق ز ما روی خودش را دزدید/شاه دزدم چه غریبانه تو را دزدیدم/ گرچه یک روز بگفتم که برو از پیشم/ من جوان بودم و بر گور پدر خندیدم/ صد به چشمش چه عدد، صفر نظر می آمد/ در نگاهش چه قَدَر مفت شدم غلطیدم/ امشبم یاد تو افتاد به جانم ، چشمم/ خسته هم بود و از روی ادب خوابیدم/ تا که او رفت توانم همه از دستم رفت/ مثل دیوار ثریا شده کج، پاشیدم/"مهدی کمانگر"

* غمش رهایی و خوشحالی اش گرفتاری/ هزار خوش دلی آکنده با خودآزاری/ درست می شنوی/عاشقانه می گویم/ بدان که شعر دروغ است و عشق بیماری/ سراغی از تو نگیرم بگو چه کار کنم؟/ که جان به لب شدم از قهر و آشتی آری/ به دوست داشتنت افتخار خواهم کرد/ ولی کلافه ام از این جنون ادواری/ اگر دوباره سراغی گرفتم از تو نباش/ مرا رها کن و خود را بزن به بیزاری/ دو روز بی خبرم از تو و نمی میرم/ چنین نبود گمانم به خویشتن داری/ دلم به زندگی سخت و مرگ راحت بود/ مگر تو باز بگویی که دوستم داری/"مهدی فرجی"

* محو چشمان تو بودم که به دام افتادم/ صید را زنده گرفتی و به کشتن دادی/ "مولانا"

* توصیف تو در شأن کسی نیست به جز من/ تعریفِ شراب از دهن مست قبول است/"امیرعلی سلیمانی"

* شما از روز داوری الهی می گویید اجازه بدهید که با کمال احترام به این حرف بخندم/ من بدون ترس و تزلزل در انتظار آن روزم/ من چیزی را دیدم که به مراتب از آن سخت تر است/ من داوری آدمیان را دیده ام/"آلبر کامو"

* گفتی که شاهکار شما در زمانه چیست؟/ بالله که زنده ماندن ما شاهکار ماست/ "فخرالدین مزارعی"

* حد اعلای ادب را من رعایت کرده ام/ تا نشستی در دلم از خویشتن برخاستم/ "محمد ارثی زاد"

* خواستم مثل خودش قید خودم را بزنم/ حیف دیدم که کسی غیر خودم با من نیست/ "مهدی کمانگر"

* من زنم دیوانه ام حتی اگر گفتم برو/ یک دروغ  فاحشم آغوش وا کن بیشتر/" زینب خواجه"

* نیست ممکن که دل ما ز وفا برگردد/ ما همانیم اگر یار همان است که بود/ "صائب تبریزی"

* می گفت که بعد از این به خوابم بینی/ پنداشت که بعد از او مرا خوابی هست!/ "سعدی"

* مشکل شرعی ندارد بوسه از لب های تو/ میوه ی بیرون زده از باغ حق عابر است/ "محمد شیخی"

* کهن شود همه کس را به روزگار ارادت/ مگر مرا که همان عشق اول ست و زیادت/ "سعدی"

* از عمر گفت، گفتمش اما ملال نیست/ از عشق گفت، گفتمش اما محال نیست/ هرگاه بوسه زد به رُخَم دوست گفتمش/ سیلی بزن به من که بفهمم خیال نیست/ "سعید صاحب علم"

* در دلم جایی برای هیچ کس غیر تو نیست/ گاه یک دنیا فقط با یک نفر پر می شود/" سعید صاحب علم"

* با منِ بِرنو به دوش یاغیِ مشروطه خواه/ عشق کاری کرده که تبریز می سوزد در آه/ بعدها تاریخ می گوید که چشمانت چه کرد/ با منِ تنهاتر از ستارخان بی سپاه/مویِ من مانند یالِ اسبِ مغرورم سپید/ روزگار من شبیه ِکتریِ چوپان سیاه/ هر کسی بعد از تو من را دید گفت از رعد و برق/ کُنده ی پیرِ بلوطی سوخت نه یک مشت کاه/ کاروانی رد نشد تا یوسفی پیدا شود/ یک نفر باید زلیخا را بیندازد به چاه/ آدمی زاد است و عشق و دل به هر کاری زدن/ آدم است و سیب خوردن آدم است و اشتباه/ سوختم دیدم قدیمی ها چه زیبا گفته اند/ دانه ی فلفل سیاه و خال مه رویان سیاه/  "حامد عسگری"

* و آمدیم که عاشق شویم و در گذریم/ که راز آمدن و مرگ آدمی این بود/ "حسین منزوی"

هم او که دلتنگت کند/ سرسبز و گلرنگت کند/" مولانا"