أنا مُؤمنٌ أنّ الفصولَ الاربعةَ
سَتَضِلُّ دوماً اربعةً
و بأنَّ شمساً واحدةً
و بأنَّ بدراً واحداً
فتن الوجود الی السماء السابعة
لکننی حین اکتَشَفتُکِ
کلُّ الامور تغیَّرت
فأضفتِ بدراً ثانیاً
و اضفتِ شمساً ثانیةً
و اضفتِ فصلاً خامساً
ما اروعهُ
************************
من اعتقاد دارم به اینکه شمار فصل ها چهار است
و همیشه چهار باقی خواهند ماند
و اینکه خورشید یکی است
و ماه یکی است
و زیبایی جادویی هستی به آسمان های هفت گانه است
اما وقتی تو را شناختم
همه چیز تغییر کرد
ماه دومی اضافه شد
خورشید دومی
و فصل پنجمی افزوده شد
چه زیبا بود...
"فاروق جویده ترجمه ی خودم"
* عنوان پست از علیرضا مردانی
* کاش فصل پنجمی در راه بود/ کاش نامش فصل وصل ماه بود/ "افشین یداللهی"
* آخرم را شنیده ای اما.../ در دلت هیچ التهابی نیست/ با تو مرگ و بدون تو مرگ است/ عشق را هیچ انتخابی نیست/"علیرضا آذر"
* در حقیقت، قُرب و بُعدِ مردم دنیا غلط/ آشنایی ها غلط، ناآشنایی ها غلط/ نسخه ی آشفته ی دیوان عمر ما مپرس/ خط غلط، معنی غلط، انشاء غلط، املاء غلط/ "اسیر شهرستانی"
* تاریک باد خانه ی مردی که نمی جنگد برای زنی که دوستش دارد/ "نیکی فیروزکوهی"
* در چرخش تاریخ، چه سرخورده چه سرخوش/ دنیا نه به جمشید وفا کرد، نه کوروش/ آسوده ام از آتش نیرنگ حسودان/ از تهمت سودابه، بَری باد، سیاوش/ ما اهلی عشقیم چه بهتر که بمیریم/ جایی که در آن شرط حیات است توحش/ ای دل! من اگر راز نگه دار تو بودم/ این چشمه خشکیده نمی کرد تراوش/ من بی تو سرافکنده و دم سردم و دلخون/ ای عشق! سرت سبز و دمت گرم و دلت خوش/ "فاضل نظری"
* به کسی ندارم اُلفت ز جهانیان مگر تو / اگرم تو هم برانی سر بی کسی سلامت/"سعدی"
* عاقل ترین مردان دچار اشتباه شده اند و زنان آنها را فریب داده اند! ولی همچنان ادعا می کنند که زن عاقل نیست/" جان میلتون"
* فساد بعد از ازدواج، بیشتر محصول عادات پیش از ازدواج است/" ویل دورانت"
* آدم ها فراموش می کنند به آنها چه گفتید/ آدم ها فراموش می کنند با آنها چه کردید/ اما آدم ها هرگز احساسی که در آنها ایجاد کرده اید را فراموش نمی کنند./ "مایا آنجلو"
* وقتی دیدید/ سایه ی انسان های کوچک در حال بلند شدن است/ بدانید آفتاب سرزمین شما در حال غروب کردن است/"سقراط"
* همه چیز را می شود حاشا کرد جز عطر آنکه دوستش داری/ همه چیز را می شود نهان کرد جز صدای گام زنی که در درونت راه می سپرد/ با همه چیز می شود جدال کرد جز زنانگی تو/ " نزار قبانی"
* از گل شنیدم بوی او/ مستانه رفتم سوی او/ تا چون غبار کوی او/ در کوی جان منزل کنم/ "رهی معیری"
* این دیوارنوشته را هم بخوانید:
اسرحُ معَ الغَنَم ِلِأنساک وَ معَ کلِّ وجهِ عَنزٍ أتَذَکَّرُک/ با گوسفندها می چَرَم تا فراموشت کنم و قیافه ی هر بزی که می بینم تو را به یاد من می آورد...
قبل تر هم یک شعر بود که مربوط بود به عشق میان آهو و گوزن که می گفت: جنگل آشوب من ای آهوی کوهستان شعر/ یک گوزن پیر را بیچاره کرده خنده هات/"حامد عسکری"
البته من هنوزم این روابط بین حیوانات برایم جای سؤال است که آیا شوهر آهو گوزن است؟ و یا گوزن ها با گوزن ها ازدواج می کنند و آهوها با آهوها؟ :-)
* من حلقه های زلفش از عشق می شمارم/ ورنه کجا رسد کس در حد و در شمارش/ "مولانا"