"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"دلم ز نازکی خود شکست در غم عشق/ وگرنه از تو نیاید که دل شکن باشی"


مِن أیِّ حَنانٍ حُزنُ عینیکِ؟

***********

اندوه چشمانت از کدام مهربانی ست؟

"مظفر النواب ترجمه ی خودم"



* عنوان پست از هوشنگ ابتهاج

* مهربان که می شوم/ تمام شهر می فهمند مرا بوسیدی/ من به تمام آدم های مهربان دنیا مشکوکم/ "پایا شریفی"

* در دیگران می‌جویی‌ام امّا بدان ای دوست/ این‌سان نمی‌یابی ز من حتّی نشان ای دوست/ من در تو گشتم ، گم، مرا در خود صدا می زن/ تا پاسخم را بشنوی پژواک سان ای دوست/ در آتش تو زاده شد ققنوس شعر من/ سردی مکن با این چنین آتش به جان ای دوست/ گفتی بخوان خواندم اگرچه گوش نسپردی/ حالا که لالم خواستی پس خود بخوان ای دوست/ من قانعم آن بخت جاویدان نمی‌خواهم/ گر می‌توانی یک نفس با من بمان ای دوست/ یا نه تو هم با هر بهانه شانه خالی کن/ از من، من این بر شانه‌ها بار گران ای دوست/ نامهربانی را هم از تو دوست خواهم داشت/ بیهوده می‌کوشی بمانی مهربان ای دوست/ آنسان که می‌خواهد دلت با من بگو آری/ من دوست دارم حرف دل را بر زبان ای دوست/"محمدعلی بهمنی"

* موقعی مرا ببوس که دوستم داشته باشی و چیزی جز عشق من مشغولت نکرده باشد/ "نجیب محفوظ"

* هرچه انسان تر باشیم زخم ها عمیق تر خواهند بود. هرچه بیشتر دوست بداریم بیشتر غصّه خواهیم داشت. بیشتر فراق خواهیم کشید و تنهایی هایمان بیشتر خواهد شد. شادی ها لحظه ای و گذرا هستند، شاید خاطرات بعضی از آن ها تا ابد در یاد بماند امّا رنج ها داستانش فرق می کند تا عمق وجود آدم رخنه می کند و ما هر روز با آنها زندگی می کنیم. انگار این خاصیّت انسان بودن است/"اوریانا فالاچی"

* همین الان بروید و این جمله ی محمود درویش را به همسر یا معشوقه تان بگویید: هر بار که نگاهت می کنم جمله ای آشنا به ذهنم خطور می کند:  در این سرزمین چیزی هست که ارزش زندگی کردن دارد...

* در عشق تو گر دل بدهم جان ببرم/ هرچه بدهم هزار چندان ببرم/ چوگان سر زلف تو گر دست دهد/ از جمله جهان گوی ز میدان ببرم/"مولانا"

* همین...