"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"سرو من برخاست از قدش قیامت شد پدید/ غیر آن قامت که من دیدم قیامت را که دید؟"


أنا الّذی شَعَرتُ أنَّ کُلَّ الارضِ مَنفی

حینَ عَرَفتُکَ

أدرَکتُ أنَّنی فی دیاری

*********************

من همانم که احساس می کرد همه ی زمین یک تبعیدگاه است

هنگامی که تو را شناختم

فهمیدم در وطنم هستم

"دیوارنوشته ی عربی ترجمه ی خودم"



* عنوان پست از هلالی جغتایی

* درِ قلبِ من بسته بود تو از کدام در وارد شدی؟/"نزار قبّانی"

* یک جهان بر هم زدم کز جمله بگزیدم تو را/ من چه می کردم به عالم گر نمی دیدم تو را/ با همه مشکل پسندی های طبعِ نازُکم/ حیرتی دارم که چون آسان پسندیدم تو را/ یک بساط دهر شد زیر و زِبَر در انتخاب/ زین جواهر تا به طبع خویش برچیدم تو را/کِی قبول من شدی فیّاض در ردّ و قبول/ تا به میزان رهی صد ره نسنجیدم تو را/"فیّاض لاهیجی"

* من معشوق تو/ من همسر تو/ من برادر/ من پدر تو/ من حتّی رفیق توأم/ هر کدام را نخواستی آن دیگری توأم/ که تنهایت نخواهم گذاشت/"جمال ثریّا"

* همه را مدیون توأم/ زمانی که تو را ملاقات کردم ویران شده بودم/ تو مرا ساختی/ دستم را گرفتی/ و بلند کردی/ من هم تو را مثل یک تکّه نان بوسیدم/ روی پیشانی ام گذاشتم و عزیز و مقدّس دانستمت/ و عشق پدیدار شد/ عشق/"جمال ثریّا"

* اینها را هم بخوانید:

جسمُکِ خارِطَتی

ما عادَت خارِطةُ العالَمِ تَعنینی

***************

پیکر تو نقشه ی من است

نقشه ی جهان نما به چه کارم می آید

"نزار قبّانی ترجمه ی خودم"

/////////////////////////////////////

ولکنَّهُ سَکَبَ علیَّ بَحراً مِنَ الحَنانِ 

فی الحینِ الّذی کانَ العالَمُ أجمَع یَشعرنی بِالقلقِ

***********************

ولی او دریایی از مهربانی را به سمت من سرازیر کرد

در زمانی که تمام دنیا مضطربم کرده بود

"دیوارنوشته ی عربی ترجمه ی خودم"

/////////////////////////////////////

أنت قویٌّ

لم أکُن أعی معناها

کُنتُ أعتَقِدُ أنَّ القُوَّةَ مُرادفُ قَسوَة،لامُبالاة

وَ أیقنتُ أنَّ القُوَّةَ تَکمنُ فی قلبٍ

 مهما تهشم لایزالُ یُعطی

****************

تو قوی هستی

مفهومش را نمیدانستم

قبل ترها معتقد بودم قدرت مترادف است با ظلم و بی تفاوتی

و حالا فهمیدم که قدرت در قلبی نهفته است 

که هرچقدر هم که شکسته باشد همچنان می بخشد

"جبران خلیل جبران ترجمه ی خودم"

/////////////////////////////////

* رنگ تو داری که ز رنگ جهان/ پاکی و همرنگ بقا بوده ای/ آینه ای عکس تو رنگ کسیست/ تو ز همه رنگ جدا بوده ای/"مولانا"

* تو را در پوستین، من می شناسم/ همان جانِ منی در پوست جانا/"مولانا"

* این پست برای روز مرد بود ولی متاسفانه فرصت نکردم اینجا را به روز کنم درگیر آماده سازی و کارهای منزل جدیدم هستم شما امروز بخوانید... 

* چشم هایش...