"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"تاریک بود و سایه هایی بی وطن بودیم/ ما زخم هایی مشترک بودیم زن بودیم/"


فالمَرأةُ قصیدةٌ

أموتُ عندَما أکتُبُها

وَ أموتُ عِندَما أنساها

***********************

و زن شعری ست

که می میرم هنگامی که می نویسمش 

و می میرم هنگامی که فراموشش می کنم 

"نزار قبّانی ترجمه ی خودم"



* عنوان پست از فاطمه اختصاری

* این دو را هم بخوانید:

 لاتَشکُ لِلنّاسِ جُرحاً أنتَ صاحِبُهُ

لایُؤلِم الجُرحُ إلّا مَن بِهِ ألَمٌ

*****************

درباره ی زخمی که تو صاحبش هستی پیش مردم ناله و شکایت نکن

زخم برای هیچ کس دردی ندارد مگر برای صاحب درد

"کریم العراقی ترجمه ی خودم"

////////////////////////////////////

أینَ نَمشی؟

کُلُّ الرَّصیفِ زُجاجٌ

أینَ نَبکی؟

کُلُّ القُلوبِ حجارةٌ

***************

کجا قدم بزنیم؟

همه ی پیاده روها از شیشه اند

کجا گریه کنیم؟

همه ی قلب ها از سنگ اند

"میسون الویدان ترجمه ی خودم"

///////////////////////////

* از ردّ شکستگی دلِ آدم گلی می روید سرخ که غریبانه زیباست و عطر عجیبش همیشه بر پیراهن صاحب دل است/"معصومه صابر"

* و در پایان آنچه که درباره ی خودم می توانم بگویم این است من شعری عاشقانه ام در جسم یک زن/"الکساندرا واسیلیو"