"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"هرچه می خواهمت از یاد برم ممکن نیست/ من تو را دوست نمی دارم اگر بگذاری"


النسیانُ

 هُوَ ان لا تَستَیقِظَ شوقاً فی مُنتَصفِ اللیلِ 

ان لا تَنتَظِرَ اتصالاً  او  رسالةً

ان لا تَتَذَکِّرَ طِوالَ الیومِ مَن تُحاوِلُ نِسیانَه انتَ

ان لا تجزعَ کلَّ دقیقةٍ علی فِقدانِهِ

*********************************************

فراموشی

 یعنی  نیمه شب از دلتنگی بیدار نشوی

اینکه در انتظار تماس یا نامه ای نباشی

یعنی اینکه در طول روز به خاطر نیاوری کسی را  که تلاش می کنی فراموشش کنی 

یعنی هر دقیقه در نبودش بی تابی نکنی

"دیوارنوشته ی عربی ترجمه ی خودم"



* عنوان پست از "فاضل نظری"ای که برداشتی از شانه ی موری باری/ بهتر آن بود که دست از سرِ من برداری/ ظاهر آراسته ام در هوس وصل، ولی/ من پریشان تر از آنم که تو می پنداری/ هرچه می خواهمت از یاد برم ممکن نیست/ من تو را دوست نمی دارم اگر بگذاری/ موجم و جرأتِ پیش آمدنم نیست، مگر/ به دل سنگ تو از من نرسد آزاری/ بی سبب نیست که پنهان شده ای پشت غبار/ تو هم ای آیینه از دیدنِ من بیزاری؟

* اگر برای تو خیری داشت می ماند/ اگر دوستدارت بود حرف می زد/ و اگر مشتاق دیدنت بود می آمد/ "نزار قبانی"

* عشق در حال شکستن استخوان هایم است و من می خندم/ "چارلز بوکوفسکی"

دیدم به خواب دوش که ماهی برآمدی/ کز عکس روی او شب هجران سر آمدی/ تعبیر رفت یار سفرکرده می‌رسد/ ای کاش هر چه زودتر از در درآمدی/ ذکرش به خیر ساقی فرخنده فال من/ کز در مدام با قدح و ساغر آمدی/ خوش بودی ار به خواب بدیدی دیار خویش/ تا یاد صحبتش سوی ما رهبر آمدی/ فیض ازل به زور و زر ار آمدی به دست/ آب خضر نصیبه اسکندر آمدی/ آن عهد یاد باد که از بام و در مرا/ هر دم پیام یار و خط دلبر آمدی/ کی یافتی رقیب تو چندین مجال ظلم/ مظلومی ار شبی به در داور آمدی/ خامان ره نرفته چه دانند ذوق عشق/ دریادلی بجوی دلیری سرآمدی/ آن کو تو را به سنگ دلی کرد رهنمون/ ای کاشکی که پاش به سنگی برآمدی/ گر دیگری به شیوه حافظ زدی رقم/ مقبول طبع شاه هنرپرور آمدی/ "حافظ"

لبت نـه گـوید و پیداست مـی‌گـوید دلت آری/ که اینسان دشمنی ، یعنی که خیلی دوستم داری/ دلت می‌آید آیا از زبانی این همه شیرین/ تو تنها حرف تلخی را همیشه بر زبان آری؟/ نمی‌رنجـم اگــر باور نداری عشق نابم را/ که عاشق از عیار افتاده در این عصر عیاری/ چه می‌پرسی ضمیر شعرهایم کیست آنِ من/ مبادا لحـظه‌ای حتـی مرا اینگونــه پنداری/ ترا چون آرزوهایم همیشه دوست خواهم داشت/ بـــه شرطی کـه مرا در آرزوی خویش نگذاری/ چـه زیبا می‌شود دنیا برای من اگر روزی/ تو از آنی که هستی ای معما پرده برداری/ چه فرقـی می‌کند فریاد یا پژواک جان من/ چه من خود را بیازارم چه تو خود را بیازاری/ صدایی از صدای عشق خوشتر نیست حافظ گفت/ اگـر چـه بر صدایش زخم ها زد تیــغ تاتاری/ " محمدعلی بهمنی"

* شاید این غصه مرا بعد تو دیوانه کند/ که قرار است کسی موی تو را شانه کند/ "متین شریفی"

* وقتی که نباشی به کما رفته ام انگار/ جان دارم و بی جان و مرا نبض حرام است/ " زری ناظمی"

* همیشه کسی را برای دوست داشتن انتخاب کن/ که آنقدر قلبش بزرگ باشد/ که نخواهی برای اینکه توی قلبش جا بگیری/ بارها و بارها خودت را کوچک کنی/ "آل پاچینو"

* اگر قلب / می توانست فکر کند/ می ایستاد.../ " فرناندو پسوا"

*چگونه فکر می کنی پنهانی و به چشم نمی آیی؟/ تو که قطره بارانی بر پیراهنم / دکمه ی طلایی بر آستینم / کتاب کوچکی در دستانم /و زخم کهنه ای بر گوشه ی لبم/ مردم از عطر لباسم می فهمند/ که معشوقم تویی / از عطر تنم می فهمند که با من بوده ای / از بازوی به خواب رفته ام می فهمند که زیر سر تو بوده است/ " نزار قبانی دوست داشتنی"

*  دیوارنوشته ی بالا را امروز پشت فرمان وسط آنهمه دغدغه و گرفتاری این روزهایم دیدم و ترجمه کردم از آن متن ها بود که کلی لذتش را بردم  بعضی از پست های اینجا را خودم عجیب دوست دارم این یکی، یکی از همانهاست.دل تو دلم نبود که هرچه زودتر برسم به خانه و این را در وبلاگم  پست کنم. سرخوشم به خدا وسط اینهمه دغدغه .همه اش برای این است که من اینجا را عجیب دوست دارم :-)

* فعلا فقط همین...