فالمَرأةُ قصیدةٌ
أموتُ عندَما أکتُبُها
وَ أموتُ عِندَما أنساها
***********************
و زن شعری ست
که می میرم هنگامی که می نویسمش
و می میرم هنگامی که فراموشش می کنم
"نزار قبّانی ترجمه ی خودم"
* عنوان پست از فاطمه اختصاری
* این دو را هم بخوانید:
لاتَشکُ لِلنّاسِ جُرحاً أنتَ صاحِبُهُ
لایُؤلِم الجُرحُ إلّا مَن بِهِ ألَمٌ
*****************
درباره ی زخمی که تو صاحبش هستی پیش مردم ناله و شکایت نکن
زخم برای هیچ کس دردی ندارد مگر برای صاحب درد
"کریم العراقی ترجمه ی خودم"
////////////////////////////////////
أینَ نَمشی؟
کُلُّ الرَّصیفِ زُجاجٌ
أینَ نَبکی؟
کُلُّ القُلوبِ حجارةٌ
***************
کجا قدم بزنیم؟
همه ی پیاده روها از شیشه اند
کجا گریه کنیم؟
همه ی قلب ها از سنگ اند
"میسون الویدان ترجمه ی خودم"
///////////////////////////
* از ردّ شکستگی دلِ آدم گلی می روید سرخ که غریبانه زیباست و عطر عجیبش همیشه بر پیراهن صاحب دل است/"معصومه صابر"
* و در پایان آنچه که درباره ی خودم می توانم بگویم این است من شعری عاشقانه ام در جسم یک زن/"الکساندرا واسیلیو"