"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"ز خواب نازِ هستی غافلم لیک اینقَدَر دانم/ که هر کس می برد نام تو من بیدار می گردم"


تَذهبُ لِتَنامَ

تُطفِئُ النّورَ

تَضَعُ رأسَکَ علی وِسادتِکَ

وَ تُغمِضُ عَینیکَ

وَ لِسببٍ ما

لا تَعرِفُهُ وَ لا أعرِفُهُ 

وَ لایَعرِفُهُ أیُّ أحدٍ

تَظِلُّ مُستَیقِضاً...

*************************

می روی که بخوابی

چراغ را خاموش می کنی

سرت را روی بالِشتَت می گذاری

و چشمانت را می بندی

و به دلیلی که نه تو می دانی و نه من

و نه هیچ کس دیگری

همچنان بیدار می مانی..

"رشاد حسن ترجمه ی خودم"



* عنوان پست از بیدل دهلوی

خواب در عهدِ تو در چشمِ من آید هیهات/ عاشقی کارِ سری نیست که بر بالین است/ "سعدی"

* تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابم؟/ شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم/"فریدون مشیری"

* شب ها گذرد که دیده نتوانم بست/ مَردم همه از خواب و من از فکر تو مست/"سعدی"

* شب بخیر گفتن ما محض ادای ادب است/ ورنه چون شب برسد اوّل بیداری ماست/"زهرا باعث"

* حال بی خوابی چشمِ من چه می داند کسی/ کو چو اختر هر شبی تا صبحدم بیدار نیست/"سعدی"

* دوش گفتم بتوان دید به خوابت لیکن/ با فراق تو، که را خواب میسّر می شد؟/ اوحدی مراغه ای"

* من بی تو نیستم تو بی من چه می کنی؟/ بی صبح ای ستاره ی روشن چه می کنی؟/ شب را به خواب دیدن تو روز می کنم/ با روزهای تلخ ندیدن چه می کنی؟/ این شهر بی تو چند خیابان و خانه است/ تو بین سنگ و آجر و آهن چه می کنی؟/ گیرم که عشق پیرهنی بود و کهنه شد/ می پوشمش هنوز تو بر تن چه می کنی؟/ من شعله شعله دیده ام ای آتش درون/ با خوشه خوشه خوشه ی خرمن چه می کنی؟/ پرسیده ای که با تو چه کردم هزار بار/ یک بار هم بپرس تو با من چه می کنی؟/"مژگان عباسلو"

* این دیوارنوشته را هم بخوانید با ترجمه ی خودم

رأیتُهُ فِی المَنام...

ثُمَّ ماذا؟

تَمَنَّیتُ أن یَحُلَّ بی ما حَلَّ بِأصحاب الکَهفِ..

***************************

در خواب دیدمش...

بعد چه شد؟

آرزو کردم همان اتّفاقی که برای اصحاب کهف افتاد برای من هم بیفتد..  :-)

/////////////////////////////////

* صادق هدایت در جایی می گوید: "از ته دل می خواستم و آرزو می کردم که خودم را تسلیم خواب فراموشی کنم" واقعا فراموشی بهترین درمان است...

* گفتم چه خوش از کار جهان؟ گفت غمِ عشق/ گفتم چه بُوَد حاصل آن؟ گفت ندامت/"هاتف اصفهانی"

* در جواب بیت هاتف: از این گناه پشیمان نمی شوم هرگز/ که او قشنگ ترین اشتباه من بوده است/"محمد فرخ طلب فومنی"

* در دلم بود که جان بر تو فشانم روزی/ باز در خاطرم آمد که متاعی ست حقیر/"سعدی"

* گفتی مرا به عشق که باید ز جان گذشت/ جانم تویی چگونه توانم از آن گذشت/"آتش اصفهانی"

* ساکنان قلبت را با دقّت انتخاب کن زیرا هیچ کس به غیر از تو بهای سکونتشان را نخواهد پرداخت/"جبران خلیل جبران"

* حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است/ کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد/"حافظ"

* ای از ورای پرده ها ، تاب تو تابستان ما/ ما را چو تابستان بِبَر دل گرم تا بُستان ما!/"مولانای من"

* امروز صبح داشتم صبحانه آماده می کردم همسرم یک دادگاه مهم داشت و زود باید میرفت چایی را ریختم توی قوری، قوری را گذاشتم توی یخچال بعد نشستم نیم ساعت که قشنگ دم بکشد بعد یک ساعت من و همسرم دوتایی دنبال قوری می گشتیم. پیش من کسی از حواس پرتی حرف نزند. زن زندگی شنیده اید؟ منم  :-)

* هرچقدر که بگویم از بابت اینهمه تأخیر متأسفم کم گفته ام... کارم زیاد است و تمرکزم کم. .. وقتی هم که متمرکز نیستم نمی توانم اینجا را به روز کنم...

* غلط های تایپی را بعدا اصلاح می کنم...