"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"خانه ی قلبم خراب از یکّه تازی های توست/ عشق بازی کن که وقت عشق بازی های توست"


حینَ إشتَقتُ إلیکِ

کَتَبتُ قصیدةً علی الجدارِ

هَدَّمَتها القَذیفةُ

وَ سالَ الدَّمُ مِن حروفِها...

****************************

وقتی دلتنگت شدم 

برایت شعری روی دیوار نوشتم

خمپاره ویرانش کرد 

و خون از حروفش جاری شد...

"حکمت اسعد ترجمه ی خودم"



* عنوان پست از فاضل نظری

* از تو آنی دل دیوانه ی من غافل نیست/ این که در سینه ی من هست تو هستی دل نیست/"عماد خراسانی"

* به دنبال این نبود که بفهمد آیا این عشق دو طرفه ست یا نه. فقط می توانست به نقل از گوته بگوید: دوستت دارم آیا این به تو ربطی دارد؟/"ژان کوکتو"

* رؤیا: اگه اون تونسته فراموش کنه منم می تونم. استاد: می بینی؟ هنوزم دوسش داری. رؤیا: از کجا معلوم؟ استاد: از اونجایی که هنوزم می خوای کارایی رو بکنی که اون کرده/"دیالوگ فیلم شب های روشن"

* عشق با سر مدارا می کند و دل را از پا در می آورد../ دلم پرتقال خونی وسط میدان جنگ/ گردوی نارسی که دست را سیاه می کند/ شاخه ای که پرندگان را رنج می دهد/ دلم باران دیوانه در پناه دو کوه/"غلامرضا بروسان"

* این را هم بخوانید:

- کُن صبوراً...

+ إلی متی؟!

- إلی الأبَدِ!

**************

- صبور باش...

+ تا کی؟!

- تا همیشه..

"محمود درویش ترجمه ی خودم"

حالا پیروش این دو شعر را هم بخوانید:

** آن دل که به یاد خود صبورش کردی/ نزدیک تر تو شد، چو دورش کردی/ در ساغر ما زهر تغافل تا چند؟/ تلخیش نماند بس که شورش کردی/"مولانا"

** ای که ز من صبر طلب می کنی/ خود چو منی را چه برآید ز دست؟/ پند، که بی باده ی صافی دهی/ کِی شِنَوَد عاشقِ دُردی پرست؟/"اوحدی مراغه ای"

* چندین که برشمردم از ماجرای عشقت/ اندوه دل نگفتم إلّا یک از هزاران/"سعدی" ( منظور سعدی این است اگر از ماجرای عشق برای تو بسیار گفته ام امّا هنوز "یک هزارم" غمی را که در سینه دارم بازگو نکرده ام، از غم عشق هرچه بگویند کم است، اصلا عاشق اگر بخواهد غم عشقش را حکایت کند عمرش به سر می رسد و شرح غم عشق او به پایان نمی رسد. سعدی در بیت دیگری به "یک صدم" رضایت داده و گفته : شرح غمت تمام نگفتیم و همچنان/ این صد یکی ست کز غم دل بر زبان برفت....)

* گوش ما هوش است چون گویا تویی/خشک ما بحر است چون دریا تویی/"مولانا"

* ما چقدر دیر متوجّه می شویم که زندگی و حیات یعنی همان دقایق و ساعاتی که با کمال شتابزدگی و بی رحمی انتظار گذشتن آن را داشتیم/"دیل کارنگی"

* یک دوش آب گرم، یک لباس راحت، یک چای تازه دم، یک موسیقی ملایم، یک فیلم خوب، به درک که بعضی مشکلات حل نمی شوند به درک/"سپیده متولّی" :-)

* همین