"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"دیدمش/ گفتم منم/ نشناخت او"




أمسِ إلتَقَیتُ بِالرَّجُلِ الّذی أَقسَمتُ لَهُ مَرَّةً مِن زمانٍ

أنَّنی سَأُحِبُّهُ إلى الأبدِ وَ لَن أنساهُ..

 إلتَقَیتُهُ وَ لَم أتَعَرِّف عَلیهِ !

 نَسَیتُهُ ...

*********************************

دیروز با مردی روبه رو شدم که زمانی قسم خورده بودم

تا ابد دوستش خواهم داشت و هرگز فراموشش نخواهم کرد

با او روبه رو شدم  و نشناختمش

فراموشش کردم...

"غادة السمّان ترجمه ی خودم"



* عنوان پست از نیما یوشیج

* این را هم بخوانید:

کانَ النّاسُ یَصیرونَ عُشّاقاً لحظةَ تَعارُفِهم

ثُمَّ تَتَأکَّدُ تلکَ الحقیقةُ مَعَ الزَّمَنِ أو تَتَلاشی...

*************************************

مردم هنگام آشنایی شان عاشق یکدیگر می شوند

سپس این حقیقت با گذر زمان یا محکم  می شود یا از بین می رود...

"غادة السمّان ترجمه ی خودم"

////////////////////////////////////////////////

* در نظر من شیوه ی عرضه کردن عواطف، بیش از خود عواطف اهمیّت دارد. عشق هرقدر بزرگ باشد اگر به صورتی سبک نموده شود مبتذل می گردد. عشق، بصیرت و وقار مرا از من سلب نمی کند. من عاشق می شوم درحالیکه چشم هایم باز است و می توانم زنی را که دوست دارم به همان صورت حقیقی اش ببینم. من به عشق کور اعتقاد ندارم. عشق بر ابلهی یا خود را به ابلهی زدن بنا نمی شود. برای آنکه من زنی را از میان ده ها هزار زن دوست بدارم باید در حالت هوشیاری و صفای ذهن باشم تا شناخت وجوه امتیاز او از دیگر زنان برایم میسّر شود/"نزار قبّانی"

* اگر دریا و زن نبود ما یتیم می ماندیم. این دو به ما نمکی می زنند که از فساد مصونمان می دارد/"محمّد دیب"

* وادی عشق بسی دور و دراز است ولی/ طی شود جاده ی صد ساله به آهی گاهی/"اقبال لاهوری"

* از تو برکندنِ دل ممکن اگر بود مرا/ به تمنّای تو کی اینهمه جان می کندم؟/"پناهی ابهری"

* قبول کن فراموشی برای زخم تو مرهم نیست/ به درد می کُشی ام باشد ولی عذاب تو هم کم نیست/"احسان افشاری"

* ای خردمند که گفتی نکنم چشم به خوبان/ به چه کار آیدت آن دل که به خوبان نسپاری؟/"سعدی"

* گشنگی داشت رنجمان می داد/ فقر اندازه بود و کافی بود/ وسط سفره های بی نانی، عشق، گه خوردن اضافی بود/"طاهره خنیا"( ساده ترین نوع آزادی ها آرزویمان بود امروز درگیر آب، برق، اینترنت  و غیره ایم... خوب شد حداقل آرزوهایمان فراموش شدند...)

* می دانی وطن چیست؟ وطن یعنی اینکه نباید همه ی این اتّفاق ها می افتاد/"غسّان کنفانی"

* آه وطن آه همه چیزت را شکسته اند به جز بغضت را/"محمد ترک تتاری"

* یک جایی از زندگی دیگر دلت از همه چیز می گیرد دوست داری فقط تنها باشی مثل آنجایی که محمود درویش می گوید: لَیتَنی حَجَرٌ لاأحِنُّ إلی أیِّ شیءٍ/ کاش سنگ بودم دلم برای هیچ چیز تنگ نمی شد....

* ای عشق پیش هر کسی نام و لقب داری بسی/ من دوش نام دیگرت کردم که درد بی‌دوا/"مولانا"

* همین...