-
"تو رفته ای به غریبی و از پریشانی / شده است شام غریبان، مرا وطن بی تو"
یکشنبه 12 شهریور 1402 16:28
الحنینُ حربٌ لم یُقاتِلکَ أحدٌ مِنَ الخارجِ بَل تَموتُ أنتَ مِن داخِلِکَ ************************ دلتنگی جنگی ست که هیچ کس از بیرون به تو حمله نمی کند بلکه تو از درون کُشته می شوی "دیوارنوشته ی عربی ترجمه ی خودم" * عنوان پست از صائب تبریزی * حالتی از تیمارستان را در زندگی خود احساس می کنم/ بیگناه و در عین...
-
"هر مکانی که زنانگی نداشته باشد/ اعتباری ندارد"
شنبه 11 شهریور 1402 16:32
تقولُ الاساطیرُ: إنَّ الزُهورَ لم تَکُن إلّا صبایا قَتَلَهُنَّ الحُبُّ... ********************** افسانه ها می گویند: گل ها چیزی نبودند جز دخترکانی که عشق آنها را کُشت... "دیوارنوشته ی عربی ترجمه ی خودم" * عنوان پست از ابن عربی: المکانُ الّذی لم یُؤَنّث لایُعَوَّلُ علیه... هر مکانی که زنانگی نداشته باشد...
-
عشق چو قربان کُنَدم عید من آن روز بود/ ور نَبوَد عید من آن، مرد نیم بلکه غَرَم
جمعه 9 تیر 1402 19:24
أماتَ الحُبُّ عُشّاقاً وَ حُبُّک أنت أحیانی ************************ عشق چه بسیار عاشقان را به کشتن داد حال آنکه عشق تو مرا زنده کرد "فاروق جویده ترجمه ی خودم" * عنوان پست از مولانا : ع شق چو قربان کُنَدَم عید من آن روز بُوَد/ ور نَبوَد عید من آن، مرد نیَم بلک غَرَم (ع ید من آن روز باشد که جان بر سر عشق بنهم...
-
"من غریبه ام /در سرزمینی که تو را در آن نبینم /گویا در کشوری هستم که هیچ کس در آن نیست"
چهارشنبه 7 تیر 1402 02:22
انتِ الوطنُ الأخیرُ الباقی علی خارطةِ الحُرّیَّةِ انتِ الوطنُ الاخیرُ الّذی آمَنَنی مِنَ الخَوفِ انتِ آخِرُ سُنبلةٍ وَ آخِرُ قمرٍ وَ آخِرُ حَمامَةٍ وَ آخِرُ غَمامةٍ ****************** تو آخرین وطنی هستی که روی نقشه ی آزادی باقی مانده تو آخرین کسی هستی که مرا از ترس ایمن کرد تو آخرین خوشه، تو آخرین ماهی تو آخرین کبوتر،...
-
"خاطره/ اقیانوسی ست که هربار لباس هایمان خشک می شود/ دوباره ما را خیس می کند"
سهشنبه 6 تیر 1402 18:15
فَأینَ المَفَرُّ وَ عَیناکَ مِن أمامی وَ الذاکِرةُ مِن وَرائی ********************* چشمانت از روبه رو و خاطرات از پشت سر پس گریزگاه کجاست؟ "غادة السمّان ترجمه ی خودم" * عنوان پست از عبده خالد * این را هم بخوانید: وَعَدتَنی حینَ تَرحلُ أن تَأخُذَ مَعَکَ ذاکِرتی لکِنَّکَ رَحَلتَ أخَذتَ مَعَکَ کُلّی وَ أبقیتَ...
-
"عاشق آن نیست که هر لحظه زند لاف محبت/ مرد آن است که لب بندد و بازو بگشاید"
سهشنبه 6 تیر 1402 18:13
لاتَقُل اُحبُّک فَلقد سَمِعتُها بِعددِ نُجوم السَّماء اِفعَل ما یُملیه علیک حبُّک فنادرٌ هم الصادقون ********************** به من نگو دوستت دارم که به تعداد ستارگان آسمان این جمله را شنیده ام آنچه از عشق آرزو داری را انجام بده که راستگویان همیشه اندک اند "غسان کنفانی ترجمه ی خودم" * عنوان پست از قاآنی * این...
-
"من از شش جهت خودم هستم/ امّا از سمتی که صدایم می زنی پرنده ام"
دوشنبه 8 خرداد 1402 22:24
ضَمِّنی ... ضَمِّنی وَ حَطِّم عِظامی وَ إلتَهِم مَبسمی و کَسِّر ضُلوعی وَ إحتَضِنی مثلَ الشِّتاءِ فَإنّی فی الهَوی لاأطیقُ ضعفَ الرَّبیعِ ********************* مرا در آغوش بگیر... در آغوشم بگیر و استخوان هایم را خُرد کن و دهانم را فرو ببر و دنده هایم را بشکن مثل زمستان مرا در آغوش بگیر چرا که من در عشق ناتوانی بهار را...
-
"سرو من برخاست از قدش قیامت شد پدید/ غیر آن قامت که من دیدم قیامت را که دید؟"
جمعه 21 بهمن 1401 10:07
أنا الّذی شَعَرتُ أ نَّ کُلَّ الارضِ مَنفی حینَ عَرَفتُکَ أدرَکتُ أنَّنی فی دیاری ********************* من همانم که احساس می کرد همه ی زمین یک تبعیدگاه است هنگامی که تو را شناختم فهمیدم در وطنم هستم "دیوارنوشته ی عربی ترجمه ی خودم" * عنوان پست از هلالی جغتایی * درِ قلبِ من بسته بود تو از کدام در وارد...
-
"وقتی حواست نیست زیباترینی/ وقتی حواست هست فقط زیبایی/ حالا حواست هست؟"
سهشنبه 27 دی 1401 23:56
أفتحُ کُلَّ نَوافِذِ قَلبی یَدخُلُ حُبُّک مِثلَ الشَّمسِ وَ مثلَ العطرِ وَ مثلَ النّورِ ************************ همه ی پنجره های دلم را می گشایم عشقت وارد می شود مثل خورشید و مثل عطر و مثل نور "عبدالعزیز جویده ترجمه ی خودم" * عنوان پست از سعید عقیقی * تو چنان شجاع و ساکتی که فراموش کردم رنج می...
-
"ننگرم در تو در آن دل بنگرم/ تحفه او را آر ای جان بر دَرَم/ با تو او چونست هستم من چنان/ زیر پای مادران باشد جَنان"
پنجشنبه 22 دی 1401 22:31
حتّی عِندَما کَبَرتُ لَم أجِد مارکةً تُشبِهُ تِلکَ السّاعةَ الّتی کانت تَرسِمُها اُمّی بِأسنانِها علی یَدی ******************* حتّی زمانی که بزرگ شدم مارکی شبیه به آن ساعتی که مادرم با دندان هایش روی دستم می کشید پیدا نکردم... "محمّد خالد ترجمه ی خودم" * عنوان پست از مولانا * پا به پای غم من پیر شد و حرف نزد...
-
"ما چلّه نشین شب آزادی خویشیم/ ای کاش که یلدای وطن را سحری بود"
پنجشنبه 1 دی 1401 01:54
عِندَما کانَ الجمیعُ یَتَحَدَّثُ عَن وطنِه کُنتَ أنتَ حدیثی ***************** وقتی همگان از وطنشان حرف می زدند حرف من فقط تو بودی "دیوارنوشته ی عربی ترجمه ی خودم" * عنوان پست از بیداد خراسانی * اینجا سرزمین ماست/ از سپیده دم عمر اینجا بوده ایم/ اینجا بازی کرده ایم/ عاشق شده ایم و شعر نوشته ایم/ ما اینجا...
-
"در جغرافیایی که حتّی پروانه ها هم از کودکان بیشتر عمر می کنند/ شما بگویید من چه شعری بنویسم؟"
جمعه 27 آبان 1401 10:02
یَبدو أنَّ الخریفَ بَدَأَ بالأشخاصِ قبلَ الاوراقِ ***************** گویا پاییز قبل از برگ ها از مردمان آغاز شده است... "دیوارنوشته ی عربی ترجمه ی خودم" * عنوان پست از احمد عارف * این همه مرگ/ این همه پاییز/ از طاقت ما بیرون است/"احمدرضا احمدی" * رو در روی تو ایستاده ام شلیک نکن/تفنگت را سرو ته...
-
"زن را توان دوستی نیست/ او عشق را می شناسد و بس"
جمعه 29 مهر 1401 09:48
لَو کانَ بالشّطرنجِ قطعةٌ مؤنّثةٌ لَماتَ المَلِکُ عشقاً! وَلکن لا أحدَ یَعرفُ لِماذا لایوجَدُ باِلشّطرنجِ ملکةٌ وَ یوجَدُ مَلِکٌ فقط؟؟ لأنَّ المرأةَ لاتُصلِحُ أن تَکون لُعبةً ********************** اگر در بازی شطرنج یک مهره ی مؤنث (زن) وجود داشت حتما پادشاه از عشق می مُرد! ولی هیچ کس نمی داند چرا در شطرنج ملکه وجود...
-
"ما آینه در آینه بغضیم/ ما حنجره در حنجره در حنجره دردیم/ هر روز غم تازه تری آمد و نگذاشت/ دنبال غم کهنه ی دیروز بگردیم"
جمعه 22 مهر 1401 12:33
جِئتُ إلی بِلادِ السَّکاکین لَستُ سِکّیناً أنا مُجَرَّدُ جُرحٍ ******************** به سرزمین چاقوها آمدم من چاقو نیستم من فقط یک زخمم "رن هانغ ترجمه ی خودم" * عنوان پست از امید صبّاغ نو * مایملکِ من غمِ من است/که مایملکِ همه ی ما غممان است/ از روزی به روزی دیگر/ از شکلی به شکل دیگر/"رضا براهنی" *...
-
"مرا به تاریخ خودم ببر/تاریخی که در آن بوسه های ناب دارد/آوازهای زیبا/ به تاریخی که زنان در جهان حکومت کنند"
دوشنبه 11 مهر 1401 15:16
وَ أنا مِن بَدءِ التکوینِ أبحثُ عن وطنٍ لِجبینی عَن شَعرِ إمرأةٍ یَکتُبنی فوقَ الجُدرانِ وَ یمحینی عَن حُبِّ إمرأةٍ یأخذنی لِحدودِ الشَّمسِ وَ یرمینی **************** و من از نخستین روز آفرینش در جستجوی وطنی هستم برای پیشانی ام در جستجوی موهای زنی که مرا بر دیوارها بنویسد و پاکم کند در جستجوی عشق زنی که مرا تا مرزهای...
-
"تاریک بود و سایه هایی بی وطن بودیم/ ما زخم هایی مشترک بودیم زن بودیم/"
یکشنبه 3 مهر 1401 08:48
فالمَرأةُ قصیدةٌ أموتُ عندَما أکتُبُها وَ أموتُ عِندَما أنساها *********************** و زن شعری ست که می میرم هنگامی که می نویسمش و می میرم هنگامی که فراموشش می کنم "نزار قبّانی ترجمه ی خودم" * عنوان پست از فاطمه اختصاری * این دو را هم بخوانید: لاتَشکُ لِلنّاسِ جُرحاً أنتَ صاحِبُهُ لایُؤلِم الجُرحُ إلّا مَن...
-
"هر بار ترانه ای برایت سرودم/ قومم بر من تاختند/ که چرا برای میهن شعری نمی سرایی؟/ و آیا زن چیزی به جز وطن است؟"
شنبه 2 مهر 1401 08:34
لایُمکن أن تکونَ أکرمَ مِن إمر أ ة وَ إن أعطَیتَها الأمانَ کانت لکَ وطناً ************************* نمی توانی بخشنده تر از یک زن باشی و اگر امنیت را به او بدهی او برای تو وطن می شود "نزار قبّانی دوست داشتنی من ترجمه ی خودم" * عنوان پست از نزار قبّانی * این دو را هم بخوانید: لا شیءَ یستحِقُّ القتالَ سِوی وَطن...
-
"باید گریست در غم شهری که اندر آن/ مُشتی اسیر گریه به آزاده ای کنند"
شنبه 26 شهریور 1401 13:53
إنَّ هذهِ الدُّنیا قد تَغَیَّرَت وَ تَنَکَّرَت وَ ادبَرَ مَعروفُها ************************** همانا این دنیا دگرگون شده و چهره اش عوض شده و خوبی هایش پشت کرده و رفته است "حسین بن علی ترجمه ی خودم" * عنوان پست از حسین جنّتی * اگر اینان مسلمانند یا رب کافرم گران/ وگر من کافرم از مسلک اینان برم گردان/ به یک...
-
"حال هر سرزمین را باید از حال زن هایش شناخت"
جمعه 25 شهریور 1401 19:10
الشیطانُ فی عقلِکَ وَ لیسَ فی جسدِ المرأةِ ************** شیطان در مغز توست و نه در جسم زن " دیوارنوشته ی عربی ترجمه ی خودم" * عنوان پست از عالیه عطایی * چندین صدا شنیدهام امّا دهان یکیست!/ گویا صدای نعره و بانگ اذان یکیست!/ یکسوی بر یزید و دگرسوی بر حسین/ خلقی گریستند ولی روضهخوان یکیست!/ افسرده از...
-
چه غریبانه تو با یاد وطن می نالی؟/من چه گویم که غریب است دلم در وطنم؟
چهارشنبه 19 مرداد 1401 19:30
أخَذوکِ مِنّی وَ قالوا الرَّجُلُ لایَبکی إلّا مِن أجلِ وطنِهِ لم یَعلَموا أنَّکِ وطنی... ************************* تو را از من گرفتند و گفتند مرد جز برای وطنش گریه نمی کند نمی دانستند تو وطن منی... "یحیی عمر آل زاید ترجمه ی خودم" * عنوان پست از هوشنگ ابتهاج(سایه) * وَ أنا غریب الدّار فی وطنی/ و من در وطنم...
-
"دیندارها در فکر گندم های ری بودند/ بی دینم امّا دست کم یک جو شرف دارم"
یکشنبه 16 مرداد 1401 19:38
بالأمسِ کُنّا نَفتَقِدُ الحُرّیَّةَ الیومَ نَفتَقِدُ المَحَبَّةَ أنا خائفٌ مِنَ الغَدِ لِأنَّنا سَنَفتَقِدُ الإنسانیَّةَ *************************** دیروز آزادی را گم کردیم امروز دوست داشتن را گم کردیم من از فردا می ترسم چون انسانیّت را گم خواهیم کرد "محمود درویش ترجمه ی خودم" * عنوان پست از علی مقیمی * این...
-
"علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد/ مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را"
شنبه 15 مرداد 1401 20:24
غریبٌ عَنِ الأوطانِ مُلقىً عُلى الثَّرى أراعی نُجومَ اللیلِ سَهران باکیاً عَشقتُکِ یا لیلى وَ أنتِ صغیرةٌ وَ أنا ابنُ سبعٍ ما بَلَغتُ الثَّمانیَّ یَقولون لیلى فِی العِراقِ مریضةٌ أیا لیتَنی کُنتُ الطبیبَ المُداویَّ وَ قالوا عنکِ سَمراءُ حبشیّةٌ وَ لولا سوادُ المِسکِ ما أنباعَ غالیا مَتى یَشتَفی مِنکِ الفُؤادُ...
-
"هرچه دارم به هر کسی برسد/ چشم هایم برای اوست فقط"
پنجشنبه 30 تیر 1401 23:00
اُحِبُّک جدّاً وَ أعرفُ أنّی أعیشُ بِمَنفی وَ أنتِ بِمَنفی وَ بَینی وَ بَیبنَکِ ریحٌ وَ غیمٌ وَ برقٌ وَ رعدٌ وَ ثلجٌ وَ نارٌ وَ أعرِفُ أنَّ الوُصولَ لِعَینَیکِ وَهمٌ وَ أعرِفُ أنَّ الوُصولَ إلیکِ إنتحارٌ ****************************** بسیار دوستت دارم و می دانم در تبعیدگاه زندگی می کنم و تو نیز در تبعیدگاهی و بین من و...
-
"جایی که گذرگاه دل محزونست /آن جا دو هزار نیزه بالا خونست/ لیلی صفتان ز حال ما بی خبرند/ مجنون داند که حال مجنون چونست"
دوشنبه 27 تیر 1401 19:55
لو کانَ لی قلبانِ لَعِشتُ بِواحدٍ وَ أفرَدتُ قلباً فی هواکِ یُعَذِّبُ ****************************** اگر دو قلب داشتم با یکی زندگی می کردم و قلب دیگر را می گذاشتم در عشق تو عذاب بکشد "قیس بن مُلَوَّح ترجمه ی خودم" ( قیس بن مُلَوَّح نام واقعی مجنون است) * عنوان پست از رودکی * پای سگ بوسید مجنون خلق گفتند این...
-
"آمدی و هر خیال دیگری غیر از تو را/ پیش پایت سر بریدم عید قربانی مگر؟"
یکشنبه 19 تیر 1401 11:18
مُنذُ اللحظةِ الّتی رأیتُک بِها أدرکتُ أنَّ قلبی لم یَعُد حُرّاً *************************** از همان لحظه ای که دیدَمت دانستم قلبم دیگر آزاد نیست "نزار قبّانی ترجمه ی خودم" * عنوان پست از حمیدرضا حامدی : آمدی طبعم شکوفا شد، بهارانی مگر؟/ صورتم شد خیس خیس از شوق، بارانی مگر؟/ آمدی با دیدنت برخاست در من مرده...
-
"چنان دلبسته ام کردی که با چشم خودم دیدم/ خودم می رفتم امّا سایه ام با من نمی آمد ..."
شنبه 18 تیر 1401 17:20
لَو رَجَعنا غداً وَ أرادَ الزّمانُ أن یَرانا کَما کُنّا وَ إلتَقَینا فَهَل ینبضُ المَیِّتانِ؟ خلفَ ألواحِ صَدرَینا ******************************* اگر فردا برگشتیم و سرنوشت خواست دوباره ما را همانگونه که بودیم با هم ببیند و یکدیدگر را دیدیم آیا این قلب های مُرده از پشت قفسه ی سینه هامان خواهد تپید؟ "نازک الملائکه...
-
" هنوز زنده ام از عشق و هفت جان دارم/ که می شود بروم هفت بار قربانت"
شنبه 18 تیر 1401 17:19
وحیداً فی الجُبِّ لا أخوةَ لی لا یعقوبَ لِیَبکینی وَ لا زُلیخةَ لِتُراودینی وَحدکِ بِئری وَ ذِئبی ذبیحُکِ أنا وَ لا دَمَ علی قَمیصی *************************** تنها در چاه نه برادرانی دارم و نه یعقوبی که بر من بگرید و نه زلیخایی که مرا به سوی خویش بخواند تنها تو چاه من و گرگ منی من قربانی توام بی آنکه خونی بر پیرهنم...
-
"امروز گلوی هر قناری زخم است/ زخم است که کاری است آری زخم است/ خون می زند از تنِ وطن فوّاره/ چون دست به هر جا بگذاری زخم است"
سهشنبه 24 خرداد 1401 18:14
یا وَطنی وَ کأنَّکَ فی غُربةٍ وَ کأنَّکَ تَبحَثُ فی قلبی عَن وطنٍ لِیأویکَ نَحنُ إثنانِ بِلا وطنٍ یا وطنی! ************************* وطنم ! انگار غریب مانده ای و در قلبم در جست و جوی وطنی هستی که پناهت باشد وطنم! ما هر دو بی وطنیم "مظفّر النوّاب ترجمه ی خودم" * عنوان پست از جلیل صفربیگی * آه ای وطنِ مضطربِ...
-
"چمدان دست گرفتم که بگویی نروم/ تو چرا سنگ شدی راه نشانم دادی؟"
جمعه 20 خرداد 1401 19:12
لاتُهمل مَن تُحِبُّ فَرُبَّما یَظنُّ أنَّکَ لاتُریدُهُ فَیَرحَلُ *************************** به کسی که دوستش داری بی توجّهی نکن چه بسا گمان کند که او را نمی خواهی و برود "نزار قبّانی ترجمه ی خودم" * عنوان پست از پروانه حسینی * مواقعی هم هست که آدم چمدان هایش را برای رفتن نمی بندد؛ بلکه می خواهد طرف مقابل را...
-
"چند کلمه ای با خوانندگانم"
دوشنبه 2 خرداد 1401 12:49
صفحه ی "زنانگی های یک زن" حال بد این روزها را میفهمد؛ ضجّهها را میشنود و درد تا مغز استخوان خودش هم رسیده است. در دنیایی دیگر یا در توهّمی باطل سیر نمیکند؛ مثل هر ایرانی، سختی و رنج و استیصال مردمان را درک میکند؛ امّا تخصّص اقتصادی یا جامعهشناسانهای ندارد. آنچه بلد است سخن گفتن از «شعرِ تر» است هرچند...