"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"هرچه دارم به هر کسی برسد/ چشم هایم برای اوست فقط"


اُحِبُّک جدّاً

وَ أعرفُ أنّی أعیشُ بِمَنفی

وَ أنتِ بِمَنفی

وَ بَینی وَ بَیبنَکِ

ریحٌ

وَ غیمٌ

وَ برقٌ

وَ رعدٌ

وَ ثلجٌ 

وَ نارٌ

وَ أعرِفُ أنَّ الوُصولَ لِعَینَیکِ وَهمٌ

وَ أعرِفُ أنَّ الوُصولَ إلیکِ إنتحارٌ

******************************

بسیار دوستت دارم 

و می دانم در تبعیدگاه زندگی می کنم

و تو نیز در تبعیدگاهی

و بین من و تو 

باد است

و ابر است

و برق

و رعد

و برف 

و آتش

و می دانم رسیدن به چشمانت وهم و خیال است

و رسیدن به تو خودکشی ست...

"نزار قبّانی ترجمه ی خودم"



* عنوان پست از یاسر قنبرلو

* اینها را هم بخوانید:

عَیناکَ قدری لااستطیعُ أن أهربَ مِنهما

وَ أنا أرسمُهما فی کلِّ مکانٍ

وَ أری الأشیاءَ مِن خِلالِهما

*****************************

چشمانت سرنوشت من است نمی توانم  از آنها بگریزم

آنها را همه جا نقّاشی می کنم

و همه چیز را از طریق آنها می بینم

"غادة السمّان ترجمه ی خودم"

///////////////////////////////

أیّامُ اللّهِ فی ضَحکَةِ عینَیکِ

******************

أیّام اللّه در خنده ی چشم های توست

"مظفّر النواب ترجمه ی خودم"

/////////////////////////////////

* شما که او را ندیده ایدچشم هایش، چشم هایش، چشم هایش؛ باور کنید من هم سیر ندیدمش، چشم هایش نگذاشتند!/"محمد جنّت امانی"

* چشم هایش شروع واقعه بود/"علیرضا آذر"

* تا چشم تو دیدیم ز دل دست کشیدیم/ ما طاقت تیمار دو بیمار نداریم/  "کلیم کاشانی" 

به من می گفت: "کم حرف می زنی..." باور کنید هر کس چشمانش را می دید الفبا یادش می رفت...!/"آیدین دلاویز"

شیفتگی آن است که شما چشمان زنی را دوست بدارید بی آنکه رنگ آن  را به یاد آورید/ "گوته"

* و چشم های تو/ همان کافه ی دنجی ست که قهوه هایش/ حرف ندارد/"سوسن درفش"

تو به نقش قهوه اعتقاد داری/ به پیش بینی/ به بازی های بزرگ/ من فقط به چشمانت/ "پل الوار"

* بیشتر از هر چیزی دلم می خواست می توانستم تمام روحم را در چشمانم بگذارم و تا ابد تا هنگام مرگم به تو نگاه کنم/"آلبر کامو"

* ادامه دار می شوی در من/ در شعر/ در آهنگ های هر شبه/ ادامه دار می شوی در هزار خیابان/ هزار کافه/ هزار عکس/ یک شهر دارد تو را ادامه می دهد/ و تو به خیالت رفته ای/"مریم قهرمانلو"

* این سینه نیست، مرکز اجماع دردهاست/ دیگر قدم خمیده تر از پیرمردهاست/ قلبی شکسته، قامت خسته، تمام من/ این شهر بازمانده ی بعد از نبردهاست/ جان می کند دلم، همه سر گرم می شوند/ چون رقص تاس در وسط تخته نردهاست/ طوفان بُکُن! مرا بشکن! دل نمی کنم/ دریا تمام هستی دریا نوردهاست/ جای گلایه نیست اگر درد می کشم/ صد قرن آزگار، همین رسم مردهاست.../"حسین دهلوی"

* یک مطلبی خواندم جالب بود شما هم بخوانید: یکی از حس هایی که موقع عاشقی تجربه می کنید وقتی ست که صدایش را می شنوید یا به او فکر می کنید بعد می گویید "هُری دلم ریخت" از نظر علمی اسمش PVC هست یعنی قلبتان یک ضربان قلبی را جا می اندازد یا به عبارتی یادش می رود بتپد و در ضربان بعدی جبران می کند که سبب می شود این حس بهتان دست  بدهد... قشنگ بود...

* می خواهم بدانم میتوانی حس کنی  وقتی مدام به تو فکر می کنم؟/" آنا گاوالدا"

* تو آخرین نسل معشوقان جهانی/ بدون بوس و کنار/ بدون آغوش/ شاید حتّی وجود نداشته باشی/ بی این همه امّا دوستت دارم/"کامران رسول زاده"

* آدمی در هنگام ویرانی به خویش نزدیک تر و اصیل تر است/ تا به وقت آبادی/ از همین رو برای آن چیز و کسی که ویرانش می کند دلتنگ می شود/ تا آنچه که آبادش کرده است/"امیرحسین کامیار"

* آیا باید همیشه به  هم رسید؟/ بی خیال شو/ بعضی چیزها وقتی نیستند زیبایند/"ازدمیر آصاف"

* تا در دل من عشق تو اندوخته شد/ جز عشق تو هرچه داشتم سوخته شد/ عقل و سبق و کتاب بر طاق نهاد/ شعر و غزل دوبیتی آموخته شد/"مولانا"

* شاهکار جدید محسن جان چاوشی