"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"'گاهی احساس می کنم /جای تک تک این کلمه ها/ در شعرهای من نفس می کشی"

چه از تو دورم کرده اند کلمات!

کاش جای اینهمه شعر

فقط نوشته بودم

"دوستت دارم"

***************************

کَم إبتَعَدَتنی الکلماتُ عَنکِ

یا لَیتَنی بَدَلاً عَن کُلِّ هذِهِ الأشعارِ

کُنتُ قَد کَتَبتُ فَقَط

"أُحِبُّکِ"

"رضا کاظمی برگردان به عربی از خودم"


* عنوان پست از نسترن وثوقی

* به تب و لرز تلخ تنهایی، به سکوتی که نیست عادت کن/ درد وقتی رسید و فرمان داد، مثل سرباز خوب اطاعت کن/ زندگی می رود به سمت جلو، تو ولی می روی به سمت عقب/ شده ای عضو تیم تک نفره، پس خودت را خودت حمایت کن/ بین تن های خالی از دلِ خوش، هی خودت را بگیر در آغوش/دزدکی با خودت برو بیرون و به تنهایی ات خیانت کن/ گرچه خو کرده ای به تنهایی،گرچه این اختیار را داری/ گاه و بیگاه لذت غم را با رفیقان خویش قسمت کن/ شعر تنها دلیل تنهایی ست، هر زمان خسته شد دلت برگرد/ ماشه را سمت دفترت بچکان، شعر را تا همیشه راحت کن/" امید صباغ نو"

* برگ از درخت افتاد/ من از سرِ تو/ صادقانه بگویم که من هنوز ندانستم تو پاییزی/ یا پاییز، پاییز/"حبیب صلحی زاده"

* بوسه هایی که بدهکاری همینجا پس بده/ در قیامت سخت می گیرند حق الناس را/ "محمد رسولی"

* غم روزگار گو رو پی کار خود که ما را/ غم یار بی خیال غم روزگار دارد/ "شهریار"

* پیش تو بسی از همه کس خوارترم من/ زان روی که از جمله گرفتارترم من/ روزی که نماند دگری بر سر کویت/ دانی که ز اغیار وفادارترم من/" وحشی بافقی" با صدای محسن چاوشی فوق العاده ست...

* لیلی نام دیگر پاییز است/ زیباست/ عاشق می کند/ می کشد/ "عباس حسین نژاد"

* مردهای خوب هرگز نصیب زن های خوب نمی شوند/ چرا که زن ها عاشق مردهای بد می شوند/ و با مردهای خوب درد و دل می کنند/ "ویکتور هوگو"

* مردی که می گوید تنها تو را دوست دارم/ درست شبیه زنی است که قول داده مغازه ها را بگردد و چیزی نخرد/ "ویکتور هوگو" ویکتور هوگو را دوست دارم خیلی می فهمید...

* هزار سال پیرتر شده ام/ نمی دانم بوسه ی تو مرا هزار ساله کرد/ یا زمین هزار بار بیشتر به دور خود گشته است/ "بیژن جلالی"

* در انتقام و عشق زن وحشی تر از مرد است/ "نیچه"

* ماجراهای احساسی خطرناک تر از جنگ هستند/ در نبرد آدم یک بار بیشتر کشته نمی شود/ ولی در عشق، چندین بار/ "اریک امانوئل اشمیت"

* رابین ویلیامز: خب الان قراره چیکار کنیم؟

آماندا پلامز: خب تو الان منو رسوندی خونه فکر کنم چشمت هم منو گرفته

احتمالا می خوای بیای بالا یه قهوه بخوری...

بعدش هم احتمالا یه مشروبی می خوریم.. حرف می زنیم...  یه کم بیشتر همدیگه رو می شناسیم. 

یه کم خودمونی تر میشیم...بعدش شب پیشم می مونی... صبح هم از خواب پا میشی خیلی سرد برخورد می کنی...برای صبحونه هم نمی تونی وایسی... بعدش شماره های همدیگه رو می گیریم ...بعدش میری و دیگه هم زنگ نمی زنی..

منم میرم سر کار و حس خوبی دارم... فقط یه ساعت اول...

بعدش شروع می کنم از توو خودمو داغون کردن!

نمی دونم چرا دارم خودمو توو این موقعیت قرار میدم؟ خوشحال شدم دیدمت شب بخیر!...

"The fisher king- Terry Gilliam"

آماندا را در این فیلم دوست داشتم دختر عاقلی بود...

* انسان هرگز نمی تواند از رویاهای خود دست بکشد رویا خوراک روح است همانطور که غذا خوراک تن است در زندگی بارها رویاهایمان را فروریخته و تمناهامان را ناکام می بینیم اما باید به دیدن رویا بپردازیم اگرنه روحمان می میرد./ "خاطرات یک مغ- پائولو کوئیلو"

* هیچوقت اجازه نده کسی بهت بگه نمی تونی کاری رو انجام بدی/ تو رویا داری و باید از رویاهات محافظت کنی/ مردم همیشه وقتی نمی تونن کاری رو انجام بدن میان و بهت میگن : تو نمی تونی. / "به دنبال خوشبختی- استیو کنراد"

* اوّلین حادثه دیدنت بود ... دومی دوست ‌داشتنت ... بعد از آن حادثه ای رخ نداد !! ... / "پژمان الماسی نیا"

* چشم های تو ادامه ی تمام شعر هایی است که سروده نشده اند .../"میـلاد مفـرد"
* از واقعه‌ای تو را خبر خواهم کرد/ وآن را به دو حرف مختصر خواهم کرد/ با عشق تو در خاک نهان خواهم شد/ با مهر تو سر ز خاک بر خواهم کرد/"ابوسعید ابوالخیر"
* می بوسمت بدون سانسور/ و می گذارمت تیتر درشت روزنامه/ آن جا که حروفش را بی پروا چیده اند/ خبر هایش را محافظه کارانه/ و من همیشه زندگی را آسان گرفته ام/ عشق را سخت.../"سروناز سیدی"

* به همین سادگی آدم اسیر میشود/ و هیچ کاری هم نمیشود کرد/ نباید هرگز به زنان و مردان عاشق خندید/ همینجوری دو تا نگاه در هم گره میخورد/ و آدم دیگر نمیتواند در بدن خودش زندگی کند/ می خواهد پر بکشد/ "عباس معروفی"

 * رفتم به طبیب و گفتم از درد نهان/ گفتا: از غیر دوست بَربَند زبان/ گفتم که: غذا؟ گفت: همین خون جگر/ گفتم: پرهیز؟ گفت: از هر دو جهان/"ابوسعید ابوالخیر"

* و همه فراموش خواهند کرد که من در تمام عمرم تنها دوبار شاعر شدم/ یک بار با دیدن تو/ بار دیگر با ندیدن ات/"سیروس جمالی"

 * می دانی؟ در بعضی طوفان های زندگی کم کم یاد می گیری نباید از کسی توقع داشته باشی مگر از خودت... یاد می گیری برخی را هرچند نزدیک نباید باور کرد... یاد می گیری جنس دل از چوب است چون هم می شکند و هم می سوزد.. یاد می گیری روی برخی هرچند صمیمی نباید حساب کرد... برخی را هرچند آشنا نمی توان شناخت چرا که گاهی انسان ها از آنچه دوست دارند باشند سخن می گویند نه از آنچه هستند از یک سنی به بعد یاد می گیری زیبایی حقیقی متعلق به فکر آدم هاست و این اصلا تلخ نیست، شکست نیست، آگاه شدن نام دارد... ممکن است در حین آگاه شدن درد بکشی این آگاهی دردناک است اما تلخ هرگز...

* * اگر درمان تویی دردم فزون باد/ "مولانا"

**** ندارد باور کنید...

کاش می توانستم در یک دوستت دارم کلمات بیشتری به کار برم /مثلا می شد نوشت "من تو را دوستت باران دارم"


لقد اخترقتنی کصاعقة
و شطرتنی نصفین
نصف یحبک ونصف یتعذب
لأجل النصف الذی یحبک
أقول لک نعم
و أقول لک لا
أقول لک تعال
و أقول لک اذهب 
أقول لک لا ابالی
و أقولها کلها مرة واحدة فی لحظة واحدة 
و انت وحدک تفهم ذلک کله
و لا تجد فیه أی تناقض
و قلبک یتسع للنور و الظلمة
و لکل أطیاف الضوء والظل 
لم یبق ثمة ما یقال
غیر أحبک أنت
**************
همچون صاعقه‌ای بر من فرود آمدی
و مرا به  دو نیم کردی
نیمی که دوستت دارد
و نیمی که رنج می برد
به خاطر نیمه‌ای که دوستت دارد
می‌گویم آری
می‌گویم نه
می‌گویم بیا
می‌گویم برو
می‌گویم اهمیتی ندارد
همه ی اینها را همزمان و در یک لحظه می‌گویم
و تو به تنهایی تمامی آنها را می فهمی
و هیچ تناقضی در حرف‌هایم نمی‌بینی
و قلبت به روی نور و تاریکی گشوده می‌شود
و در تمامی طیف‌های نور و سایه
چیزی برای گفتن وجود ندارد جز 
دوستت دارم...
"غادة السمان ترجمه ی خودم"

* عنوان پست از  یاور مهدی پور: کاش می توانستم در یک دوستت دارم کلمات بیشتری به کار برم مثلا می شد نوشت"من تو را دوستت باران دارم"/ گریه دارم/ ابر دارم/ اصلا چتر نخواستم/تو چرا بند آمدی ؟!/خونی که می رفت/ هوای ِتو را داشت بر می داشت/ از دلم می کند/ کاش می توانستم/ هوای بیشتری در یک نفس بگیرم/ در اعماق فرو روم/ و فکر کنم/ جهان/  همیشه بارانی ست...
آرایشگر موهایم را کوتاه می کند/ در آینه هنوز داری آن ها را می بافی/ "ساره دستاران"

* می گویند تنهایی پوست آدم را کلفت می کند/ می گویند عشق دل آدم را نازک می کند/ می گویند درد آدم را پیر می کند/ آدم ها خیلی چیزها می گویند/ و من امروز  کرگدن نازک دلی هستم که پیر شده است/" مهدی صادقی"

* و گونه ی راستم برای بوسه لک زده است/" ساغر شفیعی"

* وقتی که می رفتی بهار بود/ تابستان که نیامدی پاییز شد/ پاییز که برنگشتی/ زمستان که نیایی پاییز می ماند/ تو را به دل پاییزی ات فصل ها را به هم نریز/ "عباس معروفی"

* فصل عوض می شود/ جای آلو را خرمالو می گیرد/ جای دلتنگی را دلتنگی/ "علیرضا روشن"

* چه می شد اگر به هنگام جمله سازی من/ نهادِ جمله تو بودی گزاره، برگشتن/" اصغر عظیمی مهر"

* بیــا گناه ندارد بــه هم نگاه کنیم/ و تازه داشته باشد بیا گناه کنیم !/ نگاه و بــوسه و لبخند اگــر گناه بود/ بیا که نامه‌ی اعمال خود سیاه کنیم/ بیا به نیم نگاهی و خنده‌ای و لبی/ تمــــام آخرت خویش را تبـــاه کنیم/ به شور و شادی و شوق و ترانه تن بدهیم/ و بار کــــوه غـــــم از شور عشق کاه کنیم/ و خوش‌خوریم و خوش‌بگذریم و خوش باشیم/ و تف بـه صورت انواع شیـــخ و شـــاه کنیم !!/ و زنده‌ زنده در آغــوش هــــم کباب شویم/ و هرچه خنده به فرهنگ مرده‌خواه کنیم/ برای سرخوشی لحظه‌هات هم که شده است/ بیــــا  گنــاه ندارد  بــه هـــم نگــاه کنیم/ "فرامرز عرب عامری"

خانه ام وقتی که می آیی تمامش مال تو/ هر چـه دارم غیر تنهایی تمامش مال تو/ صد دو بیتی، صد غــزل ..و حتی یک بغل/ شعر های خوب نیمایی تمامش مال تو/ ضرب و آهنگ غزل هایم صدای پای توست/ این صدای پای رویایی تمامش مال تو/ وسعت آرام اقیانوس آرام دلـم/ ای پری خوب دریایی تمامش مال تو/ خوب یادم هست گفتی عشق_ یک بخش است/ بخش کردم،عشق یک بخشی تمامش مــال تو/ عشق من، عشق زمینی نیست باور کن عزیز/ عشقم این عشق اهورایی تمامش مال تــو/ باز هم بیت بد پایان شعــــرم مال من/ بیت های خوب بالایی تمامش مال تو....!!!/ "احمدرضا نصیری"

* رفتنت آغاز ویرانــی است، حرفش را نزن/ ابتدای یک پریشانی است، حرفش را نزن/ گفته بودی چشـــم بردارم من از چشمان تــو/ چشمهایم بی تو بارانی است ، حرفش را نزن/ آرزو کردی  کــــه دیگر بـر نگـردم  پیش تـو/ راه من، با این که طولانی است، حرفش را نزن/ عهد بستــی با نگاه خسته ای محرم شوی/ گر نگاه خسته ی ما نیست ، حرفش را نزن/ خورده ای سوگند روزی عهد خـــود را بشکنــی/ این شکستن نا مسلمانی است ، حرفش را نزن/ حرف رفتن می زنی وقتی که محتاج توام/ رفتنت آغاز ویرانــی است ، حرفش را نزن/ "فریبرز عرب عامری"

نخواهی دید جز من، در کسی این سربه راهی را/ برای  بردن  دریـا  بیــاور  تنگ  ماهــی  را/  جدا کردی مسیر خویش را از من ولی دستی/ به هــم پیوند داده انتهـــای این دوراهــی را/ مرا می خواهــی اما در مقابل شرط هم داری/ دوباره زنده کردی دوره ی مشروطه خواهی را/ بـرای دیدنت فرقــی  ندارد راه  و  بـی راهه/ به مقصد می رسانم هر مسیر اشتباهی را/ به عشقت هرکسی شاعر شد از میدان به در کردم/ زمانی  " مولوی " و  این  اواخر  هم  " پناهی " را  !/ "سورنا جوکار"

* اصلا چرا دروغ،همین پیش پای تو/ گفتم که یک غزل بنویسم برای تو/ احساس می کنم که کمی پیرتر شدم/ احساس می کنم کـه شدم مبتلای تو/ برگرد و هر چقدر دلت خواست بد بگو/ دل می دهم دوباره به طعـم صدای تو/ از قـــول من بگــــو بـــه دلت نرم تر شود/ بی فایده ست این همه دوری، فدای تو/ دریــــای من! به ابر سپردم بیاورد/ یک آسمان بهانه ی باران برای تو/ ناقابل است، بیشتر از ایـن نداشتم/ رخصت بده نفس بکشم در هوای تو/"ناصر حامدی"

* تقصیر تو نیست/ هرچه هست زیر سر پاییز است/ که به نسیمی عقل را می رباید/ تا دل بی اگر و امایی تنگ تو شود/"کلوناریس"

* چه انتظار عظیمی نشسته در دل ما/ همیشه منتظریم و کسی نمی آید/ "حمید مصدق"

* عدالت یعنی همین/ تو دلم را بردی/ من خیالت را/" ژیلا افلاکی"

* تو در کنار خودت نیستی نمی دانی/ که در کنار تو بودن چه عالمی دارد/ "فرامرز عرب عامری"

* امید دارویی است که شفا نمی دهد اما درد را قابل تحمل می کند/" مارسل آشار"

* یک روز فردی در زندگی تان قدم خواهد گذاشت/ و خواهید فهمید چرا هرگز با هیچ شخص دیگری دوام نیاوردید/" پل سارتر"

* یک مرد معمولا برای به دست آوردن است/ که می گوید: دوستت دارم/ زن ها اما/ وقتی می گویند: دوستت دارم/ که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند.../"علیرضا آدینه"

* مادرم می گفت: عشق بزرگترین هدیه ی جهان به انسان است/ اما من فکر می کنم فراموشی بزرگترین هدیه ی جهان است/ زیرا که هیچ عشقی تا ابد نمی پاید/ باید قدرت فراموش کردن آن به انسان ها داده شود/"ناتالیا گینزربورگ"

* من هرگز نخواستم که از عشق، افسانه ای بیافرینم/ باور کن... من می خواستم که با دوست داشتن زندگی کنم/ کودکانه و ساده و روستایی.../ "نادر ابراهیمی"

* بس که دلتنگم اگر گریه کنم می گویند / قطره ای قصد نشان دادن دریا دارد/ عشق رازی ست که تنها به خدا باید گفت/ چه سخن ها که خدا با من تنها دارد/" فاضل نظری"

* پیرزنی شوم/ آلزایمر بگیرم/ زنگ بزنم/ انگار پسرم هستی/ بگویم چقدر دلم برایت تنگ است/ "سارا محمدی اردهالی"

* تمامِ خانه، پیچِ کوچه ها، طولِ خیابان را/ به یادت کوه ها و دشت ها را و بیابان را/ برایِ دیدنِ چشمت، دلم تنگ است و دنیا تنگ/ شبیهِ برّه ای کوچک که گُم کرده ست چوپان را/ خدا با دیدنِ چشمانِ اشک آلودِ من امروز/ برایِ حسِ همدردی فرستاده ست باران را/ نه آغوشی، نه حتی پاسخِ گرمِ سلامم...، آه/ چگونه حس نباید کرد سرمایِ زمستان را؟!/ تو وقتی می رسی که فرصتِ لب باز کردن نیست/ و در خود می کُشم من آرزوهایِ فراوان را/ نگاهم می کنی؛ چون کوه، سرسختم ولی چشمم/ گواهی می دهد آرامشِ ماقبلِ توفان را!/ من از آدابِ مهمانداری ات چیزی نمی دانم/ ولی در شهرِ من رسم است، می بوسند مهمان را/ میانِ بازوانت خلوتِ امنی فراهم کن/ برایم فاش کن آن عشقِ پنهان در گریبان را/ تو بینِ خواب هایم با پرستو کوچ خواهی کرد/ و من از صبح تا شب، یکّه و تنها کلاغان را...!!/ "فاطمه سلیمان پور"

* پاییز فصل دوستت دارم های پلاسیده نیست/ فصل عاشق شدن های ترک خورده/ ای که مشت رنگ ها پیش تو باز است و قلب سنگ ها!نامت از زبانم نمی افتد/ "سید ضیاء الدین شفیعی"

* منم و این صَنَم و عاشقی و باقی عمر/ "مولانا"

* بیگ محمد: هیچ وقت عاشق بوده ای ستار؟

ستار: عاشق زیاد دیده ام

بیگ محمد:راه و طریقش چطور است عشق؟

ستار: من که نرفته ام برادر

بیگ محمد: آن ها که رفته اند چی؟ آنها چه می گویند ؟

ستار:آنها که تا به آخر رفته اند برنگشته اند تا چیزی بگویند.../ "محمود دولت آبادی"

* وقتی انسان ها از تنهایی می نالند/ منظورشان این نیست که اطرافشان خلوت است/ بلکه منظورشان این است که هیچ کس نمی فهمد چه می گویند/ "آیزایا برلین"

* نزدیک توام مرا مبین دور/ پهلوی منی مباش مهجور/ "مولانا"