"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"عشق حتّی با تماشا هم سرایت می کند/ من پریشان تو و جمعی پریشان من است"


لی فی مَحَبَّتِکُم شُهودٌ أربعةٌ

 وَ شُهودُ کُلِّ قضیَّةٍ اثنان

خفقانُ قلبی 

وَ إضطرابُ جَوارحی 

وَ نحولُ جسمی 

وَ انعقادُ لِسانی

**********************

برای اثبات عشقم به تو چهار شاهد دارم

در حالی که  هر قضیه‌ای دو شاهد لازم دارد

تپش قلبم

و  لرزش اندامم

و ناتوانی جسمم

و لُکنت زبانم

"قیس بن مُلَوَّح (مجنون) ترجمه ی خودم"



* عنوان پست از حسین زحمتکش: لکه ی ننگی که می بینی به دامان من است/ چون خط و خال پلنگان جزئی از جان من است/ در مصاف دلبری های مدامت دیده ام/ آنکه هر دفعه سپر انداخت ایمان من است/ شهر بعد از تو بلایی بر سرم آورده که/ آنچه نوح آن را بلا خوانده است باران من است/ عشق حتی با تماشا هم سرایت می کند/ من پریشان تو و جمعی پریشان من است/ مثل قلیانی که می سوزاند آرامت کند/ آنکه زخمم می زند خود نیز درمان من است/ هیچ چشمی لایق دیدار گیسوی تو نیست/ من محمدخان ام و این شهر کرمان من است...

من تماشای تو می کردم و غافل بودم/ کز تماشای تو خلقی به تماشای منند/"هوشنگ ابتهاج" 

* اگر یک روز مجبور شوم که تو را ترک کنم/ کوچک بودن عشقم را نه/ بزرگ بودن ناچاری ام را باور کن/"آتیلا ایلهان"

* تن من قایق لنگرزده در طوفان است/ خودم اینجا دلِ من پیش تو سرگردان است/"فاضل نظری"

* جهان به خواب و شبی چشم من نیاساید/ چو دل به جای نباشد چگونه خواب آید؟/"امیرخسرو دهلوی"

* چه فرقی می کند از ساختمانی بلند بیفتد یا به یاد کسی؟!/ آدمی می شکند/ خُرد می شود/ امّا از بدِ روزگار زنده می ماند/"پوریا نبی پور"

* گفت مجنون گر همه روی زمین/ هر زمان بر من کنندی آفرین/ من نخواهم آفرین هیچ کس/ مدحِ من دشنام لیلی باد و بس/ خوشتر از صد مدح، یک دشنام او/ بهتر از مُلکِ دو عالم، نام او/"عطار نیشابوری" به به کیف کردم...

* گفتا که دلت کجاست؟ گفتم برِ او/ پرسید که او کجاست؟ گفتم در دل/"ابوسعید ابوالخیر"

* تا به آخر نفسم ترک تو در خاطر نیست/ عشق خود نیست اگر تا نفسِ آخر نیست/"وحشی بافقی"

* دیوانه کسی بوده است کو عشق نفهمیده است/ آنکس که بُوَد عاشق دیوانه چرا باشد؟!/"فیض کاشانی"

* هر کسی از عشق با خود یادگاری می برد/ یادگار من غمی در جان و زخمی بر تن است/"فاضل نظری"

داغم گذاشت در دل و بر ما گذشت و ما/ دل شاد می کنیم بدین یادگار از او/"اوحدی مراغه ای"

* به یقین که یک روز من با تو/ همزمان/ به هم فکر خواهیم کرد/"ناظم حکمت"

* بی تو مهتاب ها تصنعی اند/ بعد تو خواب ها تصنعی اند/ من فراموشخانه ی قُرصم/ راستی من که هیچ... امّا تو/ خاطرات مرا چه خواهی کرد؟/ نفر چندمم که می پرسم؟/"یاسر قنبرلو"

* آن غبارم که خجالت کشم از روی نسیم/ بس که در راه تو برخاستم و بنشستم/ منم آن باز شکاریِّ هوای خوش عشق/ که تو را دیدم و چشم از همه عالم بستم/"آتش اصفهانی"

* چشم های آرام به ندرت دوست می دارند/ امّا وقتی عاشق می شوند آذرخشی از آنها بر می جهد/ همچنانکه از گنج های طلا/ آنجا که اژدهایی از حریم عشق پاسداری می کند/"فردریش نیچه"

* این را هم بخوانید:

حافِظ علی مَن تُحِبُّ

فَالقلبُ لایفتحُ أبوابهُ دائماً

***************

مواظب کسی که دوستش داری باش

چرا که درهای دل همیشه باز نمی ماند

"جبران خلیل جبران ترجمه ی خودم"

* و این را:

عَمیاءُ أنتِ

ألم تَری قلبی تجمعُ فی عُیونی؟

**************************

کوری آیا تو

مگر نمی بینی قلبم در چشمهایم جمع شده؟

"نزار قبّانی  ترجمه ی خودم"

* پاییز / همیشه  خیلی تصادفی از انتهای کوچه سمت چپ/ خیابان اوّل نه خیابان دوّم/ اوّلین چهارراه می آید/ دقیقا از همانجایی که تو رفتی/" محمدصادق یارحمیدی"

* پاییز فصل خوبی برای دور شدن نیست/ و جادّه ها رفیق خوبی نیستند/ باران که می گیرد دهانشان می لغزد/ و خاطراتت را لو می دهند/"بهرنگ قاسمی"

* جز عشق هرچه بینی همه جاودان نمانَد/"مولانای من"

* من اگر جای مجنون بودم بر شاهدان و گواهانم سفیدی موها را هم اضافه می کردم...

* یکی از بهترین اتّفاق های این روزها آمدن پاییز  است...

* می دانید که متأسفم یا باز بگویم؟ :-)