"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"خطر در آبِ زیرِ کاه بیش از بحر می باشد/ من از همواریِ این خَلقِ ناهموار می ترسم"


کُلَّما إبتَعَدتُ عَنِ الکُتُبِ

عاقَبَنی اللّهُ بِالنّاسِ...

*************************

هر بار که از کتاب دور شدم

خدا مرا با مردم مجازات کرد...

"هند الغریب ترجمه ی خودم"



* عنوان پست از صائب تبریزی


* من با خدا در صلح و دوستی هستم/ مشکل من، انسان ها هستند/"چارلی چاپلین"

* ما به جرم ساده لوحی اینچنین تنها شدیم/ مردمان این زمانه با دو رنگی خوشترند/"مسیح مسیحا"

* کتابی که می خوانی نباید به جای تو بیندیشد/ باید تو را به اندیشیدن وا دارد/"شارل دو مونتسکیو"

* در زندگی دو موهبت وجود دارد: کتاب و دوست/ این دو باید از لحاظ تعداد، دقیقا عکس هم باشند/ تعداد زیادی کتاب/ و عدّه ی انگشت شماری دوست/"الیف شافاک"

* امروز می دانیم که اگر فرزند من و شما درس خوان شود/ احتمالا در اولین فرصت از درس خواندن باز می ایستد در حالی که اگر کتاب خوان شود/ تا آخر عمر کتاب را به عنوان دوست و رفیق بسیار با ارزش با خود خواهد داشت/"دکتر فرهنگ هولاکویی"

* بیرونتان را مرتب نکنید/ درونتان را مرتب کنید/ و سپس خواهید دید که بیرونتان نیز مرتب خواهد شد/ آشفتگی بیرونی انعکاس آشفتگی درونتان است/"اُشو"

* هرچه بی سوادی، جهل، فقر، ناامنی، بی قانونی و بی اخلاقی در یک جامعه بیشتر شود/ بازار مذهب پر رونق تر می شود/"اُشو"

* به شخصیت خود بیشتر از آبرویتان اهمیت دهید/ زیرا شخصیت شما جوهر وجود شماست/ و آبرویتان تصورات دیگران نسبت به شما است/"جان وودن"


* خونِ خود، ما به دو چشمِ تو نمودیم حلال/ باده از مردمِ مخمور گرفتن ستم است/"صائب تبریزی"


* با اینکه خلق بر سر دل می نهند پا/ شرمندگی نمی کشد این فرش نخ نما/ بهلول وار فارغ از اندوه روزگار/ خندیده ایم! ما به جهان یا جهان به ما/ کاری به کار عقل ندارم به قول عشق/ کشتی شکسته را چه نیازی به ناخدا/ گیرم که شرط عقل به جز احتیاط نیست/ ای خواجه! احتیاط کجا؟ عاشقی کجا؟/ فرقی میان طعنه و تعریف خلق نیست/ چون رود بگذر از همه سنگ ریزه ها/"علیرضا بدیع"


* گرچه بیزارم از آن هَمبَسترِ بازاری اش/ آرزو دارم بماند بر سرِ دلداری اش/ اشک می ریزم ولی شادم که می ریزد رقیب/ اشک های جاری ام را در حسابِ جاری اش!/ کاش کمتر باشم از او در تمام عمر خویش/ تا نبیند ضربه از خود بیشتر پنداری اش/ من که خود صد داستان در سینه دارم ، خسته ام/ خسته ام از عشق از این قصه ی تکراری اش/ تیشه را انداختم...از کوه برگشتم به شهر/ دلقکی گشتم که مشهور است شیرین کاری اش!/ "یاسر قنبرلو"

* سعدی یک جوری تنهایی را معنی کرد که بعد از این همه سال هیچ کس نتوانست حتی به او نزدیک شود: " ظاهرم با جمع و خاطر جای دیگر می شود"

* آقای مجری: تنبلی مادرِ همه ی بدبختیاست! پسر عمه زا: باشه به هر حال مادره احترامش واجبه  :-)

* تو می روی و دل ز دست می رود/ مرو که با تو هرچه هست می رود/"هوشنگ ابتهاج"

* پاره ی دل تا به دل بند است فکر چاره کن/ برگ گل چون ریخت نتوان دگر پیوند کرد/"صیدی تهرانی"


* هر که یک دم با تو در این راه‌ بندان مانده است/ چند ساعت آن حوالی در خیابان مانده است/ چشم و ابروی تو از بس دور میدان کشته داد/ این زمان تندیس فردوسی‌ ست حیران مانده است/موی ناخوانای تو با شیوه‌ ی تلفیق تو/ گیسوان لیقه با ابروی نستعلیق تو/ نسخه‌ ای خطی که دور از دست دوران مانده است/ آن تن نازک میان آن قبای ارجمند/ برگ گل گفتی که در اوراق قرآن مانده است/ کور خواهد کرد چشم شهر را زیبایی‌ ات/ لشکر آغا محمدخان به کرمان مانده است/ جان به لب گشتیم و با این حال عشق از دل نرفت/ میزبان از خانه بیرون رفته مهمان مانده است/ نصف عمرم صرف شد در بای بسم الله دوست/ از پی تفسیر خالت چند دیوان مانده است/"علیرضا بدیع"

* یک زندگی کم است/ برای آنکه تمام شکل های دوستت دارم را با تو در میان بگذارم/ می خواهم هر صبح پنجره را که باز می کنی آن درختِ روبه رو من باشم/ فصلِ تازه من باشم/ آفتاب من باشم/ استکان چای من باشم/ و هر پرنده ای که نان از انگشتان تو می گیرد/"روزبه سوهانی"

* کمتر از تو کتاب خوانده ام/ سفر رفتم/ فیلم دیدم/ زیبایی ام خیلی کم است/ درست مثل صفرهای حساب بانکی ام/ جز نام تو چند کلمه ی دیگر هم بلدم/ سلام، بوسه، باران/ و بعد باز نام تو/ برای شما که شاملو می خوانی شعرهای من خیلی کم هستند/ امّا دیوانگی های زیادی دارم به سرم بزند/ درست شبیه مردی می شوم که بیشتر از همه دوستش داری/ که بیشتر از همه دوستت دارد/"منوچهر بلیده"

* گرچه دوری می کنم بی صبر و آرامم هنوز/ می نمایم اینچنین وحشی ولی رامم هنوز/"وحشی بافقی"

* سعی کن کسی که تو را می بیند آرزو کند مثل تو باشد/ از ایمان سخن نگو/ بگذار از نوری که بر چهره داری آن را احساس کند/ از اخلاق برایش نگو/ بگذار آن را از طریق مشاهده ی تو بپذیرد/ بگذار مردم با اعمال تو خوب بودن را بشناسند/"احمد شاملو"

* وقتی به دردمان نخورد راه چاره‌ ها/ دیگر چه فرق می‌کند این استخاره‌ ها/ من پای دل‌ سپرده‌گی‌ ام ایستاده‌ ام/ اما تو هم‌ چنان به هوای سواره‌ ها/ دارید بی‌ محاکمه محکوم می‌ کنید/ دیگر بس است خسته‌ ام از این اشاره‌ ها/ بر من مگیر خرده اگر سرنوشت من/ غمگین‌ تر است از همه سوگواره‌ ها/ هر قدر پیش‌ تر بروی غیرممکن است/ پیدا کنی شبیه مرا در دوباره‌ ها/"الهام دیداریان"

* دیوانه تر از مردم دیوانه اگر هست/ جانا به خدا من به خدا من به خدا من/"سیمین بهبهانی"

هر که جز من بود از دیدارمان مأیوس بود/ همّتم را رود اگر مى داشت اقیانوس بود/ رد شدى از بین ما دیوانگان و مدّتى ست/ بحثمان این است: آهو بود یا طاووس بود؟/ خواب دیدم دست هایم خالى از گیسوى توست/ خوب شد با عطر مویت پا شدم، کابوس بود/ عطر گیسوى رهایى آمد و آزاد کرد/ پادشاهى را که در زندان خود مـحبوس بود/ هر زمان از عشـق پرسیدند، گفتم: آه، عشق…/ خاطرات بى شمارى پشت این افسوس بود/" سجاد سامانی"

* فتبارک گفتن اللّه بی حکمت نبود/ شدّت زیبایی ات رَب را به وجد آورده بود/"علی لشکری"

* بوسه ای که قلبت را لمس نکند فقط دهانت را کثیف کرده!/"آل پاچینو"

* انسان ممکن است با یک نفر بیست سال زندگی کند و آن شخص برایش یک غریبه باشد/ می تواند با یک نفر بیست دقیقه وقت بگذراند و تا آخر عمر فراموشش نکند/"اوریانا فالاچی"

* وقتی تحصیل کرده هستید/ که بتوانید تقریبا هر حرفی را بشنوید بدون آنکه عصبانی شوید یا اعتماد به نفستان را از دست بدهید/"رابرت فراست"

* بی شعوری ربطی به سواد ندارد/ به رفتار آدم ربط دارد/ حتی بعضی از بی شعور ترین افراد کسانی هستند که متخصص محسوب می شوند و دیگران را راهنمایی می کنند/"خاویر کرمنت"

* هیزم انبارها می شدم/ به بوی سر انگشت های تو بود که جوانه کردم/ چه بود زندگی اگر تو نمی رسیدی؟/"شمس لنگرودی"

* بگذار که این سوخته پَر مالِ تو باشد/ دل بارِ گران است ببر مالِ تو باشد/ دنیای مرا پس بده ای آخرت ناب/ حیف است که این زودگذر مالِ تو باشد/"سیّد مهدی موسوی"

* تو خوبی/ مثل خاطره ی یک بار سفر به شمال برای یک خانواده ی فقیر/ تو همیشه در یادِ منی/"علیرضا روشن" 

* چنان آمیختم با او که دل با من نیامیزد/"مولانا"

* دانی که از چه خندم؟ از همّت بلندم/ زیرا به شهر عشقت بر عاشقان امیرم/"مولانا"

* من وقتی یک آهنگ جدید بیرون می آید آنقدر گوش می دهم که نه تنها از آن آهنگ بلکه از آن خواننده و حتی از موسیقی و یک مدت از خودم و تا مدتها از جامعه ی جهانی بیزار می شوم. آهنگ "خوابتو دیدم" بهنام بانی را چند وقت پیش که گوش دادم ناخودآگاه مثل ابر بهاری اشک می ریختم آنقدر گریه کردم که کلا خط چشم و رژ لب و همه ی آرایشم قاطی شد مجبور شدم صورتم را دوباره بشورم و آرایش کنم. توی ماشین تمام طول مسیر از آمل تا بابل همین آهنگ را گوش می دادم و گوشه ی چشمم را پاک می کردم. دیروز وقتی توی ماشین داشت پلی می شد سریع ردش کردم و توی دلم گفتم  چقدر از این آهنگ بدم می آید؟ :-)