"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"عشق ِ یوسف چه ستم ها به زلیخا که نکرد/ ماهرو سنگدل است گرچه پِیَمبَر باشد"


لا تَتَوَرّط بِالحُبِّ

 فَهُناکَ قاضی اِسمُهُ الاشتیاقُ

 لا یَرحَمُ أحداً

 ******************

 در سرزمین عشق پا مگذار

 آنجا دادستانی است به نام اشتیاق

 به هیچ کس رحم نمی کند

"نزار قبانی ترجمه ی خودم"


* عنوان پست از سعید تیموری

* گفته بودم میروی، دیدی عزیزم آخرش/ سهم ما از عشق هم شد قسمت زجر آورش/ زندگی با خاطراتت اتفاقی ساده نیست/ رفتنت یعنی مصیبت، زجر یعنی باورش!/ حال من بعد از تو مثل دانش آموزی ست که/ خسته از تکلیف شب خوابیده روی دفترش/ مرگ انسان گاهی اوقات از نبود نبض نیست/ مرگ، یعنی حال من با دیدن انگشترش!/ یک وجب دوری برای عاشقان یعنی عذاب/وای از آن روزی که عاشق رد شود آب از سرش!/ جای من این روزها میزی است کنج کافه ها/ یک طرف اندوه و من، یاد تو سمت دیگرش/ عشق هر جا میرسد آتش به دل ها میزند/ درد را جا میگذارد در دل خاکسترش/ بی تو بین گریه ها یاد تو در آغوشم است/ من شدم مرداب و یاد تو شده نیلوفرش/ با تو فهمیدم جدایی انتهای عشق نیست/ آشنا کردی مرا با لحظه های بدترش…/ "علی صفری"

* دیدنش حال مرا یک جور دیگر می کند/حال یک دیوانه را دیوانه بهتر می کند!/در نگاهش یک سگ وحشی رها کرده و این/جنگ بین ما دو تا را نابرابر می کند/حالت پیچیده ی مویش شبیه سرنوشت/عشق را بر روی پیشانی مقدر می کند/آنقدر دلبسته ام بر دکمه ی پیراهنش/فکر آغوشش لباسم را معطر می کند/رنگ مویش را تمام شهر می دانند ، حیف/پیش چشم عاشق من روسری سر می کند/با حیا بودم ولی با دیدنش فهمیده ام/آب گاهی مومنین را هم شناگر می کند/دوستش دارم ولی این راز باشد بین ما/هر کسی را دوست دارم زود شوهر می کند !/"علی صفری"

* نازدانه دختر بی ادعای مولوی/دختر ابروکمان انتهای مولوی/ظهر یک روز بهاری آن حوالی دیدمت/خوب یادم نیست اما در کجای مولوی/ ساده پرسیدی که «آقا عذر می خواهم شما/ شعر می خواندید آن شب در ثنای مولوی؟»/ ساده بود اما سؤالت شور برپا کرده بود/ در دلم افتاد بعد از آن هوای مولوی/ بعد از آن تنها دلیل شعرهای من شدی/ آنچنان که شمس تبریزی برای مولوی/ هر دومان آبستن یک عشق عرفانی شدیم/نطفه ی این عشق بازی ها به پای مولوی/دوستت دارم همه فهمیده اند از چشم هام/ دوستت دارم شبیه شعرهای مولوی/"محمد نجفی"

* ﺣﺎﻝ ﻣﻦ ﻣﺜﻞ ﺟﻮﺍن های ﺩﺑﯿﺮﺳﺘﺎﻧﯽ ﺳت/ﺭﺷﺘﻪ ﺍﻡ ﺳﺨﺖ ﺗﺮﯾﻦ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﯼﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺳﺖ/ﮔﻮﺷﻪ ﯼ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﯾﮏ ﭘﺎ ﻭ ﺩﻭ ﺩﺳﺘﻢ ﺑﺎﻻﺳﺖ/ﻋﺸﻖ ﺩﺭ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻣﺎﻥ، ﻭﺳﻮﺳﻪ ای ﺷﯿﻄﺎﻧﯽ ﺳﺖ/ﻣﻦ ﻋﻘﺐ ﻣﺎﻧﺪﻡ ﺍﺯ اﯾﻦ ﺩﺭﺱ ﮐﻪﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﺍﺳت/ﺣﺲ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺗﻮﺍﻡ ،ﻣﺮﺣﻠﻪ ای ﺟﺒﺮﺍﻧﯽ ﺳﺖ/ﺯﻧﮓ ﻭﺭﺯﺵ ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﺑِﺪَﻭَﻡ،ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺳﺖ/ﺯﻧﮓ ﺩﯾﻨﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﭘﺮﻫﯿﺰ ﮐﻨﯽ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺳﺖ/ﺍﺩﺑﯿﺎﺕِ ﻏﺰل هاﯼ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﺳﺖ/ ﺣﮑﻤﺖ ﻫﻨﺪﺳﻪ ﯼ ﭼﺸﻢ ﺷﻤﺎ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﺳﺖ/ ﺗﺨﺖ ﺟﻤﺸﯿﺪ ﮐﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻧﯿﺴﺖ/ ﺯﻧﮓ ﺗﺎﺭﯾﺦِ ﻓﻼﮐﺖ ﺯﺩﻩ ﯼ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺳﺖ/ﺟﺒﺮ ﺳﺨﺖ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﻢ ﻭ ﺑﯿﺰﺍﺭﻡ ﺍﺯ ﺁﻥ/ ﺯﻧﮓِ ﻣﺎ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﯼ ﭘﺎﯾﺎﻧﯽ ﺳت/ﺍﻣﺘﺤﺎﻧﯽ ﻧﮕﺮﻓﺘﯽ ﺗﻮ ﻭ ﻣﺮﺩﻭﺩ ﺷﺪﻡ/ﺍﯾﻨﻬﻤﻪ ﻓﺎﺻﻠﻪ، ﺗﻌﻄﯿﻠﯽ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﺳﺖ/"ﻋﻠﯿﺮﺿﺎ ﺩﻫﻘﺎﻧﯿﺎﻥ"

* گیرم که عشق پیرهنی بود و کهنه شد/ می پوشمش هنوز، تو بر تن چه می کنی؟/" مژگان عباسلو"

* می روی و دل من از تو زمان می خواهد/ باز هم شیشه از این سنگ امان می خواهد/ در دلم هر ضربان بی تو سکون شد برگرد/ قلب بی جان من اینبار تکان می خواهد/ قانعم با نفسی مختصر اما قلبم/ از هوای نفست چند جهان می خواهد/ غصه ات زود جوانی مرا خواهد برد/ فرصتی نیست بیا، عشقِ تو جان می خواهد/ فصل مرگ من دل خسته رسیده اما/ دل آزرده ام از تو ضربان می خواهد/ روزه دارِ دو عدد بوسه ی داغت هستم/ این عطش از تو فقط زود اذان می خواهد/" زهرا سلیم"

* مثل آن چایی که می چسبد به سرما بیشتر / با همه گرمیم... با دل های تنها بیشتر / درد را با جان پذیراییم و با غم ها خوشیم / قالی کرمان که باشی می خوری پا بیشتر / بم که بودم فقر بود و عشق اما روزگار / زخم غربت بر دلم آورد این جا بیشتر/ هر شب عمرم به یادت اشک می ریزم ولی / بعد حافظ خوانی شب های یلدا بیشتر / رفته ای ... اما گذشت عمر تاثیری نداشت / من که دلتنگ توام امروز ... فردا بیشتر/ زندگی تلخ است از وقتی که رفتی تلخ تر/ بغض جانکاه است هنگام تماشا بیشتر / هیچ کس از عشق سوغاتی به جز دوری ندید /هر قدر یعقوب تنها شد زلیخا بیشتر / بر بخار پنجره یک شب نوشتی :"عاشقم"/ خون شد انگشتم بر آجر حک کنم : ما بیشتر... / " حامد عسگری"

* باریک تر از موی سرت گردن ما بود/ آن روز که موهای تو در باد رها بود/ "سعید شیروانی"

* ما به دل شادیم از باغ و بهار ما مپرس/ در جهان عشق زادیم از دیار ما مپرس/ "نظیری نیشابوری"

* کاشکی سر بشکند، پا بشکند، دل نشکند/ سرگذشتِ دل شکستن بود و بس جانکاه بود/ " مهدی اخوان ثالث"

* جواب نامه ام از بس ز جانان دیر می آید/ جوان گر می رود قاصد، ز کویش، پیر می آید/ "معلوم شبستری"

* نشد یک لحظه از یادت جدا دل/ زهی دل، آفرین دل، مرحبا دل/ به چشمانت مرا دل مبتلا کرد/ فلاکت دل، مصیبت دل، بلا دل/ "ابوالقاسم لاهوتی"

* جذبه ای از عشق باید بی گمان/ تا شود طی، هم زمان و هم مکان/" شیخ بهایی"

* درد می داند چگونه وارد قلبم شود/ می زند در، بعد با لحن تو می گوید: منم/"احسان پرسا"

* عشق یک شیشه ی انگور کنار افتاده ست/ که اگر کهنه شود مست ترت خواهد کرد/ "امیر سهرابی"

* فال می گیرم ولی چون دل بریدی از دلم/ جای "حافط" من تفأل را به "بیدل" می زنم/ "رضا قربانی"

* هدف از خلقت این عضو فقط دیدن بود/ ظاهراً چشم شما میل به کُشتن دارد/ "سیروس عبدی"

* دلم را آهنی کردم مبادا عاشقت گردد/ ندانستم تو ای ظالم دلی آهن ربا داری/ "وحشی بافقی"

* سخت است که عاشق شوی و هیچ ندانند/ هی شعر بگویی بنویسند که احسنت/" امیرحسین اثناعشری"

* شاه قاجارم که وقتی رقص باله می کنی/ روی کاغذ یک شبه ایرانِ خود را می دهد/" ابراهیم جویباری"

* داشت می رفت قدم پشت قدم لرزیدم/ مرد بودم چه کنم؟ مرگ خودم را دیدم/ کاش یک بار دگر سخت خدا پشتم بود/ او مسیحا شد و من بین دو دین ترسیدم/ از ازل عشق ز ما روی خودش را دزدید/شاه دزدم چه غریبانه تو را دزدیدم/ گرچه یک روز بگفتم که برو از پیشم/ من جوان بودم و بر گور پدر خندیدم/ صد به چشمش چه عدد، صفر نظر می آمد/ در نگاهش چه قَدَر مفت شدم غلطیدم/ امشبم یاد تو افتاد به جانم ، چشمم/ خسته هم بود و از روی ادب خوابیدم/ تا که او رفت توانم همه از دستم رفت/ مثل دیوار ثریا شده کج، پاشیدم/"مهدی کمانگر"

* غمش رهایی و خوشحالی اش گرفتاری/ هزار خوش دلی آکنده با خودآزاری/ درست می شنوی/عاشقانه می گویم/ بدان که شعر دروغ است و عشق بیماری/ سراغی از تو نگیرم بگو چه کار کنم؟/ که جان به لب شدم از قهر و آشتی آری/ به دوست داشتنت افتخار خواهم کرد/ ولی کلافه ام از این جنون ادواری/ اگر دوباره سراغی گرفتم از تو نباش/ مرا رها کن و خود را بزن به بیزاری/ دو روز بی خبرم از تو و نمی میرم/ چنین نبود گمانم به خویشتن داری/ دلم به زندگی سخت و مرگ راحت بود/ مگر تو باز بگویی که دوستم داری/"مهدی فرجی"

* محو چشمان تو بودم که به دام افتادم/ صید را زنده گرفتی و به کشتن دادی/ "مولانا"

* توصیف تو در شأن کسی نیست به جز من/ تعریفِ شراب از دهن مست قبول است/"امیرعلی سلیمانی"

* شما از روز داوری الهی می گویید اجازه بدهید که با کمال احترام به این حرف بخندم/ من بدون ترس و تزلزل در انتظار آن روزم/ من چیزی را دیدم که به مراتب از آن سخت تر است/ من داوری آدمیان را دیده ام/"آلبر کامو"

* گفتی که شاهکار شما در زمانه چیست؟/ بالله که زنده ماندن ما شاهکار ماست/ "فخرالدین مزارعی"

* حد اعلای ادب را من رعایت کرده ام/ تا نشستی در دلم از خویشتن برخاستم/ "محمد ارثی زاد"

* خواستم مثل خودش قید خودم را بزنم/ حیف دیدم که کسی غیر خودم با من نیست/ "مهدی کمانگر"

* من زنم دیوانه ام حتی اگر گفتم برو/ یک دروغ  فاحشم آغوش وا کن بیشتر/" زینب خواجه"

* نیست ممکن که دل ما ز وفا برگردد/ ما همانیم اگر یار همان است که بود/ "صائب تبریزی"

* می گفت که بعد از این به خوابم بینی/ پنداشت که بعد از او مرا خوابی هست!/ "سعدی"

* مشکل شرعی ندارد بوسه از لب های تو/ میوه ی بیرون زده از باغ حق عابر است/ "محمد شیخی"

* کهن شود همه کس را به روزگار ارادت/ مگر مرا که همان عشق اول ست و زیادت/ "سعدی"

* از عمر گفت، گفتمش اما ملال نیست/ از عشق گفت، گفتمش اما محال نیست/ هرگاه بوسه زد به رُخَم دوست گفتمش/ سیلی بزن به من که بفهمم خیال نیست/ "سعید صاحب علم"

* در دلم جایی برای هیچ کس غیر تو نیست/ گاه یک دنیا فقط با یک نفر پر می شود/" سعید صاحب علم"

* با منِ بِرنو به دوش یاغیِ مشروطه خواه/ عشق کاری کرده که تبریز می سوزد در آه/ بعدها تاریخ می گوید که چشمانت چه کرد/ با منِ تنهاتر از ستارخان بی سپاه/مویِ من مانند یالِ اسبِ مغرورم سپید/ روزگار من شبیه ِکتریِ چوپان سیاه/ هر کسی بعد از تو من را دید گفت از رعد و برق/ کُنده ی پیرِ بلوطی سوخت نه یک مشت کاه/ کاروانی رد نشد تا یوسفی پیدا شود/ یک نفر باید زلیخا را بیندازد به چاه/ آدمی زاد است و عشق و دل به هر کاری زدن/ آدم است و سیب خوردن آدم است و اشتباه/ سوختم دیدم قدیمی ها چه زیبا گفته اند/ دانه ی فلفل سیاه و خال مه رویان سیاه/  "حامد عسگری"

* و آمدیم که عاشق شویم و در گذریم/ که راز آمدن و مرگ آدمی این بود/ "حسین منزوی"

هم او که دلتنگت کند/ سرسبز و گلرنگت کند/" مولانا"