"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"من نمی دانم چه چیزی پایبندم کرده است/ کوه اگر پا داشت تا حالا از اینجا رفته بود"

کانَ یَلزِمُنا قُلوبٌ أکبرُ

کَی تَتَّسِعَ لِکُلِّ هذهِ الأسی...

**************************

به دل های بزرگتری نیاز داریم

که برای همه ی این اندوه ها جا داشته باشد...

"ابراهیم نصراللّه ترجمه ی خودم"



* عنوان پست از حسین جنتی عطایی

* این را هم بخوانید:
وَ تَقولُ «سَنَلتَقی»
وَ کُنّا نَعی حَتّى الیَقینِ
انَّهُ الوِداعُ الأخیرُ
لکِنَّنا أصرَرنا عَلى مُجامَلَةِ آلامِنا
فَقُلنا: إلى اللِقاءِ
و َکُنتُ أعرِفُ وَ أنا أهمسُ لَکَ «إلى اللِقاءِ»
أنَّنی لَن أعودَ أبداً إلیکَ..
**************************************
می‌ گفت: «همدیگر را خواهیم دید»
در حالی‌ که هر دو یقین داشتیم
وداع آخر است 
اما اصرار داشتیم دردهایمان را به هم تعارف کنیم
گفتیم: به امید دیدار
و من «به امید دیدار» را در حالی زمزمه می‌ کردم
که یقین داشتم هرگز باز نخواهم گشت..
"غادة السمان ترجمه ی خودم"

* در حنجره های ما صدا را بفشار/ صوت و سخن و حرف و هجا را بفشار/ تاریکی از این قشنگ تر می خواهی؟/ ای مرگ بیا گلوی ما را بفشار/"جلیل صفربیگی"

* یک سمت تویی و عشق، مرگی ساده/ یک سمت جهان به قتل من آماده/ می ترسم مثل بچه گنجشکی که/ در دست دو بچه ی شرور افتاده/ "سید مهدی موسوی"

* آقای فرمانده! قلب تو از سنگ است/ جنگ آخرش خوش نیست/ جنگ آخرش جنگ است/"محمد شریف"

* چه جوانانی! اسماعیل می بینی؟چه جوانانی! بسیاری شان هنوز صورت عشق را بر سینه نفشرده اند/"رضا براهنی"

* خنده می بینی ولی از گریه ی دل غافلی/ خانه ی ما از درون ابر است و بیرون آفتاب/ "صائب تبریزی"

گاهی به آخرین پیراهنم فکر می‌کنم/ که مرگ در آن رخ می‌دهد/ پیراهنم بی تو آه.../ سرم بی تو آه.../ دستم بی تو آه.../ دستم در اندیشه ی دست تو از هوش می‌رود.../"غلامرضا بروسان"

* دردا و دریغا که در این بازی خونین/ بازیچه ی ایّام، دلِ آدمیان است/ ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی/ دردی ست در این سینه که همزاد جهان است/ از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند/ یا رب چقدر فاصله ی دست و زبان است/ خون می چکد از دیده در این کنج صبوری/ این صبر که من می کنم افشردن جان است/"هوشنگ ابتهاج"

* رویاهای هلاک شده ی جوانی ام را پس بده/ من هم همه ی دختران سنگدل و گل های زنگ زده و ستاره های کور را به تو پس می دهم/ ای تبعیدگاهی که اسم سرزمین بر خود گذاشته ای.../"لطیف هلمت"

* نه می توانیم بمیریم/ نه می توانیم زندگی کنیم/ نه می توانیم همدیگر را ببینیم/ نه می توانیم همدیگر را ترک کنیم/ به تنگنای عجیبی افتاده ایم/"ژان پل سارتر"

* شرمت باد ای دستی که بد بودی بدتر کردی/ هم بغض معصومت را نشکفته پرپر کردی/ دستی با این بی رحمی ، دیگر بریده بهتر/ بر من فرود آر اینک بغضی که خنجر کردی/"شهیار قنبری"

* ای کاش! آدمی/ وطنش را همچون بنفشه می شد با خود ببرد/ هر کجا که خواست/ در روشنایی باران/ در آفتاب پاک/"شفیعی کدکنی"

* آن که دانست زبان بست/ وان که می گفت ندانست/ چه غم آلوده شبی بود!/ وان مسافر که در آن ظلمت خاموش گذشت/ و برانگیخت سگان را به صدای سم اسبش بر سنگ/ بی که یک دم به خیالش گذرد/ که فرود آید شب را/ گویی.../ همه رویای تبی بود/ چه غم آلوده شبی بود!/"احمد شاملو"

* من نمی دانستم معنی هرگز را/ تو چرا باز نگشتی دیگر؟/ آه ای واژه ی شوم خو نکرده ست دلم با تو هنوز/ من پس از این همه سال/ چشم دارم در راه/ که بیایند عزیزانم آه/"هوشنگ ابتهاج"

یادت نرود با دلم از کینه چه گفتی؟/ زیر لب از آن کینه ی دیرینه چه گفتی؟/ این دست وفا بود، نه دست طلب از دوست/ اما تو، به این دست پر از پینه چه گفتی؟/ دل، اهل مکدر شدن از حرف کسی نیست/ ای آه جگرسوز! به آیینه چه گفتی؟/ از بوسه ی گلگون تو خون می‌چکد ای تیر/ جان و جگرم سوخت! به این سینه چه گفتی؟/ از رستم پیروز همین بس که بپرسند:/ از کشتن سهراب به تهمینه چه گفتی؟/" فاضل نظری"

* و زمانی شده است که به غیر از انسان/ هیچ چیز ارزان نیست/"حمید مصدق"

* باغم را فروختم امروز/ آیا درختان می دانند؟/"عباس کیارستمی"

* ای کاش کسی باشد و کابوس که دیدی/ در گوش تو آرام بگوید خبری نیست/ یا کاش کسی باشد و آرام بگوید/ دستان من اینجاست ببین دردسری نیست/"مهدی فرجی"

نظاره کن نگاه ما را که پرده ای دیگر بکنم/ برهنه می کنم صدا را که با دلت حرفی بزنم/ به تن تو پیوسته نشد دو دست عاشقم/ به سیاهی برگشته قَدَم قَدَم دقایقم/ به منو این کاشانه بگو بگو که زنده ایم/ تو به گوشم افسانه بگو که دل فِسُرده ایم/ شب دیرین شیرین نشود نگهت از یادم نرود/ تو دعا کن قلبم برهد که به تلخی پایان بدهد/"چارتار"

* بیا به خانه ی آلاله ها سری بزنیم/ ز داغ با دل خود حرف دیگری بزنیم/ به یک بنفشه صمیمانه تسلیت گوییم/ سری به مجلس سوگ کبوتری بزنیم/ شبی به حلقه درگاه دوست دل بندیم/ اگرچه وا نکند، دست کم دری بزنیم/ تمام حجم قفس را شناختیم، بس است/ بیا به تجربه به درِ آسمان پری بزنیم/ به اشک خویش بشوییم آسمان ها را/ ز خون به روی زمین رنگ دیگری بزنیم/ اگرچه نیت خوبی است زیستن اما/ خوشا که دست به تصمیم بهتری بزنیم/ "قیصر امین پور"

* فقط یک گوشه از جهان است که می توانی از بهبود آن مطمئن باشی و آن خودِ خودت است/"آلدوس هاکسلی"

* غم پروریم حوصله ی شرح قصّه نیست/"فاضل نظری"

* دانی که چرا دار مکافات شدیم؟/ ناکرده گُنه چنین مجازات شدیم؟/ کُشتیم خِرَد، دار زدیم دانش را/ دربند و اسیر صد خرافات شدیم/"مولانا" 

* خطای انسانی؟؟!! این یک جنایت انسانی است... یک فاجعه ی انسانی..