"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"جایی که گذرگاه دل محزونست /آن جا دو هزار نیزه بالا خونست/ لیلی صفتان ز حال ما بی خبرند/ مجنون داند که حال مجنون چونست"


لو کانَ لی قلبانِ

لَعِشتُ بِواحدٍ

وَ أفرَدتُ قلباً فی هواکِ یُعَذِّبُ

******************************

اگر دو قلب داشتم

با یکی زندگی می کردم 

و قلب دیگر را می گذاشتم در عشق تو عذاب بکشد

"قیس بن مُلَوَّح ترجمه ی خودم" ( قیس بن مُلَوَّح نام واقعی مجنون است)



* عنوان پست از رودکی

* پای سگ بوسید مجنون خلق گفتند این چه بود؟/ گفت این سگ گاهگاهی کوی لیلی رفته بود/"سعید دبیری"

* یاد او کردم ز جان صد آه دردآلود خاست/ خوی گرمش در دلم بگذشت و از دل دود خاست/"وحشی بافقی"

* هر روز / یکی از من به میانِ مردم می رود/ با آنها  می خندد/ هر روز/ یکی از من در خودم می ماند/ با من می گرید/ هر شب امّا/ نه کسی می رود، نه کسی می ماند/ همه می میرند، گورشان را گم می کنند/ تا تو پیدا شوی!/"نسترن وثوقی"

* آیا تا به حال کسی را در زندگیتان داشته اید که عکسش را باز کرده و تا ریزترین جزئیّات صورتش را با دقّت نگاه کنید؟/"جمال ثریّا"

* وصل او تیغ به کف دارد و مهجوری هم/تابِ نزدیکی او نیست مرا دوری هم/"طالب آملی"

* و حیات آدمی آن هنگام آغاز می گردد که دوستت دارمی می شنود که دلش می خواهد/"فاطمه صابری نیا"

* وقتی شاطر عباس نان های داغ را توی دست های مهتاب می گذاشت دلم می خواست جای شاطر عباس بودم. وقتی مهتاب نان های داغ را لای چادر گل دارش می پیچاند دلم می خواست من، آن نان های داغ باشم. وقتی مهتاب به خانه می رسید و کوبه ی در را می کوبید، هوس می کردم کوبه ی در باشم. وقتی مادرش نان ها را از مهتاب می گرفت، دوست داشتم مادر مهتاب باشم. بعد مهتاب تکّه ای نان برای ماهی های قرمز توی حوض خانه شان می انداخت و من هزار بار آرزو می کردم یکی از ماهی های قرمز توی حوض باشم....از لب حوض بلند می شوم و هزار بار آرزو می کنم کاش آب حوض بودم و مهتاب ها در من شنا می کردند./"مصطفی مستور"

* این را هم بخوانید:

یا سَیِّدَتی الّتی تَقفِزُ کَسَنجابةٍ خائفةٍ علی اشجارِ صَدری

کُلُّ عُشّاقِ العالَمِ أحَبّوا حبیباتِهِم فی شَهر َتَموز

وَ کُلُّ مَلامِحِ العشقِ کُتِبَت فی شَهرِ تَموز

وَ کُلُّ الثَّوراتِ مِن أجلِ الحُرّیّةِ وَقَعَت فی شَهرِ تَموز

فَاسمَحی لی أن أخرُجَ علی هذا التَّوقیتِ الصّیفیِّ 

وَ اُحِبُّکِ فی الشِّتاءِ...

*****************************

بانوی من که بسان سنجابی ترسو بر روی درختان سینه ام می پَری

همه ی عاشقان جهان معشوقه هایشان را در تیرماه دوست داشته اند

و همه ی حماسه های عاشقانه در تیرماه نوشته شده اند

و همه ی انقلاب های آزادی خواهانه در تیرماه اتّفاق افتاده اند

پس تو به من اجازه بده از این زمانبندی تابستانه خارج شوم

و در زمستان دوستت بدارم...

"نزار قبّانی همیشه متفاوت من ترجمه ی خودم"

* مصلحت نیست قیاس رُخِ تو با خورشید/ شمس اگر اذنِ طلوع از تو بگیرد ادب است/"مولانا"

* در سریال خاتون یک جایی شیرزاد به خاتون می گوید:" تو شب خواستگاری تو بلند شدی بری چایی بیاری دلم برات تنگ شد همونجا فهمیدم عاشقت شدم" می بینید عشق همینقدر ساده ست :-)

* تا روی تو قبله ام شد ای جانِ جهان/ نَز کعبه نشان دارم و نَز قبله نشان/ با روی تو رو به قبله کردن نتوان/ کاین قبله ی قالبست و آن قبله ی جان/"مولانای جان"



* خوانندگان فهیم و مهربان من!

 خواهش می کنم در نوشتن آدرس ایمیلتان دقّت کنید باور کنید وقتی آدرس ایمیلتان را اشتباه می نویسید یا به هر دلیل دیگری ایمیلتان درست نیست و من نمی توانم جواب شما را بدهم شرمنده می شوم شرمنده ی کامنت های پُر مهر شما. اذیّت می شوم از اینکه فکر کنید کامنت های شما را خواندم و بی توجّه از کنارش گذشتم، از طرفی هم نمی توانم همه را اینجا نمایش بدهم که متوجّه شوید من کامنت شما را خواندم. مهربانانم خواهش می کنم در نوشتن آدرس ایمیلتان دقّت کنید... در غیر این صورت اگر جوابی دریافت نکردید بر من خُرده نگیرید و مرا متهّم به بی توجّهی نکنید...