"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زمستان/ حرفِ آخر فصل هاست / اگر از دل تنگی پاییز جانِ سالم به در بُرده باشی"

اُحِبُّ الشِّتاء جِدّاً

لأنّ فِی الشِّتاءِ أستطیعُ

 أن أکتبَ بِأصبعی إسمَکَ

عَلی زُجاجِ نافِذَتی

*************

زمستان را واقعا دوست دارم

چرا که در زمستان می توانم 

نامت را با انگشتم روی شیشه ی پنجره ام بنویسم...

"غادة السمان ترجمه ی خودم"


* عنوان پست از نسترن وثوقی: زمستان/ حرفِ آخر فصل هاست/ اگر از دل تنگی پاییز جانِ سالم به در بُرده باشی/ زمستان/ همیشه حرفِ آخر را می زند/ که فصل ها برای شنیدن اش/ این گونه با شتاب از هم می گذرند!

* دیگری از نظرم گر برود باکی نیست/ تو که معشوقی و محبوبی و منظور مرو/ "سعدی"

* سخن بی تو مگر جای شنیدن دارد؟/ نفسم بی تو کجا نای دمیدن دارد؟/ علت کوری یعقوب نبی معلوم شد/شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد؟/ " شهریار"

* هر سوی موج فتنه گرفته ست و زین میان/ آسایشی که هست مرا در کنار توست/" هوشنگ ابتهاج"

* عشق همین است ، همین که تو چاقویی هستی که من دائما در زخم هایم پیچ و تابش می دهم/ ..."کافکا"

* مثل یک ساعت از رونق و کار افتاده/ هر که در عشق رکب خورده کنار افتاده/ فصل تا فصل خدا بى تو هوا یک نفره است/ از سرم میل به پاییز و بهار افتاده/ هر دو سرخیم ولى فاصله ی ما از هم/ پرده هایى است که در قلب انار افتاده/ پیش هم بودن و هم جنس نبودن درد است/ آه از آن سیب که در پاى چنار افتاده/ حس من بى تو به خود نفرت دانشجویى ست/ از همان درس که در آن دو سه بار افتاده/ سهمم از عشق تو عکسى ست که دیدم آن هم/دستم آنقدر تکان خورد که تار افتاده!/ "سیدسعید صاحب علم"

* می توانی ستارگان را انکار کنی/ می توانی حرکت خورشید را انکار کنی/ می توانی حقیقت را دروغ بخوانی/ در عشق من اما تردیدی نداشته باش/" ویلیام شکسپیر"

* زنان خوش شانس با دوستشان ازدواج می کنند و زنان خوشبخت با شوهرشان دوست هستند/ "فریبا مهر"

* جفت آدم یک جایی توی دنیا مشغول است فقط باید پیدایش کنی/جمعیت زیاد است و جفت ها قروقاتی/ پیدا کردنش سخت است/ بابام همیشه جوراب های لنگه به لنگه می پوشید/ مادرم حیفش می آمد جورابی را که لنگه نداشت دور بیندازد/ فکر می کرد لنگه ی دیگرش پیدا می شودهیچوقت هم پیدا نمی شد/ "فریبا وفی"

* هیچ کس هرگز کاملا آزاد نیست/ آزادی بشر درست چند ساعت بعد از تولد از او سلب می شود/ از همان لحظه ای که برای ما اسمی می گذارند و ما را به خانواده ای نسبت می دهند، دیگر فرار غیر ممکن می شود/ قادر نیستیم زنجیر را پاره کنیم و آزاد باشیم. ساختمان بزرگ اداره ی ثبت اسناد،  زندان ماست/ همه ی ما لابه لای اوراق آن کتاب ها له شده ایم/"آلبا دسسپدس"

* سرتا پا شعر می شوم با بوییدن، دیدن و لمس کردن هر آنچه مرا یاد تو می اندازد/"اردوان مفیدی"

* نشست تو ماشین / دستاش می لرزید بخاری رو روشن کردم/ گفت: ابراهیم ماشینت بوی دریا میده!/ گفتم: ماهی خریده بودم/گفت: ماهی مرده که بوی دریا نمیده/ گفتم هر چیزی موقع مرگ بوی اون جایی رو میده که دلتنگشه/ گفت: من بمیرم بوی تو رو میدم/ "سیامک تقی زاده"

* پدرم گفت: مردم دو دسته اند: بخشنده و گیرنده/ گیرنده ها بهتر می خورند/ اما بخشندگان بهتر می خوابند/" مارلو توماس"

* جرم تو بهانه ی همه کاوش ها/ انگیزه ی مستیِ همه سرخوش ها/ چشمان تو راست راست می گردند آه/ در شهر چه راحتند آدم کش ها/ "احمدرضا قدیریان"

* دستمو بالا گرفتم تو ضیافت اسیری/ تا تو تا آخر دنیا سرتو بالا بگیری/ دستمو بالا گرفتم تا تو قلبت پا بگیرم/ تا ببینی با چه عشقی این شکستو می پذیرم/ تو یه طوفان من جزیره/ من ناپلئون تو دِزیره/ جز تو کی می تونست از من همه دنیا رو بگیره/ با صدای محسن چاوشی فوق العاده ست...

* بهترین نقاش دنیا هم که باشی زیباترین انتظار را چشم ها می کشند/" بهناز رستگار نسب"

* گویند مرا که بند بر پاش نهید/ دیوانه دل است، پای در بند چه سود؟؟!!!/ "مولانا"