"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"هیچ وقت/ هیچ کس /به اندازه ی من دوستت نخواهد داشت/ این تو/ این تمام آدم ها"

محالٌ

 أن تَجِدَ قلباً 

یُحِبُّکَ کَقلبی...

**********************

محال است 

 دلی را پیدا کنی

 که مانند من عاشقت باشد...

"دیوارنوشته ی عربی ترجمه ی خودم"



* عنوان پست از المیرا دهنوی

* دیوانه تر از من چه کسی هست؟ کجاست؟/ یک عاشقِ این گونه از این دست کجاست؟/ تا اخم کنی دست به خنجر بزند/ پلکی بزنی به سیم آخر بزند/ تا بغض کنی، درهم و بیچاره شود/ تا آه کِشی، بندِ دلش پاره شود/ ای شعله به تن، خواهرِ نمرود بگو/ دیوانه تر از من چه کسی بود بگو../"علیرضا آذر"

این دو دیوارنوشته را هم بخوانید با ترجمه ی خودم:

1- یا لَیتَنی کُنتُ فی جیبِکَ دیناراً مقطوعاً

 أبقی مَعَکَ

 و لا یَقبلُهُ أیُّ دُکانٍ...

******************************

 کاش دینار پاره ای بودم در جیبت

 که با تو می ماندم

 و هیچ مغازه ای مرا از تو قبول نمی کرد...

2-قالَ لَها عیناکِ قَهوتی. 

سَأَلَتهُ بِتَعَجُّبٍ: مُرَّةٌ؟

فَأجابَها مُبتَسِماً:

بَل لا شیءَ سِواها یَعدِلُ مِزاجی

**********************************

مرد گفت: چشمانت برای من شبیه قهوه اند

زن با تعجب پرسید: تلخ؟

مرد با لبخند جواب داد:

یعنی که چیزی جز آنها حال مرا سر جایش نمی آورد

////////////////////////////////////////////////////////////////

* زندگی بعد از چهل سالگی آغاز می شود تا قبل از آن شما مشغول بررسی، تجربه و خطا هستید/"کارل یونگ"

 * آنان که از اتفاقات ناگوار زندگی خود چیزی نمی آموزند، وجدان هستی را مجبور می کنند تا آن اتفاقات را تا آنجا که نیاز باشد تکرار کند تا فرد، آن چیزی را که از آن اتفاقات ناگوار می خواهند آموزش دهند یاد بگیرد. آنچه که انکار می کنید شما را شکست می دهد. آنچه که قبول می کنید شما را تغییر می دهد/ "کارل گوستاو یونگ"

 * داشتم در اینستاگرام کلیپی را می دیدم که گزارشگر از یک پیرمرد 105ساله می پرسید: حاج آقا دلیل اینکه در این سن و سال انقدر سرحال هستید و روی پای خود هستید و کارهایتان را خودتان انجام می دهید چیست؟ پیرمرد جواب داد: در طول تمام این سال ها سعی کردم با کسی جر و بحث نکنم گزارشگر گفت: چطور چنین چیزی ممکن است؟ پیرمرد گفت: درست است حق با شماست. حالا من وقتی به حمام می روم 2درصد از وقتم صرف شستن خودم می شود 8درصدش صرف شعرخواندن 90 درصد دیگرش صرف برنده شدن در جرو بحث های خیالی با کسانی که از دستشان ناراحتم. البته من خیلی وقت ها جواب های دندان شکن دارم ولی چون می ترسم به جای دندان، دل بشکند ترجیح می دهم سکوت کنم. نتیجه اش هم می شود جر و بحث های خیالی داخل حمام و موهای سفید کنار شقیقه ها ...

* خیلی غمگین می شوم وقتی می بینم آدم ها از رابطه ای که عمرش سر آمده محترمانه بیرون نمی آیند حتی تن به تحقیر می دهند شاید دو روز بیشتر حفظش کنند. دردناک است. هیچ چیز از شخصیت شما مهم تر نیست، پا روی دلتان بگذارید، بزنید بیرون از رابطه، رابطه را تمام کنید، یک مدت سوگواری می کنید بعد خوب می شوید، نمی میرید. 

* همین....