"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"با رفتن که نمی توان رفت/ با رفتن که نمی توانی بروی/ دلت می ماند/ فکرت می ماند/ خاطراتت می ماند"


أ لیسَ جُنوناً 

أن نُحِبَّ مکاناً مُحَدَّداً، تاریخاً، یوماً أو حتّی ثَوباً

فقط لأنَّهُ کانَ جُزءً مِن ذِکری جمیلةٍ 

عَبَرَت أرواحَنا؟

***************

آیا دیوانگی نیست 

که مکانی مشخّص، تاریخ، روز  یا حتّی پیراهنی را دوست بداریم

فقط بدین دلیل که بخشی از یک خاطره ی زیبا بوده 

که از روحمان گذشته؟

"نزار قبّانی ترجمه ی خودم"



تصاویر متعلّق به خانه ی نزار قبّانی ست. گفته بود: "می دانید چه حسّی دارد که انسان در یک شیشه ی عطر زندگی کند؟ خانه ی ما آن شیشه ی عطر بود."





* عنوان پست از جمال ثریّا

* می گذشتی شب و از ماه برآمد فریاد/ کاین چه فتنه ست که بر روی زمین می گذرد؟/"امیرخسرو دهلوی"

* دیگران را عید اگر فرداست ما را این دم است/ روزه داران ماه نو بینند و ما ابروی دوست/"سعدی"

* روزه یک سو شد و عید آمد و دل ها برخاست/ مِی ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست/"حافظ"

گیرند همه روزه و من گیسویت/ جویند همه هلال و من ابرویت/  از جمله ی این دوازده ماه تمام/ یک ماه مبارک است،آن هم رویت/"واعظ خوانساری"

* هر کس که روی ماه تو را دیده، دیده است/ فرقی که بین دیده و بین شنیده ها ست/ "حامد عسگری"

بگیر فطره‌ام، اما مخور، برادر جان! / که من در این رمضان، قوتِ غالبم غم بود!/"مهدی اخوان ثالث"

رمضان است و تو هستی چه کنم با این درد ؟/ ماهِ من یک طرف و مـاه خدا یک طرف است./"یاسر قنبرلو"

* ماه من! طائفه ی روزه بگیران چه کنند؟/ شب عیدی که تو پنهان شده باشی جایی/"مهدی فرجی"

* بیا کامروز ما را روز عید است/ از این پس عیش و عشرت بر مزید است/ بزن دستی بگو کامروز شادی ست/که روز خوش هم از اوّل پدید است/"مولانا"

* آی... معشوقی که دستانت به خون آلوده است/ شهر را آتش زدی، حالا دلت آسوده است؟! / سعی کردم تا که قانع باشم از بوسیدنت/ سعی خود را می کنم... هر چند که بیهوده است!/ تو چه می دانی که این دیوانه از شوق لبت/ با چه حالی راه را تا خانه ات پیموده است؟/ ریشه های فرش مان را داشتم می بافتم.../ دستم عادت کرده از بس بین مویت بوده است/ مادرم می گفت:"غیر از غم چه دارد عاشقی؟"/ عشق امّا بیش از این ها را به من افزوده است/ نیست در قاموس رندان صحبت از عاقل شدن/ ما اطاعت می کنیم از آنچه دل فرموده است.../"سجّاد شهیدی" 

* گفتی چه کسی رازق شعر است نوشتم/ چشمان پُر از شعر تو " دامَت بَرَکاتُه"/"مصطفی عمانیان"

* گفت: محبت آن بُوَد که خویش را جمله به محبوب خویش بخشی و تو را هیچ باز نماند از تو/"عطّار نیشابوری"

* عشق شادی ست/ عشق آزادی ست/ عشق آغاز آدمیزادی ست/" هوشنگ ابتهاج"

* شعر بانداژ کردن زخم های روح است/"دی اچ لارنس"

* عشق حیف است بر آن دل که ندارد دردی/ این نه عود است که شایسته ی آتش باشد/ دل ما با غم و اندوه بدآموز شده است/ نیست ما را به خوشی کار، تو را خوش باشد/"صائب تبریزی"

* آدم ها نمی فهمند لحظه ی نشستن و برخاستن، نوشیدن یک لیوان آب یا باز کردن درِ قوطی توسّط معشوق در چشمِ عاشق، چقدر می تواند باشکوه و زیبا باشد، امّا برایشان مهم است که اسم معشوقشان چقدر دهان را پُر می کند و چقدر دهان را می بندد! دنیا جای ژست های تهی، لحظه های تهی، مردمان تهی و نیازهای بی پایه و امیال قلّابی است/"هاینریش بل"

* ما از وحشت فراموش کردن دیگران است که عکس آن ها را به دیوار می کوبیم یا روی طاقچه می گذاریم. یک وفاداری کاذب... خود ما به عکس هایی که به دیوار اتاقمان می کوبیم نگاه نمی کنیم، یا خیلی به ندرت و تصادفا نگاه می کنیم، ما به حضور دائم و به چشم نیامدنی آن ها عادت می کنیم. عکس فقط برای مهمان است.. این را یادتان باشد که ذرّه ای  در قلب، بهتر از کوهی بر دیوار است/" نادر ابراهیمی"

* زائل نشد ملال به افراطِ مِی ، دریغ/ صد شیشه گشت خالی و دل همچنان پُر است/"طالب آملی"

* دلارامی که من دانم گر از پرده برون آید/ نبینی جز به میخانه از این پس اهل تقوا را/"عطّار نیشابوری"

* تا به دام غمش آورد خدا، داد مرا/ هرچه می خواستم از بخت، خدا داد مرا/ رفع مخموری از آن چشم سیه دارد چشم/ چشم دارم که خرابی کند آباد مرا/ نتوانم ز خداداد بگیرم دادم/ کاش گیرد ز خداداد خدا دادِ مرا/ گر دلش سخت تر از سنگ بُوَد، نرم شود/ بشنود گر شبی او ناله و فریاد مرا/ من که تا صبح دعاگوی تو هستم همه شب/ چه شود گر تو به دشنام کنی یاد، مرا/ غم ندارم که به بند تو گرفتار شدم/ غمم آنست که ترسم کنی آزاد مرا/"شاطر عبّاس صبوحی"

* بگذشت مَهِ روزه، عید آمد و عید آمد/ بگذشت شب هجران، معشوق پدید آمد/"مولانای جان"

* همین...