اُناقِشُها
اُعانِدُها
وَ أتَعَمَّدُ أن أخسرَ النِّقاشَ
لِأکسبَ إبتِسامَتَها...
***********************
با او جر و بحث می کنم
با او مخالفت می کنم
و عمداً در جر و بحث شکست می خورم
تا لبخندش را به دست بیاورم...
"عربیات ترجمه ی خودم"
* عنوان پست از وحشی بافقی
* این دیوارنوشته را هم بخوانید با ترجمه ی خودم:
ضَحکَتُکِ قدسٌ اُخری نَسیَت اسرائیلُ إحتِلالَها/ لبخندت قدسی دیگر است که اسرائیل اشغالش را فراموش کرده..
* آن چه تو داری قیامت است نه قامت/ وین نه تبسّم که معجزه ست و کرامت/"سعدی"
* چون تو می خواهی جایی روی اوّل دلِ تو می رود و می بیند و بر احوال آن مطّلع می شود آنگه دل باز می گردد و بدن را می کشاند/"فیه ما فیه مولانا"
* دلم عاشق شدن فرمود و من بر حسب فرمانش/ در افتادم بدان دردی که پیدا نیست درمانش/"ادیب صابر"
* بیا لباس هم باشیم/ و دکمه دکمه روی تن هم بوسه بدوزیم/ دلم می خواهد دست من در آستین تو باشد/ دست تو در آستین من/ طوری که عطر تنمان گیج شود/ و آغوش نفهمد چه کسی آن یکی را بیشتر از آن یکی دوست دارد/ راستش را بخواهی من از این جنس سردرگمی ها که نمی دانی تار عاشق تر است یا پود خوشم می آید/"رسول ادهمی"
* هر فردی در زندگی اش فصلی دارد که نمی خواهد آن را با صدای بلند بخواند/"جوان بازرگان"
* حضرت سعدی هم از دست مهمانی های خانوادگی عاصی بوده آنجا که گفته: " به همین دیده، سرِ دیدن اقوامم نیست"...
* تو درمان غم ها ز بیرون مجو/ که پازهر و درمان غم ها تویی/"مولانا"
* شما هم وقتی تام و جری با هم دوست می شدند ذوق می کردید یا من فقط طرفدار صلح جهانی ام؟! :-)