کُن کیفَ شئتَ مِنَ البِعادِ
فأنتَ مِن قلبی قریبٌ
******************************
هرچه می خواهی دور شو
که به قلب من نزدیکی
"دیوارنوشته ی عربی ترجمه ی خودم"
* عنوان پست از حافظ
* هر کسی رفت از این دل به جهنم اما/ تو نباید بروی از دل من می فهمی؟/ "مجتبی سپید"
* خلاصه یک روز/ مرگ اعترا ف خواهد کرد /که تو مرا کشته ای/"محمد جنت امانی"
* از دیده افتادی ولی از دل نرفتی/"هوشنگ ابتهاج"
* قرار بود اسمم برای بچه های تو/ مادر باشد/ اسمت برای بچه های من …/ نشد/ بچه های ما، ما را نمی شناسند/ روزی دخترت از تو اسمم را می پرسد/ روزی که با ترانه ای قدیمی/ به نقطه ای دور خیره می مانی/ و من/ از چشم هایت می چکم/ "رویا شاه حسین زاده"
* حدّ پروازم نگاه توست بالم را نگیر/ سهمم از شادی تویی با اخم حالم را نگیر!/ راه سخت و سبز بودن با تو را آسان نکن/ جادههای پیچ در پیچ شمالم را نگیر/ کیستی؟ پاسخ نمیخواهم بگویی هیچوقت/ لذّت درگیری حل سؤالم را نگیر/ من نشانی دارم از داغ تو روی سینهام/ خواستی دورم کن از پیشت، مدالم را نگیر/ خاطرت آسوده با ببر نگاهم گفتهام/ با همین بازیچهها سر کن، غزالم را نگیر/ زندگی تنها به من قدر تو فرصت داده است/ بیش از اینها خوب باش از من مجالم را نگیر/ خسته از یکرنگی ام میخواهم از حالا به بعد/ تا ابد پاییز باشم، اعتدالم را نگیر/"مهدی فرجی"
* نشو محبوب آن یاری که خود یار کسی باشد/ نرو بالای دیواری که دیوار کسی باشد/ نکن کاری که با خواری بیافتی در گرفتاری/ گرفتاری اگر او هم گرفتار کسی باشد/ بسوز ای دل... بساز ای دل... مریض آن کسی بودی/ که فکرش را نمی کردی پرستار کسی باشد/ اگر این عشق آزار است, عاشق نیستم دیگر/ که بیزارم از آن کاری که آزار کسی باشد../"یاسر قنبرلو"
* بلدم تکیه کنم باز به دیوار خودم/ یا حصاری بکشم دور و بر غار خودم/ بلدم آه به آه از تو بگویم هر بار/ تا بسازم قفس از غصه ی بسیار خودم/ پیش پایت دو، سه خط شعر نوشتم، حالا/ متنفر شدم از تک تک اشعار خودم/ شاعری خیره سرم من، که خودم می دانم/ می زنم آخر سر، دست به انکار خودم/ بی تو بی تابی ِ هر خاطره ات یادم داد/ تک و تنها بشوم، شانه و غم خوار خودم/ لعنتی داغ ندیدی که بفهمی یک عمر/ می روم سرزده گهگاه به دیدار خودم/ فصل تنهایی من سبز که شد فهمیدم/ آنقدر مرگ عزیز است که یکبار، خودم.../"هوشنگ ابتهاج"
* با باده رخ شیخ به رنگ آوردن/ اسلام به جانب فرنگ آوردن/ ناقوس به کعبه در درنگ آوردن/ بتوان، نتوان تو را به دست آوردن/ "ابوسعید ابوالخیر"
* اخم هایت خنجر فرمانروایی ظالم است/ خنده هایت لذت مهمانی یک حاکم است/ از همان روزی که مویت را نشانم داده ای/ تار می بینم جهان را گرچه چشمم سالم است/ زیرِ دِینِ سرمه دان ها چشم هایت را نَبَر/ سرمه ی چشمان تو بی سرمه ها هم دائم است/ مزه ی سیب لبم را بار دیگر مزه کن/ فرض کن شیطان از اعمال قدیمش نادم است/ قلب خود را پیش تو جا می گذارم خوب من/ بازگشت از راه رفته گه گُداری لازم است/ "امیر سهرابی"
* چه زیبا بود اگر پاییز بودم/وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم/"فروغ فرخزاد"
* برگرد! تا وقتی نمیآیی نمیچسبد/ بانوی من! پاییز، تنهایی نمیچسبد/ وقتی نباشی پیش من، پاییز، جای خود.../ هر چیز زیبا و تماشایی نمیچسبد/ بر سرزمین غصبی دل، بعد تو، شاهم!/ بر مُلک خالی، حکمفرمایی نمیچسبد/ دار و ندارم بودهای، هستی و خواهی بود/ دار و ندارم! بی تو دارایی نمیچسبد/ کم "هیت لک" نشنیدهام امّا "معاذالله" / وقتی زلیخا نیست، رسوایی نمیچسبد/ هر چند تلخی میکنی شیرین من! با من/ بی قند لبخندت ولی چایی نمیچسبد/ از تو فقط یک عکس پیشم مانده بانو جان!/ میبوسمت امّا مقوایی نمیچسبد!/"رضا احسانپور"
* من برگ بازمانده ی پاییز سابقم/ تو سنگ فرش کوچه ی بر باد رفته ای/ با زائران صومعه ی کاج در پیِ/ آوازهای کولی از یاد رفته ای/ سهم مرا غیاب تو از چارفصل سال/ بن بست های کوچه ی تاریک می کند/ از شاخه نا امیدم و از مرگ ناگزیر/ آیا خزان، مرا به تو نزدیک می کند؟/"احسان افشاری"
* بی رحم ترین قطعه ی پاییز چنین است/ باران بزند/شعر بیاید/ تو نباشی/"علی جعفرزاده"
* پاییز/ دختری ست با موهای نارنجی بافته/ باران که ببارد/ موهایش فر می شود/ و از تمام مردهای شهر دلبری می کند/" امید صباغ نو"
* ما را به غمزه کشت و قضا را بهانه کرد/ بر ما نظر نکرد و حیا را بهانه کرد/ دستی به دوش غیر نهاد از ره کَرَم/ ما را چو دید لغزش پـا را بهانه کرد/ آمد برون خانه چو آواز ما شنید/ بخشیدن نـواله، گدا را، بهانه کرد/ رفتـم بـه مسجدی کـه ببینم جمال او/ دستی به رخ کشید و دعا را بهانه کرد/ زاهد نداشت تاب جمال پری رُخان/ کنجی گرفت و ترس خدا را بهانه کرد/ "قتیل لاهوری"
* شب ها گذرد که دیده نتوانم بست/ مَردم همه از خواب و من از فکر تو مست/باشد که به دست خویش خونم ریزی/ تا جان بدهم دامن مقصود به دست/ "سعدی"
* اکنون که گل سعادتت پُر بار است/ دست تو ز جام مِی چرا بیکار است؟/ مِی خور که زمانه دشمنی غدّار است/دریافتن روزِ چنین دشوار است/ "خیام
* این دیوارنوشته را هم بخوانید با ترجمه ی خودم
هذه الأیدی الخجولةُ سوفَ تَقومُ بِتَفتیشِ مَلابسِک و هاتِفِک بَعدَ الزّواج/ همین دست های خجالتی بعد از ازدواج، لباس ها و گوشی ات را چک خواهند کرد/ :-)
* وقتی مجبورید در جایی که الان هستید بمانید، کتاب خواندن به شما جای دیگری برای رفتن می دهد/"میسون کولی"
* مجنون خواست که پیش لیلی نامه نویسد قلم در دست گرفت و این بیت گفت:
خیالُکِ فی عَینی/ وَ إسمُکِ فی فَمی/ وَ ذِکرُکِ فی قلبی إلی أین أَکتُبُ؟
خیال تو مقیم چشم من است/ و نام تو از زبان خالی نیست/ و ذکر تو در صمیم جان جای دارد/ پس نامه پیش کی نویسم؟
چون تو در این محل ها می گردی قلم بشکست و کاغذ بدرید/ " فیه ما فیه - مولانا"
* در پی انتشار خبر همکاری جذاب شهاب حسینی در نقش شمس و پارسا پیروزفر در نقش مولانا در فیلم مست عشق جمعی از طلاب با ارسال نامه ای به دفتر آیت الله مکارم شیرازی درباره ی درستی این کار پرسیدند که ایشان در پاسخ این سوال گفتند با توجه به اینکه ساخت فیلم درباره ی شمس سبب ترویج فرقه ی ضالّه ی صوفیه می شود شرعاً جایز نیست که این فیلم ساخته شود و باید از آن خودداری کرد.حالا شما تصور کنید ترکیب این دو نفر چه هست که حتی جنتی هم تحریک می شود وای به حال جوان های ما :-)
* همین...