-
"تو جان نخواهی جان دهی هر درد را درمان دهی/ مرهم نجویی زخم را خود زخم را دارو شوی"
سهشنبه 14 بهمن 1399 17:36
خُذی کُلَّ شیءٍ تُریدینَهُ وَ أترُکی لی لُغَتی فَأنا بِحاجةٍ حینَ تَکونینَ معی إلی لُغةٍ جدیدةٍ أحِبُّکِ بِها وَ أمشطُ شَعرَکِ بِها وَ أغسلُ أقدامَکِ بِها وَ أغطیکِ بِحنانِ حروفِها عِندَما تَنامینَ... ************************** هرچه می خواهی از من بگیر و زبانم را برای خودم بگذار چرا که وقتی با منی به زبان جدیدی احتیاج...
-
"به بهشت نمی روم اگر مادرم آنجا نباشد"
دوشنبه 13 بهمن 1399 18:30
مِن کثرةِ الأزهارِ و الألوانِ و الروائحِ الّتی أحاطَت بِطُفولتی کُنتُ أتَصَوَّرُ أنَّ أُمّی هِیَ مُوَظَّفَةٌ فی القِسمِ العُطورِ بِالجَنَّةِ ... ************************************* از فراوانی شکوفه ها و رنگ ها و عطرهایی که کودکی ام را در بر گرفته بود با خودم فکر می کردم که مادرم کارمند عطرخانه ی بهشت است ... "...
-
"همه ی روز های هفته فردند/ جمعه امّا دو نفر است/ یکی دلت را می فشارد/ یکی گلویت را"
جمعه 3 بهمن 1399 23:21
* عنوان پست از رؤیا شاه حسین زاده: همه ی روز های هفته فردند/ جمعه امّا دو نفر است/ یکی دلت را می فشارد/ یکی گلویت را/ با جمعه ها کنار آمدیم امّا/ روزهای قرمز این سررسید را چه کنیم؟/ شنبه ای را که جمعه است/ یکشنبه ای را که جمعه...
-
"نزار قبّانی دوست داشتنی من"
جمعه 3 بهمن 1399 22:58
-
"سوختن با آتش است و عشق با دیوانگی/ عشق بر هر دل که زد آتش، چو من دیوانه بود"
جمعه 3 بهمن 1399 18:49
هَل أعتَرِفُ بأنّی لَم اُحِب أبداً مِثلَما اُحِبُّک؟ وَ هَل اقولُ وَ لَن؟ أریدُ أن أموتَ عَلی حُبٍّ یَجعَلُ الموتَ تافِهاً ****************** آیا اعتراف کنم که هرگز کسی را مانند تو دوست نداشتم؟ و آیا بگویم که هرگز هم دوست نخواهم داشت؟ می خواهم جان بدهم برای عشقی که مرگ را بی اعتبار می کند... "ترکی عامر ترجمه ی...
-
"به فرزندانتان بیاموزید/ زن / دوست است/ وطن است/ زندگی ست"
پنجشنبه 18 دی 1399 10:03
حینَما یَذوبُ الرَّجُلُ فِی المَرأةِ یَضعَفُ وَ یُصبِحُ مثلَ ظِلِّها وَ المرأةُ لاتُحِبُّ الرَّجُلَ الضَّعیفَ حتّی لَو کانَت هیَ سببَ ضعفِهِ ***************************** وقتی مردی در زنی ذوب می شود ضعیف می شود و مثل سایه ی آن زن می شود حال آنکه زن، مرد ضعیف را دوست ندارد حتّی اگر خودش دلیل ضعفش باشد... "مصطفی...
-
"اگرچه اشک مداوم به گونه ام جاری ست/ هنوز معتقدم عاشقی، خودآزاری ست"
دوشنبه 8 دی 1399 17:54
أن تَفتحَ قلبَک لِأحدهم یعنی أن تقولَ لَهُ: تَفَضَّل هذا مِفتاحُ دَمعی وَ هذهِ کلمةُ مُرورِ أوجاعی... ************************** اینکه قلبت را به روی کسی باز کنی معنایش این است که به او بگویی: بفرما این کلید اشک هایم و این پسورد دردهایم... "فواز اللعبون ترجمه ی خودم" این را هم قبلا برایتان نوشته بودم خواندن...
-
"خانه ی قلبم خراب از یکّه تازی های توست/ عشق بازی کن که وقت عشق بازی های توست"
جمعه 5 دی 1399 18:54
حینَ إشتَقتُ إلیکِ کَتَبتُ قصیدةً علی الجدارِ هَدَّمَتها القَذیفةُ وَ سالَ الدَّمُ مِن حروفِها... **************************** وقتی دلتنگت شدم برایت شعری روی دیوار نوشتم خمپاره ویرانش کرد و خون از حروفش جاری شد... "حکمت اسعد ترجمه ی خودم" * عنوان پست از فاضل نظری * از تو آنی دل دیوانه ی من غافل نیست/ این که...
-
"تا حریمِ گرم آغوش تو تن پوشِ من است/ بیخودی دلواپسِ سوزِ زمستان نیستم"
یکشنبه 30 آذر 1399 10:46
لایُقلقُنی الثلجُ وَ لایُزعِجُنی حِصارُ الصَّقیعِ فَأنا اُقاوِمُهُ حیناً بالشِّعرِ وَ حیناً بِالحُبِّ فَلیسَ عِندی وسیلةٌ اُخری لِلتَدفِئَةِ سِوی أن اُحِبَّکِ أو اَکتُبَ لَکِ قصیدَةَ حُبٍّ ****************************** برف نگرانم نمی کند محاصره ی سرما به ستوهم در نمی آورد من در برابر آنها ایستادگی می کنم گاهی با شعر...
-
"همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت/ آنچه در خواب نرفت چشم من و یاد تو بود"
پنجشنبه 20 آذر 1399 10:06
مِن سوءِ حَظّی نَسَیتُ أنَّ اللّیلَ طویلٌ وَ مِن حُسنِ حَظِّکِ تَذَکَّرتُکِ حَتّی الصَّباحِ... ******************************** از بدشانسی ام فراموش کردم که شب بلند است و از خوش شانسی ات تا صبح به یادت بودم... "محمود درویش ترجمه ی خودم" * عنوان پست از سعدی * خواب در عهدِ تو در چشمِ من آید هیهات/ عاشقی کارِ...
-
بوسیدمش / دیگر هراس نداشتم جهان پایان یابد/ من از جهان سهمم را گرفته بودم...
یکشنبه 16 آذر 1399 16:46
بوسه های ما.. نه گزاف بود.. نه دروغ پناه بود... **************** لم تکن قُبُلاتنا عبثاً.. و لا کِذباً بل کانت مَلجأً... "احمدرضا احمدی برگردان به عربی از خودم" * عنوان پست از احمدرضا احمدی * نیمی از زندگی ست معشوقی که بوسیدن را خوب بلد باشد/ "مورات جان مونگان" * هر مردی که بعد از من تو را ببوسد/ بر...
-
"منتظر می مانم/ تا عصایت شوم/ سوی چشمانت/ یادآور قرص هایت/ هم بازی نوه هایت/ من جوانی ام را برای پیری ات کنار گذاشته ام"
سهشنبه 11 آذر 1399 18:06
فکیفَ أخافُ مِن شیءٍ؟ وَ أنتِ الأمنُ لَو یأتی زمانُ الخَوفِ... ***************************************** چگونه از چیزی بترسم؟ در حالیکه اگر زمان ترس فرا برسد تو خود امنیتی... "فاروق جویده ترجمه ی خودم" * عنوان پست از علی قاضی نظام * تصویر متعلّق به احمد شاملو و همسر سوّمش آیداست... * جادوی نخستین عشق این است...
-
"با اینکه خاستگاه کهن ریشه ها منم/ امّا هنوز مرتکبِ تابویِ زنم"
شنبه 8 آذر 1399 18:37
عِندَما تَبکی الاُنثى هِیَ لا تَبکی لِضَعفِها إنّ دُموعَها تَعنی عُمقَ مَشاعِرِها لِذا ... عَلیکَ أن تَعشقَ أُنثاکَ ألفَ عامٍ بِکُلِّ دَمعَةٍ تذرفُها! **************** وقتی زن گریه می کند اشک هایش دلیل ضعفش نیست اشک هاى او عمق احساساتش را نشان می دهد بنابراین در ازاى هر قطره اشکى که زنت مى ریزد باید که او را به اندازه...
-
"همه ی شهرهای دنیا در نقشه ی جغرافیا به نظرم نقطه های خیالی اند/ مگر یک شهر/ شهری که در آن عاشقت شدم/ شهری که بعد از تو وطنم شد"
پنجشنبه 6 آذر 1399 20:05
أ یَجوزُ أن یُحِبَّ المَرءُ مدینةً لِأنَّ قلبَهُ فی إحدی أحیائِها؟ ******************* آیا انسان می تواند شهری را دوست داشته باشد فقط یه این دلیل که قلبش در یکی از محلّه های آن گیر کرده؟ "احمد شوقی ترجمه ی خودم" * عنوان پست از سعاد الصباح * اتّفاقی به نام آمدنت/ می تواند به شهر جان بدهد/"محمّد...
-
"نمیآید به چشمم هیچکس غیر از تو این یعنی/ به لطف عشق تمرین میکنم یکتاپرستی را"
سهشنبه 4 آذر 1399 21:20
إعلَم أنَّ الحُبَّ لایَقبلُ الإشتراکَ فَلایَصِح أن یُحبَّ المُحِبُّ إثنینِ أصلاً لِأنَّ القلبَ لایَسِعُهما... ********************* بدان که عشق شراکت نمی پذیرد و عاشق هرگز نمی تواند دو نفر را دوست داشته باشد چرا که قلب جای آن دو نفر با هم نیست... "ابن عربی ترجمه ی خودم" * عنوان پست از فاضل نظری: به رویم باز...
-
"دیکتاتوری هم بد نیست/ اگر تمام جغرافیای بدنم مستعمره ی تو باشد"
دوشنبه 3 آذر 1399 15:24
إنَّ المرأةَ یَسحَرُها أوَّلاً ألأمانُ ألّذی یَزرَعُهُ الرَّجُلُ مِن حَولِها بَعَدَ ذلکَ کُلُّ شیءٍ یأتی مِن تلقاءِ نفسِهِ ******************************* اوّلین چیزی که زن را جادو می کند امنیتی است که مرد پیرامون او می کارد پس از آن همه چیز خود به خود اتّفاق می افتد... "واسینی الاعرج ترجمه ی خودم" * عنوان...
-
"شب ها گذرد که دیده نتوانم بست/ مَردم همه از خواب و من از فکر تو مست "
چهارشنبه 21 آبان 1399 20:17
بَعدَ مُنتَصفِ اللیلِ کُلُّ شیءٍ یُصبِحُ هادِیءً إلّا قَلبی... ********************** بعد از نیمه های شب همه چیز آرام می گیرد به جز قلبم... "الشمری ترجمه ی خودم" * عنوان پست از سعدی: شب ها گذرد که دیده نتوانم بست/ مردم همه از خواب و من از فکر تو مست/ باشد که به دست خویش خونم ریزی/ تا جان بدهم دامن مقصود به...
-
" نقطه ی امن جهان/ شیبِ کمِ شانه ی توست"
سهشنبه 20 آبان 1399 19:31
لایَستَقیمُ العالَمُ إلّا بِرأسٍ مائلٍ علی کَتِفِ مَن نُحِبُّ ********************* جهان استوار نمی ماند مگر با سری خم شده بر روی شانه های کسی که دوستش می داریم "سوزان علیوان ترجمه ی خودم" * عنوان پست از میثم بشیری * من از تمام جهانی که غرق اندوه است/ به شانه های تو تکیه زدم که چون کوه است/"مهتا پناه...
-
"همیشه سیاه پوشیده ام/ عشق/ مصیبت سنگینی است"
یکشنبه 18 آبان 1399 22:34
ما اجملَ ان تَجِدَ قلباً یُحِبُّکَ دونَ أن یُطالِبَکَ بِأیِّ شیءٍ سِوی أن تَکونَ بخیرٍ... ***************************** چقدر خوب بود که قلبی را پیدا کنی که دوستت داشته باشد بی آنکه چیزی بخواهد جز آنکه حالت خوب باشد... "جبران خلیل جبران ترجمه ی خودم" * عنوان پست از رضا کاظمی * وقتی تو دلخوشی، همهی شهر...
-
"اگر حاسد دو پایت را ببوسد/ به باطن می زند خنجر دو دستی"
جمعه 16 آبان 1399 21:56
یَتَحَدَّثونَ عَنکَ بِسوءٍ وَ بَعدَها یُجالِسونَ و یَبتَسِمونَ فی وَجهِکَ مُمَثِّلینَ المحبّةَ هولاءِ هُم أقذَرُ النّاسِ... ***************************** به بدی درباره ی تو صحبت می کنند و سپس همنشینت می شوند و به تو لبخند می زنند در حالیکه ادّعای دوستی می کنند اینان کثیف ترین مردمان اند... "جویل اوستین ترجمه ی...
-
" یک بار به من قرعه ی عاشق شدن افتاد/ یک بار دگر ...بار دگر... بار دگر... نه!"
پنجشنبه 15 آبان 1399 23:29
هذا قَلبی... مِن هُنا مَرَّ القُساةُ *************** این قلب من است سنگ دل ها از اینجا گذشتند... "سوزان علیوان ترجمه ی خودم" * عنوان پست از فاضل نظری: من خود دلم از مهر تو لرزید، وگرنه/ تیرم به خطا میرود امّا به هدر نه!/ دلخون شدهی وصلم و لبهای تو سرخ است/ سرخ است ولی سرختر از خون جگر، نه/ با هرکه...
-
"چمدان دست تو و ترس به چشمان من است/ این غم انگیزترین حالت غمگین شدن است"
چهارشنبه 14 آبان 1399 18:33
وقتی کسی حرف از رفتن میزند مدّت هاست رفته فقط می خواهد مطمئن شود چیزی از خودش در شما جا نگذاشته باشد کمک کن چمدانش را ببندد و برود ... ********************************** حینَما یَتَحَدَّث أحدٌ عَنِ الرَّحیلِ فَا نَّه قَد رَحَلَ سالِفاً لکِنَّهُ یُریدُ أن یَطمَئِنَّ فَقط أنَّهُ لَم یَنسَ شیئا داخِلَک ساعِدهُ عَلى...
-
"دلم ز نازکی خود شکست در غم عشق/ وگرنه از تو نیاید که دل شکن باشی"
سهشنبه 13 آبان 1399 22:00
مِن أیِّ حَنانٍ حُزنُ عینیکِ؟ *********** اندوه چشمانت از کدام مهربانی ست؟ "مظفر النواب ترجمه ی خودم" * عنوان پست از هوشنگ ابتهاج * مهربان که می شوم/ تمام شهر می فهمند مرا بوسیدی/ من به تمام آدم های مهربان دنیا مشکوکم/ "پایا شریفی" * در دیگران میجوییام امّا بدان ای دوست/ اینسان نمییابی ز من...
-
"گر در یمنی چو با منی پیش منی/ گر پیش منی چو بی منی در یمنی/ من با تو چنانم ای نگار یمنی/ خود در غلطم که من توام یا تو منی"
دوشنبه 12 آبان 1399 18:19
لا تسألَنَّ أحداً عن وُدِّهِ إیّاک ولکن اُنظُر ما فی نفسِک لهُ فَإنَّ فی نفسِه مثلَ ذلک فَإنَّ الارواحَ جُنودٌ مُجَنَّدَةٌ ****************************** از کسی درباره ی دوست داشتنش نسبت به خودت نپرس بلکه به حسّ خودت نسبت به او نگاه کن که همانا در او هم همان حس نسبت به تو وجود دارد چون جان ها همانند سربازان گردآمده...
-
"رنگ آبی را که بر تن می کنی/ آسمان را شرمسار، شادمانی را نثار شهر ماتم می کنی/"
جمعه 9 آبان 1399 19:25
خَطَرَ بِبالی هذهِ اللیلةَ أن أفتَحَ رَسائِلی القدیمةَ وَ أقرَأَها لَم أکُن أعرِفُ أنَّنی ألعَبُ بِالنّارِ وَ أنَّنی أفتَحُ قَبری بِیَدی بَعدَ دقیقةٍ مِنَ القِراءةِ إحتَرَقَت أصابِعی بَعدَ دقیقتانِ إحتَرَقَ المِصباحُ الّذی کنتُ أقرأُ عَلی ضَوئِهِ بَعدَ ثِلاثِ دقائقَ أ حرقَ غِطاءُ سریری بَعدَ خمسِ ِدقائقَ إحترقَ ثَوبُ...
-
"عشق یک شیشه ی انگور کنار افتاده ست/ که اگر کهنه شود مست ترت خواهد کرد"
چهارشنبه 7 آبان 1399 16:25
ثُمَّ خَفَّفَ اللّهُ عَلی الإنسانِ فَأودَعَ فیهِ قُوَّةَ التَّخَیُّلِ یَستَریحُ إلیها مِنَ الحَقائقِ فَإذا ضجرَ اهلُ الخیالِ مِنَ الخیالِ لَم یُصلِحهُم إلّا الحُبُّ.... ***************************** سپس خداوند به انسان ارفاق کرد و در وجود او قدرت تخیّل را قرار داد تا با آن از واقعیّت ها خلاصی یابد امّا اگر خیال...
-
" درون آینه ی روبرو چه می بینی؟/ تو ترجمان جهانی بگو چه می بینی؟ "
دوشنبه 5 آبان 1399 17:57
أنظُرُ نَحوَ نَفسی فِی المَرایا هَل أنا هُوَ؟! *************** به خودم در آینه ها نگاه می کنم آیا من اویم؟! "محمود درویش ترجمه ی خودم" * عنوان پست از حسین منزوی: درون آینه ی روبه رو چه می بینی؟/ تو ترجمان جهانی بگو چه می بینی؟/ تویی برابر تو -چشم در برابر چشم-/ در آن دو چشم پر از گفت و گو چه می بینی؟/ تو هم...
-
" قطار سوت کشید و به راه افتاد/ همه گوششان را گرفتند/ من قلبم را.../"
جمعه 2 آبان 1399 18:54
کُنتُ أعرِفُ مُنذُ البِدایةِ أنَّ کُّلَّ حُبٍّ کبیرٍ هُوَ مَشروعُ فِراقٍ ******************** از همان ابتدا می دانستم که همانا هر عشق بزرگی طرحی ست برای جدایی "غسّان کنفانی ترجمه ی خودم" * عنوان پست از مژده محمدیان * هر زمان می دیدمش نبض زمان می ایستاد/ آنچنانی که زبانم در دهان می ایستاد/ هر مژه مانند تیری...
-
"تو می توانی تلخی های چای/ قهوه/ و شراب را بنوشی/ می دانی برای چه؟/ چرا که دختری چون من قند روی میز زندگی توست"
شنبه 26 مهر 1399 09:52
إیّاکَ ... وَ حُبَّ إمرأةٍ تَعشَقُ القهوةَ فَهیَ تَعلَمُ أنَّ لذّةَ القهوةِ تَکمُنُ فی غَلیِها سَتترُکُکَ تَغلِی علی مَهلٍ ************************ بر حذر باش عاشق زنی نشوی که خودش عاشق قهوه است چرا که او می داند لذّت قهوه در جوشیدن آن است پس تو را هم به حال خودت رها می کند تا آرام بجوشی... "نزار قبّانی دوست...
-
"گفتم ز کار بُرد مرا خنده کردنت/ خندید و گفت من به تو کاری نداشتم"
سهشنبه 22 مهر 1399 19:01
اُناقِشُها اُعانِدُها وَ أتَعَمَّدُ أن أخسرَ النِّقاشَ لِأکسبَ إبتِسامَتَها... *********************** با او جر و بحث می کنم با او مخالفت می کنم و عمداً در جر و بحث شکست می خورم تا لبخندش را به دست بیاورم... "عربیات ترجمه ی خودم" * عنوان پست از وحشی بافقی * این دیوارنوشته را هم بخوانید با ترجمه ی خودم:...