"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"چند کلمه ای با خوانندگانم"

سلام...

وقتی کامنت های شما را می خوانم خیلی هایتان برایم می نویسید که از رابطه های نافرجام بیرون آمده اید، از شکست ها و از دست دادن ها برایم می نویسید از اینکه چقدر با خواندن اینجا آرام می شوید، چقدر حس خوب بهتان دست می دهد. از بخشی از کامنت هایتان خوشحال می شوم امّا از بخشی اش متأسف و ناراحت... 

کاش آدم ها در عشق و دوست داشتنشان هم انصاف داشتند. در تمایلاتشان، در هوسبازی هایشان، در وقت گذرانی هایشان... هر کسی را می توان دوست داشت امّا عاشق و دلباخته ی همه که نمی توان شد...من وقتی از عشق حرف می زنم مقصودم آن دسته از آدم های امروز عاشق و فردا فارغ نیست. شما را به خدا این دوست داشتن های بی موقعتان را سمتِ آدم های ساده ای که واقعا عاشق می شوند نبرید... این احساسات سطحی و زودگذرتان را هرجا که موقعیّتش بود رونمایی نکنید. آدم هوسباز و ظاهربین مثل خودتان هم کم نیست، تنوّع طلبی هایتان را ببرید و همانجا ارضا کنید... شما که نمی دانید عشق حقیقی تا چه اندازه درد دارد. شما هربار دنبال یکی بهترش می گردید در عصری که اگر عاشق نباشی دست بالای دست بسیار است امّا آدم وفادار کم... شما که معیارتان رنگ و لعاب های زودگذر است هرگز اصالت و عشق را درک نخواهید کرد. پس زیاده گویی نمی کنم قصد من تغییر شخصیّت شما و سبک زندگیتان و ملاک های انتخابتان نیست امّا کمی انصاف داشته باشید و از آدم های ساده و اصیل دنیایمان دور شوید.. در جهان آدم های اصیل و احساسی هرگز دستی بالای دست نیست آنها از این فریب ها بلد نیستند و واقعا عاشق می شوند، واقعا دل می بندند، واقعا می شکنند...

مولانا یک بیتی دارد که می گوید: "زآنکه هر مرغی به سوی جنس خویش/ می پَرَد او در پس و جان، پیش پیش." مقصود مولانا از این بیت این است که هر مرغی به سوی جنس خویش پرواز می کند، انسان ها هم با توجّه به سنخیّت روحی خود به سوی کسی از جنس خود جذب می شوند... سنخیّت روحی داشتن یک اصل اساسی در جذب هم جنس است. مولانا جذب هم جنس را بارها مدنظر قرار داده. پس نگران از دست دادن ها نباشید. هم جنس شما شما را ترک نمی کند مگر اینکه هم جنس و همفکر شما نبوده است...