"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"مرا به تاریخ خودم ببر/تاریخی که در آن بوسه های ناب دارد/آوازهای زیبا/ به تاریخی که زنان در جهان حکومت کنند"


وَ أنا مِن بَدءِ التکوینِ 

أبحثُ عن وطنٍ لِجبینی

عَن شَعرِ إمرأةٍ یَکتُبنی فوقَ الجُدرانِ وَ یمحینی

عَن حُبِّ إمرأةٍ

یأخذنی لِحدودِ الشَّمسِ وَ یرمینی

****************

و من از نخستین روز آفرینش

در جستجوی وطنی هستم برای پیشانی ام

در جستجوی موهای زنی که مرا بر دیوارها بنویسد و پاکم کند

 در جستجوی عشق زنی

 که مرا تا مرزهای خورشید ببرد و سپس رهایم سازد

"نزار قبّانی ترجمه ی خودم"



* عنوان پست از محمود درویشمرا به تاریخ خودم ببر/ تاریخی که در آن بوسه های ناب دارد/ آوازهای زیبا/ به تاریخی که زنان در جهان حکومت کنند/ و مردان فقط عاشق شوند/ مرا به تاریخ خودم ببر...

* اینها را هم بخوانید:

العالمُ یحتاجُ لِثَورةٍ تَقودُها إمرأةٌ

**************** 

دنیا نیازمند انقلابی ست که فرمانده اش یک زن باشد

"دیوارنوشته ی عربی ترجمه ی خودم"

/////////////////////////////

إذا کانَ هذا وطناً فَما شکلُ الزنزانةِ؟

*************************

اگر وطن این بود پس اسارتگاه چگونه است؟

"عدنان صائغ ترجمه ی خودم"

/////////////////////////////

کَزَوجةِ الأبِ تُعامِلُنا بَلَدُنا الأمُّ

************************

سرزمین مادریمان همانند نامادری با ما رفتار می کند

"دیوارنوشته ی عربی ترجمه ی خودم"

/////////////////////////////

 رُبَّما القمرُ کانَ إمرأةً 

هَرَبَ مِن هذهِ الأرضِ مِن خَوفِ أن یُقتَلَ

*****************

شاید ماه زنی بوده

که از ترس کشته شدن از این سرزمین گریخته است

"احمد دریس ترجمه ی خودم"

//////////////////////////////

* از روزی که مرا به خاطر گذاشتن قصیده ای همراه یک گل سرخ بر درِ خیمه ات از قبیله طرد کردند، عصر انحطاط آغاز شد. عصر انحطاط، عصر ندانستن قواعد دستور زبان نیست! بلکه ندانستن قواعد زنانگی و پاک کردن نام زنان از حافظه ی وطن است/"نزار قبّانی"

* شما پلیدی فحشا را فقط در تن زن می بینید/ امّا از کنار فحشای خودتان در سیاست و اخلاق و رفتارهای گوناگون می گذرید/ و پلک چشمتان هم هیچ نمی پَرَد/ در برابر تن بی حرمت وطن هیچ حسّی ندارید/ وطن من روسپی تاریخ است/"غادة السمّان"

* روزی خواهد شد/ آن روز درمی یابم چرا تمدّن زنانه است/ و چرا شعر زنانه است/ و چرا نامه های عاشقانه زنانه هستند/ و چرا زنان هنگامی که عاشقند به گنجشک و نور و آتش بدل می شوند/"نزار قبّانی"

* چه جوانانی! اسماعیل، می‌بینی؟ چه جوانانی! بسیاری‌شان هنوز صورت عشق را بر سینه نفشرده‌اند و موهای صورت پسرها هنوز درنیامده. و دخترها را می‌بینی؟ چه پاهای لطیفی دارند! جنگ است، اینجا هم جنگ است اسماعیل!/"رضا براهنی"

* افتاده ای در خون صدایت در نمی آید/ کاری هم از دستم برایت بر نمی آید/ افتاده ای لب تشنه، عالم خشک و درمانی/ جز گریه از این چشم های تر نمی آید/ هر برگ این تقویم را کندم به خود گفتم/ تاریخ را روزی از این بدتر نمی آید/ چشم امید از آسمان برداشتم مادر/ چون چارده قرن است پیغمبر نمی آید/ آن نوشدارویی که می گویند آری هست/ از چنگ کیکاووس امّا در نمی آید/ هر روز مرگ آرشی داغ سیاووشی/آخر چرا اندوه هایت سر نمی آید؟/ افتاده ای در خون به خود می پیچم از درد و / کاری هم از دستم برایت بر نمی آید/"پانته آ صفایی

* مظلوم می کشی و تظلّم همی کنی/ خود راه می زنی و فغان می کنی مکن/"مولانا"