"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

" اگر عالم همه عید است و عشرت/ برو عالم شما را، یار ما را "

 

کلَّ عامٍ وَ أنتِ حبیبتی

 کلَّ عامٍ وَ أنا حبیبُکِ

 أنا أعرِفُ أنَّنی أتَمنّى أکثرَ مِمّا یَنبَغی

 وَ أحلمُ أکثرَ مِنَ الحدِّ المَسموحِ بِهِ

 ولکن

 مَن لَهُ الحقُّ أن یُحاسِبَنی عَلى أحلامی؟

 مَن یُحاسِبُ الفقراءَ؟

 إذا حَلموا أنَّهُم جَلَسوا عَلى العَرشِ

 لِمُدّةِ خَمسِ دقائقَ؟

 مَن یُحاسِبُ الصَحراءَ إذا تَوحَّمتْ على جدولِ ماءٍ؟

 هُناکَ ثلاثُ حالاتٍ یُصبِحُ فیها الحُلمُ شرعیاً:

 حالةُ الجنونِ

 وَ حالةُ الشِّعرِ

 وَ حالةُ التَّعَرُّفِ عَلى إمرَأةٍ مُدهِشَةٍ مثلکِ

 وَ أنا أعانی لِحُسنِ الحَظِّ

 مِن الحالاتِ الثَّلاثِ..

 *****************************

 هر سال معشوقه ی منی

 هر سال محبوب توام

 می‌دانم بیش از آنچه که باید آرزو می‌ کنم

 و بیش از حد مجاز رؤیا می پرورانم

 ولی چه کسی حق دارد

 مرا به خاطر رؤیا پردازی‌ ام مؤاخذه کند؟

 چه کسی حق دارد تهیدستان را مؤاخذه ‌کند؟

اگر حتی برای پنج دقیقه رؤیای نشستن  بر تخت سلطنت داشته باشند

 کویر را چه کسی بازخواست می‌کند؟

 اگر ویارِ رود کوچکی شود

 تنها سه حالت  وجود دارد که در آن رؤیا شرعی ست

 در حالت دیوانگی

 شاعرانگی

 و  آشنایی با زنی شگفت انگیز همچون تو

 و خوشبختانه 

من از هر سه حالت برخوردارم....!

 "نزار قبانی دوست داشتنی من ترجمه ی خودم"



* عنوان پست از مولانای دوست داشتنی

* یادت همه روز خوشتر از عید/ کاین منشأ شادی جهان است/"وحشی بافقی"

* اندر دل من مها دل‌افروز توئی/ یاران هستند لیک دلسوز توئی/ شادند جهانیان به نوروز و به عید/ عید من و نوروز من امروز توئی/"مولانا"

* من نام کسی نخوانده ام إلّا تو/ با هیچ کسی نمانده ام إلّا تو/ عید آمد و من خانه تکانی کردم/ از دل همه را تکانده ام إلّا تو/"جلیل صفربیگی"

* نوروز رُخت دیدم خوش اشک بباریدم/ نوروز چنین باران باریده مبارک باد/"مولانا"

* ز مهجوران نشاط ماه و سال نو چه می پرسی؟/ که عاشق را به غیر از وصل، نوروزی نمی ماند/"صیدی تهرانی"

* کاﺷﮑﻲ ﺁﺧﺮ ﺍﻳﻦ ﺳﻮز بهاری ﺑﺎﺷﺪ/ ﮐﺎﺷﮑﻲ در ﺑﻐﻠﺖ راه فراری ﺑﺎﺷﺪ/ ﮐﺎﺷﮑﻲ از همه ﻣﺨﻔﻲ ﺑﺸﻮد ﺍﻳﻦ شادی/ ﮐﺎﺷﮑﻲ وﺻﻞ ﺷﻮد ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺑﻪ آزادی/ ﮐﺎﺷﮑﻲ ﺑﺪ ﻧﺸﻮد ﺁﺧﺮِ ﺍﻳﻦ ﻗﺼّﻪی ﺑﺪ/ ﮐﺎﺷﮑﻲ ﺑﺎز ﺑﺨﻮﺍبیم ... وﻟﻲ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﺑﺪ .../"سید مهدی موسوی"

* خانه ی دل را تکاندم خانه ی دل را تکاند/ من به دور انداختم بدخواه او را، او مرا/ "علیرضا بدیع"

* تو بیایی همه ی ثانیه ها، ساعت ها/ از همین روز، همین لحظه، همین دم، عیدند/ "قیصر امین پور"

* آخرین لحظه ی این سال کجایی بی ما؟/ یار باید همه جا پیش عزیزش باشد/ " مهدی کمانگر"

* حتی تو را ز حافظه ی گل گرفته اند/ ای مثل من غریب در این روزها بهار/" محمدعلی بهمنی"

* ارغوان/ این چه رازی ست که هر سال بهار با عزای دل ما می آید/ "هوشنگ ابتهاج"

* شکفتن از در این خانه تو نمی آید/ بهار منتظر من همیشه پشت در است/" حسین منزوی"

* که ام؟ مبارز سستی که در میانه ی جنگ/ به دست دشمنم افتاده است شمشیرم/ بهار بی تو رسیده ست و من چو مُشتی برف/ اگرچه فصل شکوفایی است می میرم/ "سجاد سامانی"

* در حیرتم از این همه تعجیل شما/ از این همه صبر و طول و تفصیل شما/ ما خیر ندیده ایم از سال قدیم/این سال جدید نیز تحویل شما/ "جلیل صفربیگی"

* دیرگاهی است که افتاده ام از خویش  به دور/ شاید این عید به دیدار خودم  هم  بروم/"قیصر امین پور"

* بس که بد می گذرد زندگی اهل  جهان/ مردم از عمر چو سالی گذرد عید کنند/"صائب تبریزی"

* نوشتی سال خوبی را برایت آرزو دارم/ چه می دانی از این بغضی که بی تو در گلو دارم/" امیر اکبرزاده"

* مرا هر گه بهار آید به خاطر یادِ یار آید/ به خاطر یادِ یار آید مرا هرگه بهار آید/" شهریار"

* دیگران در تب و تاب شب عیدند ولی/ مثل یک سال گذشته به تو مشغولم من/"کاظم بهمنی"

* من چگونه بروم در ورق سال جدید؟/ که همه بودن تو مانده به تقویم قدیم/"ساناز یوسفی"

* موش و خرگوش و خروس و خوک و مار و اژدها/ کاش سالی هم برای آدمیّت داشتیم/"محمود افهمی"

* دنبال پاییز اگر گشتی هیچ جا نرو به جز دل من/ دنبال بهار اگر می گردی هر جا می خواهی برو به جز دل من/"شیرکو بیکس"

* آدم که عاشق شد گرما نمی فهمد/ آدم که عاشق شد من، من نمی فهمد/ طوفان نمی فهمد/ سرما نمی فهمد/ چیزی نمی فهمد/ اصلا نمی فهمد/"علیرضا آذر"

* الهی که سیاه نمانَد این شوریده بخت/ این چروکیده دل/ این پلاسیده حال/"نسرین هداوندی"

* احمد شاملو: اهمیّت و ارجِ زندگی در همینه که موقّته... تو باید جاودانگی خودت رو در جای دیگری دنبال کنی. محمود دولت آبادی: اونجا کجاست؟! شاملو: انسانیت...

* می گویند برایت خواب های خوشی را آرزومندیم/ خواب زیبا به چه کارمان می آید؟ وقتی ما گرفتار بیداری دردناکی هستیم!/"محمود درویش"

* عید من آن روزی ست که زحمت یک سال دهقان، شام یک شب پادشاه نباشد/"ارنستو چگوارا"

* هرچند عیان کردی این عشق نهانی را/ برهم زده این قصّه یک نظم جهانی را/ هر نقطه از این خانه یک خاطره است از تو/ بگذار کنار امسال این خانه تکانی را/ ما را که به کم دادی خود را نفروش ارزان/ این گونه تکان دادی بازار گرانی را/ بوی نم گیسویت برده ست حواسم را/ مشغول تو بودم که بردند جوانی را/ می گفت که در قلبم غیر تو کسی هرگز../ هرچند که در دل داشت او عشق فلانی را.../ " صادق ابراهیم زاده"

* ماجرای شاد باد و بید را باور ندارم/ عطر موهایت نباشد عید را باور ندارم/ عید باید لا‌به‌لای جنگل موی تو باشم/ عید در آبادی تبعید را باور ندارم/ من به گرمای تو محتاجم، به خورشید حضورت/ بی حضورت گرمی خورشید را باور ندارم/ با تو می‌پنداشتم زیباترین صبح جهان را/ آه، این نوروز بی امید را باور ندارم/ من شهید بوسه های تلخ و شیرین تو هستم/ دیگری جز من تو را بوسید را باور ندارم/ " ناصر حامدی"

* امسال هم گذشت کمی پیرتر شدم/ از دیدن جهان شما سیرتر شدم/ هرقدر شاخه شاخه رسیدم به آسمان/ در خاک ریشه ریشه زمین گیرتر شدم/ گفتی به عکس های جوانی نگاه کن/ دیدم رفیق... دیدم و دلگیرتر شدم/ رودم که در مسیر سراشیب زندگی/ در پرتگاه عشق سرازیرتر شدم/ فرقی نداشت بود و نبودم برای تو/ امسال هم گذشت کمی پیرتر شدم/"مجید ترکابادی"

* بس که همپایش غم و ادبار می‌آید فرود/ بر سر من عید چون آوار می‌آید فرود/ می‌دهم خود را نوید سالِ بَهتر، سال‌هاست/ گرچه هر سالم بَتَر از پار می‌آید فرود/ در دل من خانه گیرد، هر چه عالم را غم است/ می‌رسد وقتی به منزل، بار می‌آید فرود/ رنگ راحت کو به عمر، این تیر پرتاب اجل؟/ می‌گریزد سایه، چون دیوار می‌آید فرود/ شانه زلفش را به روی افشاند و بست از بیم چشم/ شب چو آید، پرده خمّار می‌آید فرود/ بهر یک شربت شهادت، داد یک عمرم عذاب/ گاه تیغ مرگ هم دشوار می‌آید فرود/ وارثم من تختِ عیسی را، شهید ثالثم/ وقت شد، منصور اگر از دار می‌آید فرود/ بر سر من عید چون آوار می‌آید، امید!/ بس که همپایش غم و ادبار می‌آید فرود.../"مهدی اخوان ثالث"

* شهرِ خاموش من آن روح بهارانت کو؟/ شور و شیدایی انبوه هزارانت کو؟/ می خزد در رگ هر برگ تو خوناب خزان/ نُکهَتِ صبحدم و بوی بهارانت کو؟/ کوی و بازار تو میدان سپاه دشمن/ شیهه ی اسب و هیاهوی سوارانت کو؟/ زیر سرنیزه ی تاتار چه حالی داری؟/ دلِ پولادوش شیر شکارانت کو؟/ سوت و کور است شب و میکده ها خاموش اند/ نعره و عربده ی باده گسارانت کو؟/ چهره ها در هم و دل ها همه بیگانه ز هم/ روز پیوند و صفای دل یارانت کو؟/ آسمانت همه جا سقف یکی زندان است/ روشنای سحر این شب تارانت کو؟/"شفیعی کدکنی"

* با مژده و وعده و وعید آمده است/ این دزد که با دسته کلید آمده است/ از عمر عزیز بُرد سالی دیگر/ ما هم دلمان خوش است عید آمده است/ تقویم تو چارفصل جز ماتم نیست/ تحویل گرفتن تو غیر از غم نیست/ کو بانگ مقّلب القلوبت ای عشق؟/ بر سفره ی تو سکّه ی قلبی هم نیست/ تأثیر نمی کند دعایم ای عید/ شد بسته به غم دست و پایم ای عید/کو شادی و کو بهار و کو آزادی؟/ من جای تو باشم نمی آیم ای عید/ دل ها همه از بهار شد سرد ای عید/شد سبزه ی آرزویمان زرد ای عید/ امسال گرفته ست حال دلمان/ لطفا برو سال بعد برگرد ای عید/ دلخسته و ناامید از اینجا رفت/ پرپر شد و پر کشید از اینجا رفت/ ای چلچله ها چلچله ها چلچله ها/ دیر آمده اید عید از اینجا رفت/ خالی ست ز سیب و سمنو  زنبیلش/ غم ریخته توی کاسه ی آجیلش/ از راه رسیده ست سال تازه/ امّا نگرفته ست کسی تحویلش/ پیکی نفرستاد کسی دنبالت/ بدجور گرفته ست از ما حالت/ ای سال جدید عذرمان را بپذیر/ امسال نیامدیم استقبالت/ نه برگ گلی نه زرق و برقی با تو/ زنده نشده ست غرب و شرقی با تو/  بی شعر و شکوفه ای و بی بار بهار!/ پاییز نداشت هیچ فرقی با تو/ "جلیل صفربیگی"

* شب از خیال وصل تو خوابم نمی برد/ چون کودکان زِ خوش دلی روز عید خویش/ "نظیری نیشابوری"

* مگه میشه تو رو دید و به قبل دیدنت برگشت؟/ روزبه بمانی"

* حال مرا نپرس بدحالم/ خوب شو خوب می شود حالم/"حسین صفا" 

* این بهار یک اتفاق خوب کم دارد/ رخ بده/"نسرین بهجتی"

* هر لحظه دلم را غم یک حادثه لرزاند/ سال " نود و درد" عجب سال بدی بود/"محمد مهدی درویش زاده"

* تنهایی/ جایِ دوری نمی رود/ فقط از آغوش یک فصل/ به آغوشِ فصلِ دیگری کوچ می کند/ حالا هم که بهار می آید/ تا خودش را در آغوشِ زمستان بیندازد/ و برف ها از خجالت آب شوند/ تنهایی، هم چنان جای دوری نمی رود!/"نسترن وثوقی"

* خوبِ من! حیف است حال خوبمان را بد کنیم/ راه رود جاری احساسمان را سد کنیم / عشق، در هر حالتی خوب است؛ خوبِ خوبِ خوب/ پس نباید با "اگر" یا "شاید" آن را بد کنیم / دل به دریا می‌ زنم... دل را به دریا می‌ زنی؟/ تا توکّل بر هر آنچه پیش می‌آید کنیم/ جای حسرت خوردن و ماندن، بیا راهی شویم/ پایمان را نذر راه و قسمتِ مقصد کنیم/ می‌توانی، می‌توانم، می‌شود؛ نه! شک نکن/ باورم کن تا "نباید" را "فقط باید" کنیم/ زندگی جاری ست؛ بسم اللّه... از آغاز راه... / نقطه‌های مشترک را می‌شود ممتد کنیم/ آخرش روزی بهار خنده‌هامان می‌رسد/ پس بیا با عشق، فصل بغضمان را رد کنیم/ "رضا احسان‌پور"

* نه شوق داشتنِ برگ و بار دارم من/ نه هیچ سنخیتی با بهار دارم من/ بهار و فصلِ نو ارزانی خودت ای عشق!/ درون سینه غمی ماندگار دارم من/ غمی شبیه غم مولوی بعد از شمس/ دلی به غصه‌ی عالم دچار دارم من/ به جبر زندگی‌ام داده، آنکه فرموده/ برای زندگی‌ام اختیار دارم من/ چقدر عمرِ نکرده به خود بدهکارم/ چه خنده‌ها طلب از روزگار دارم من/ میان بستر اندوه، عالمی کوچک/ به لطف منزوی و شهریار دارم من/ همین که شعر بگویم برای من کافی‌ست/ به کار مردم دنیا چه کار دارم من/ "محمد پورمرادی"

* دنیای من! تمام جهانم از آن توست/ جان مرا بگیر، که این نیز جان توست/ اندوه داستان مرا کاش حس کنی/ دشمن‌ترین رقیب من از دوستان توست/ تنها نه از ملامت مردم در آتشم/ آتش‌بیارِ معرکه زخم زبان توست/ مشکن دل مرا که به خود ظلم می‌کنی/ این شیشه‌ای که می‌شکنی آشیان توست/ تاثیر اشک‌های مرا روی او ببین/ این فرق سنگ با دل نامهربان توست/ گفتم به گریه از تو شبی دست می‌کشم/ گفتی به نیشخند اگر در توان توست/"سجاد سامانی"

* دریاست دو چشم تو چه مشکی و چه آبی/ زیباست لبان تو چو یاقوت مذابی/ باغی ست تنت سبزتر از سبزی جنگل/ هر میوه اش آغشته به دریای شرابی/ برهم زده ای جاذبه ی روی زمین را/ هر ذرّه به سوی تو رود با چه شتابی!/ بر آن شدم از وحشت چشمت بگریزم/ مهر تو ولی بسته به پاهام طنابی/ یکبار تو را دیدم و صد بار دلم را/ با دوری خود کُشتی و دیگر چه حسابی؟/ چون سیل شدی آمدی و ولوله کردی/ چون زلزله بستی کمرت را به خرابی/ گیسو بتکان دختر زیبای غزل ها/ آب از سر من رفته و دیگر چه حجابی؟/ دیشب زدم از خواجه پی هر دومان فال/ می گفت:«حلال است به ایّام شبابی»/ آزاد و  رها گشتنم از بند تو سخت است/ ورنه که حبسِ قفسِ تو چه عذابی!؟/ زندان اگر آغوش تو، سلول تو بازوست/ به به... که چه بندی، چه قرنطینه ی نابی/"حمید چشم آور"

* اسکار مخ زنی فوق پیشرفته هم می رسد به جناب سعدی آنجا که می فرماید: لعل است یا لبانت؟ قند است یا دهانت؟/ تا در برت نگیرم، نیکم یقین نباشد!/  :-)

* شاید شعر هم همین باشد/ برای خودت می نویسی اما/ درمان دل هایی خواهد شد که نه می شناسی/ و نه دیده ای/"اردوان انوشه"

* آنجا که هوشنگ ابتهاج می گوید: "مرا که مست توام این خمار خواهد کُشت" نشان می دهد که دلتنگی آدم را تا سر حدّ مرگ می برد ولی نمی کُشد که نمی کُشد...

* یک افسانه ی ژاپنی می گوید چهره ی حال حاضر شما چهره ی کسی بوده که در زندگی قبلیتان بیشتر از همه دوستش داشتید درست است که افسانه است ولی به نظرم زیباست...عشق و احترام به چهره ی فعلی را آموزش می دهد...

* هرچه گشتم به جهان نیست کسی همدم من/ چیده ام سیب، کجا رفته ای ای آدم من؟/ "فرانک فردوسی"

* به حکمِ توست بگریانی و بخندانی/ همه چو شاخ درختیم و عشقِ تو چون باد/ به بادِ عشقِ تو زردیم هم بدان سبزیم/ تو راست جمله ولایت تو راست جمله مراد/ کلوخ و سنگ چه داند بهار را چه اثر/ بهار را ز چمن پرس و سنبل و شمشاد/ در آن زمان که کند عقل عاقبت بینی/ ندا ز عشق برآید که هرچه بادا باد/"مولانا"

تا به حال از مرز چشمانش فراتر رفته ای؟/ توی  میدانی به جنگی نابرابر رفته ای؟/ لشکرت وقتی که از دشمن اطاعت می کنند/ ناگزیر از دستِ احساسِ خودت در رفته ای؟/ بارها و بارها هی التماسش کرده‌ای؟/ بی سبب آیا به سنگرهای  دیگر رفته‌ای؟/ هی فریبت داده اند اما تو باور کرده‌ای/ اشتباه آیا مسیری را مکرّر رفته‌ای؟/ مرگِ یک فرمانده از دردِ اسارت بهتر است/ با فشنگِ آخرِ یک اسلحه ور رفته ای؟/ ضربه های بیشتر معمولا آدم می خورد/ هر زمان از راه های مطمئن تر رفته ای!!/ "مجید پارسا"

* مهم ترین بیماری همه گیر تاریخ قبل از کرونا طاعون ژوستینین بود که همزمان با دوران ساسانیان در قسطنطنیه آغاز شد و دو قرن ادامه یافت و جان دست کم 25 میلیون نفر را گرفت حدود 26 درصد جمعیت جهانِ آن زمان! طاعون سیاه یا مرگ سیاه بین 75 تا 200 میلیون کشته بر جای گذاشت و موش ها نقش مهمّی در شیوع آن داشتند. طاعون سیاه ابتدا همانند ویروس کرونا در استان هوبی چین شیوع یافت. تخمین زده شده که یک سوم جمعیّت ایران هم درآن زمان کشته شدند. در دوران اوج جنگ جهانی اوّل بیش از نیم میلیارد نفر به آنفلوآنزای اسپانیایی مبتلا شدند که از این تعداد بین 20 تا 50 میلیون نفر جان خود را از دست دادند. بسیاری ایالات متحده ی آمریکا را منشأ این بیماری می دانند. شیوع ویروس آنفلوآنزای آسیایی که در سال 1956 میلادی آغاز شد، در چین، سنگاپور، هنگ کنگ و آمریکا جان 2 میلیون نفر را گرفت. شیوع ویروس ایدز از سال 1981 تا کنون جان 36 میلیون نفر را گرفته است. این بیماری از قارّه ی آفریقا آغاز شد و یکی از مهم ترین عامل جلوگیری از پاگیری اقتصادها و حکومت های پایدار در این قارّه جلوه گر می شود. اینها مهم ترین موارد پاندمی یا همه گیری بیماری ثبت شده در طول تاریخ بود. همه گیری جهانی یا دنیاگیری یا پاندمی به حالتی از همه گیری یک بیماری گفته می شود که از مرز چند قارّه فراتر رفته باشد...

*  گفتی که در چه کاری؟ با تو چه کار مانَد؟/ کاری که بی‌ تو گیرم والله که زار ماند/ گر خمر خلد نوشم با جام‌های زرّین/ جمله صداع گردد جمله خمار ماند/ در کارگاه عشقت بی‌ تو هر آنچ بافم/ واللّه نه پود ماند واللّه نه تار ماند/ تو جوی بی‌کرانی پیشت جهان چو پولی/ حاشا که با چنین جو بر پل گذار ماند/ عالم چهار فصل ست فصلی خلاف فصلی/ با جنگ چار دشمن هرگز قرار ماند/ پیش آ بهار خوبی تو اصل فصل‌هایی/ تا فصل‌ها بسوزد جمله بهار ماند/"مولانا"

* تصویر متعلق به نزار قبانی و همسر دوّمش بلقیس است. نزار قبانی دو بار ازدواج کرد. اولین همسر او زنی دمشقی از «آل بیهم» به نام «زهره» بود. حاصل این ازدواج دو فرزند به نام های «توفیق» و «هدباء» بود؛ اما ازدواج آن‌ها دوام پیدا نکرد و آن‌ها در سال ۱۹۷۰ میلادی از یکدیگر جدا شدند. «بلقیس الراوی» همسر دوّم نزار بود. زنی عراقی که عربی تدریس می‌کرد. نزار بلقیس را عاشقانه دوست داشت و او مخاطب اغلب شعرهای عاشقانه ی نزار است. عمر این رابطه هم زیاد نبود و بلقیس در بمب‌گذاری سفارت عراق در سال ۱۹۸۱ میلادی در بیروت کشته شد. «زینب» و «عمر» فرزندان نزار از بلقیس هستند. بعد از درگرفتن جنگ‌های داخل لبنان، بلقیس در حادثه‌ی بمب‌گذاری جلوی سفارت عراق در بیروت کشته شد. 

* پایان امسالتان سبز ...آرزویم برایتان این است که در میان مردمی که می دوند برای زنده بودن، آرام قدم بردارید برای زندگی کردن... خیلی مراقب خودتان باشید./ سپیده متولی 29/12/1398