"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

" شناسنامه ی من یک دروغ تکراری ست/ هنوز تا متولّد شدن مجالم هست"

مگر تولد توست امروز

 که اطلسی ها گل داده اند؟

**********************

 تَفَتَّحَت زُهورُ بتونیا

 أ لَیسَ الیومُ عیدَ میلادِکِ؟

"رضا کاظمی برگردان به عربی از خودم"



 * عنوان پست از محمدعلی بهمنی

* هنوز بچه ام و می فروشم از آغاز/ تمام فلسفه ها را برای یک شکلات/ تو زنده ای وسط سال های پیش از این/ تو زنده ای وسط سالگردهای وفات/ تو  زنده ای و جهان مُرده و شنیده نشد/ به دست هیچ سکوتی نشانه های حیات/"سید مهدی موسوی"

*  تو پیرتر شده ای این که عیب نیست عزیز/ شراب کهنه که گیرایی اش شدیدتر است/"بنیامین دیلم کتولی"

* امسال هم گذشت، کمی پیرتر شدم/ از دیدنِ جهان شما سیرتر شدم/ هرقدر شاخه‌ شاخه رسیدم به آسمان/ در خاک ریشه‌ ریشه زمین‌ گیرتر شدم/ گفتی به عکس‌ های جوانی نگاه کن/ دیدم رفیق…دیدم و دلگیرتر شدم/ رودم که در مسیر سراشیب زندگی/ در پرتگاه عشق سرازیرتر شدم/ فرقی نداشت بود و نبودم برای تو/ امسال هم گذشت و کمی پیرتر شدم/"مجید ترکابادی"

من همانم که مرده بود/ فقط کمی سالخورده تر شده ام/"حسین صفا"

خوابِ سیاه تو، زدن گرگ در رَمِه/ کابوس های دائمیِ یک مجسّمه/ ترسیدن از قیافه ی خود توی آینه/ انسان منهدم شده در وسعت «همه»/ نوزادهای بی سر و ته با پیام مرگ/ آغازهای غم زده ای فکر خاتمه/ بر سر در ورودی دنیا نوشته است:/ تو حق اعتراض نداری به محکمه/ یک لحظه حسّ مضطربی در تو می دود/ و پرت می شوی به جهان، بی مقدّمه/ هی جیغ می کشی که بگویی که من هنوز.../ گم می شود صدای تو در بین همهمه/ پایان شعر، جشن تولّد، صدای دست/ بر کادوی تولّد تو: عکس جمجمه!!/"سید مهدی موسوی"

دیگر چه جای خواهش و نذر و اجابتی؟/ وقتی امید نیست به هیچ استجابتی/ جشن تولّدی که مبارک نمی ‌شود/ دیدار چشم ‌هات که در هیچ ساعتی/ حال مرا نپرس در این روزها اگر/ جویای حال خسته ‌ام از روی عادتی/ از ترس این ‌که باز تو را آرزو کنم/ خط می ‌کشم به دل‌خوشی هر زیارتی/ تو شاهزاده ‌ی غزلی! پرتوقّعی ‌ست/ این‌ که تو را مخاطب این شعر پاپتی/ حالا بیا و بگذر از این شاعری که بود/ تسلیم چشم ‌های تو بی ‌استقامتی/ مثل تمام جمعیّت این پیاده ‌رو/ با او غریبگی کن و بگذر به راحتی/ بگذر از او که بعد تو... اما به دل نگیر/ گاهی اگر گلایه ‌ای، حرفی، شکایتی/ باور کن از نهایت اندوه خسته بود/ می ‌رفت بلکه در سفر بی ‌نهایتی/ این سال‌ ها بدون تو شاعر نمی ‌شدم/ هر چند وَهمِ شاعری ‌ام هم حکایتی/ دستی به لطف بر سر این شعرها بکش/ من شاعر نگاه توام ناسلامتی/"رؤیا باقری"

* انصاف نیست یکبار دنیا آمدن و این همه مُردن/"فروغ فرخزاد"

هستم که می‌ نویسم بودن به جز زبان نیست/ هرکس نمی‌ نویسد انگار در جهان نیست/ من آمدم به دنیا، دنیا به من نیامد/ من در میان اویم، اویی در این میان نیست/ آتش زدم به بودن تا گُر بگیرم از تن/ حرفی‌ ست مانده در من، می‌سوزد و دهان نیست/ لکنت گرفته شاید، پس من چگونه باید/ بنویسمش به کاغذ، شعری که در زبان نیست../"مریم جعفری آدرمانی"

* چیزی از این بهار در آغوش من کم است/ تو نیستی و یکسره اردی جهنّم است.../ "فاطمه شمس"

* فصل بهار آمد و رنگ بهار نیست/ اردی جهنّم است زمانی که یار نیست/ "علیرضا بدیع"

 * سرد مثل روزهای زمستان شده ای/ اردیبهشت هایت کو؟/ "سارا شاهدی"

 * راه می روی و شهر اردیبهشت می شود/ کمی رحم کن لامصّب/ اینگونه که راه می روی به ناز/ شهر بیچاره می شود/ "رضا کاظمی"

 * مراقب شمعدانی هایت باش/ اردیبهشت/ ماه عاشقی های بی ملاحظه ست/"مجتبی تقوی زاد "

 * چمن حکایت اردیبهشت می گوید/ "حافظ"

 * می فهمی داری پیر می شوی/ وقتی قیمت شمع های روی کیک از خود کیک بیشتر است/ "باب هاپ"

 * ققنوس من دردا که پرپر، پرپرت کردم/ وقتی به دنیا آمدم خاکسترت کردم/ قول بهشت زیر پا نقل جهنّم بود/ آتش شدم دامن گرفتم مادرت کردم/ نُه ماهِ کامل از دلِ خونِ تو خون خوردم/ تو ماهِ کامل بودی و من لاغرت کردم/ با تاءِ تانیثِ تهِ اسمم سند خوردم/سی سال محکومِ عذابِ دیگرت کردم/ ای رفته از خود سال ها تا آمده با من/ تنهاتر و تنهاتر و تنهاترت کردم/ آتش گرفتم زیر خاکستر حلالم کن/ افتادم از پای نفس دیگر حلالم کن/ حرفی نمانده جز حلالم کن حلالم کن/ صدبار بخشیدی مرا از سر حلالم کن/آه این نهنگ مرده قصد خودکشی دارد/ آبیِ اقیانوس پهناور حلالم کن/ آغوش می خواهم برای گریه ی سی سال/ هق هق تر از آنم که آرامم کنی مادر/ من زهر مارم تلخ کردم روزگارت را/ با بندِ نافم کاش اعدامم کنی مادر/ "طاهره خنیا"

* پدرم خواست که فرزند مطیعی بشوم/ شعر پیدا شد و من آنچه نباید شده ام/"محمدعلی بهمنی"

* تولّد/ تنها روزی ست که مادر در برابر گریه های شما لبخند می زند/ "دکتر عبدل"

* دلرُبا ماه من/ اردی بهشت من / اردی بعشق من/" زهرا اسلامی"

* نهال قامت من داشت قابلیت طوبی/ ولی ز تربیت روزگار بید برآمد/"صیدی تهرانی"

* مرگ از محبّت تو خلاصم نمی کند/ در زیر خاکم دل من پای بست توست/ لوح طلسم هستیِ عاشق، دل است دل/ تا پیش توست بود و نبودم به دست توست/"صیدی تهرانی"

* بیداری اش نصیب نشد در تمام عمر/بخت مرا به یاد که در خواب کرده اند؟/ صیدی تهرانی"

* در هرچه خوب می نگرم اعتبار نیست/ حق با دل من است که امیدوار نیست/"صیدی تهرانی"

* انسان موجود عجیبی ست هر سال پیر شدنش را جشن می گیرد...

* اگر گفتید دختر کوچولوی توی عکس کیست؟  :-)

* 35 سالگی...

* بیا آرزو کنیم.... آرزو کنیم که تمام آن هایی که قدهایشان تا نصف سطل آشغال های بزرگ توی خیابان هم نیست، تا کمر توی سطل آشغال های شهر آویزان نباشند! آرزو کنیم بچه ای که تعریف مزّه ی خوب پنیر پیتزا را فقط از همکلاسی هایش شنیده و تا به حال هم خودش تجربه نکرده، دیگر برایش مزّه ی هیچ غذایی معمّا نباشد و این همه فقر، زورش به ایمان ما غالب نباشد! بیا آرزو کنیم که هیچ آغوشی سرد نباشد، دور نباشد، بسته نباشد و گوش ها و زبان های آدم ها، دیگر این همه با عشق، غریبه نباشد. آرزو کنیم که هیچ کس از ملیّت و جنسیّت و اقلیّت خودش شرمنده نباشد! و هیچ کس حتّی یک بار هم در انتهای کوچه پس کوچه های ذهنش، با خودش فکر نکرده باشد و با خودش نگفته باشد که ای کاش اصلاً اهل اینجا نبودم! بیا آرزو کنیم هیچ لب و دهان و زبانی با هم هماهنگ نشود و نچرخد تا که بگوید:" من دارم درد می کشم" و اگر لب و دهان و زبان هم چرخید و این چنین گفت، تمام دوستان و آشنایان و رُفَقا و آدم ها، با هم هماهنگ شوند و دور آن آدم بچرخند تا دیگر درد نکشد...!  بیا آرزو کنیم...! برای ما آرزو تنها چیزی ست که هنوز هم مجّانی ست، هنوز هم مجاز است! هنوز هم اختیارش دست خودمان است... بیا آرزو کنیم...

* این پست برای فرداست 4 اردیبهشت چون می دانم فرصت به روز کردن اینجا را نخواهم داشت امروز برایتان نوشتم ولی شما فردا بخوانید...