"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"آمدی و هر خیال دیگری غیر از تو را/ پیش پایت سر بریدم عید قربانی مگر؟"

مُنذُ اللحظةِ الّتی رأیتُک بِها

أدرکتُ أنَّ قلبی لم یَعُد حُرّاً

***************************

از همان لحظه ای که دیدَمت

دانستم قلبم دیگر آزاد نیست

"نزار قبّانی ترجمه ی خودم"



* عنوان پست از حمیدرضا حامدی: آمدی طبعم شکوفا شد، بهارانی مگر؟/ صورتم شد خیس خیس از شوق، بارانی مگر؟/ آمدی با دیدنت برخاست در من مرده ای/ روح رستاخیزی من ! در تنم جانی مگر؟/ آمدی و هر خیال دیگری غیر از تو را/ پیش پایت سر بریدم عید قربانی مگر؟/ تا ابد دیوانه ی زنجیری موی توام/ نیست امّید رهایی از تو، زندانی مگر؟/ خواستی عشق زلالم را بسنجی با قسم/ ای تو تنها بر لبم سوگند، قرآنی مگر؟/ خواستی گرد فراموشی نگیرد قلب من/ لحظه ای از چشم این آئینه پنهانی مگر؟/ شرط کردی خالی از یادت نباشد خاطرم/ خود که صاحب‌خانه ای ، ای خوب ! مهمانی مگر؟/ شرط کردی جز تو در من گام نگذارد کسی/ قلعه ای متروک و گمنامم، نمی دانی مگر؟/ آن قدر رفتی و برگشتی که ویران شد دلم/ حس صحرا گرد شهرآشوب ! توفانی مگر؟/ گردباد دامن موّاجت آتش زد مرا/ رقص مشعل های روشن در زمستانی مگر؟....

* عید است غبار سر راه تو توان شد/ قربانی قربان نگاه تو توان شد/"بیدل دهلوی"

* بس کمالی نیست قربانی نمودن بهر عید/ عید را باید به پای دوست قربان داشتن/"قاآنی"

* فرّخ آن عیدی که جان قربانی جانان بُوَد/ خرّم آن جانی که پیش نیکوان قربان بُوَد/"امیرخسرو دهلوی"

* قربان سر و چشم و دهان و خم ابروت/ هر لحظه اگر عید نباشد تو که هستی/"نیما رودینی"

* خواستم قربان راهش جان کُنم خندید و گفت/صبر کن یک روز دیگر عید قربان می رسد/"خرّم شیرازی"

دوش دل بردی و می خواهی که امشب خون کنی/ من بِحِل کردم، اگر حجاج قربان منی/ کافرت کردند خلقی، بس که ناحق کُشتیَم/ کافری نزدیک خلق، امّا مسلمان منی/"امیرخسرو دهلوی"( بِحِل کردن یعنی حلال کردن)

* تو ناگهان رفتی/ و من ناگهان دریافتم آدم می تواند نفس بکشد/ راه برود/ و گوری را در خود حمل کند/"یوسف صدّیق"

* فاصله ها هرگز مانعی برای دوست داشتن برای عشق نیستند درست/ امّا اگر من اینجا گریه کنم آیا در دوردست ها گونه های تو خیس خواهند شد؟/"جمال ثریّا"

* و در پایان اینها را  هم بخوانید:

الحُبُّ لا یَعنی أن تختارَ الجمیلَ وَ لا الغنیَّ و لا صاحبَ المکانةِ

الحُبُّ هوَ أن تُحِبَّ مَن تَرتاحُ له و تَشعُرُ أنَّه داخلَ قلبِکَ

************************************ 

عشق بدین معنی نیست که زیبا یا ثروتمند یا صاحب منصبی را انتخاب کنی

عشق یعنی کسی را دوست داشته باشی که با او راحتی و احساس می کنی درون قلبت جا دارد

"محمود درویش ترجمه ی خودم"

* برخلاف آنچه فکر می کنیم آزمونِ عشق، انتظار است نه حسادت/"عتیق رحیمی"

* لا تَحسدوا النّاسَ علی نصیبِهم مِنَ الفَرَحِ

لِمُجَرَّدِ أنَّ نَصیبَهم مِنَ الحُزنِ لایُری

*************************

به مردم به خاطر سهمشان از شادی حسادت نکنید

چرا که سهم غمشان دیده نمی شود

"ادهم شرقاوی ترجمه ی خودم"

* عید هر کس آن مَهی باشد که او قربان اوست/ عید تو ماه من آمد، ای شده قربان من/"مولانا"