"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"هرچه گویی آخری دارد به غیر از حرف عشق/ کاین همه گفتند و آخر نیست این افسانه را"


کُلُّ صباحٍ لایَشرُقُ صوتُکَ فیهِ

لَیلٌ مَنفیٌ کَئیبٌ

یَصیرُ فیهِ الاُسبوعُ سبعَةَ قُرونٍ

******************************

هر صبحی که صدای تو در آن طلوع نکند

شبی تبعیدی و اندوهبار است

که هفته در آن به قرن تبدیل می شود..

"غادة السمّان ترجمه ی خودم"



* عنوان پست از وحشی بافقی

* هر چیز قاعده ای دارد جز عشق و عشق انگار تا به ابد بی قاعده است/"رضا براهنی"

* بگفت از عشق کارت سخت زار است/ بگفت از عاشقی خوشتر چه کار است؟/"نظامی"

* دردم دهی به فصلی درمان کنی به وصلی/ ماتم که بر چه اصلی ؟ درد و دوایم از توست/"حسین منزوی"

* کار عشق از وصل و هجران درگذشت/ درد ما از دست درمان درگذشت/"خاقانی"

* لذّت وصل نداند مگر آن سوخته ای / که پس از دوری بسیار به یاری برسد/"امیرخسرو دهلوی"

* آن کس که شتاب دارد عاشق نیست، تشنه ای ست که معشوق را چشمه ی آب شیرین تصوّر کرده است وقتی دوید و رسید و نوشید و ورم کرد، رها می کند و می رود/"نادر ابراهیمی"

* عشق فعّال بودن است نه فعل پذیری/ پایداری ست نه اسارت/ به طور کلّی خصیصه ی فعّال عشق، نثار کردن است نه گرفتن/"اریک فروم"

* یک عمر به سودای لبش سوختم و آه/ روزی که لب آورد ببوسم رمضان شد/"حامد عسکری"

* مرا ببوس که فرصت عجیب کوتاه است/ و مرگ آن اتوبوس سفید در راه است/"پانته آ صفایی"

بی عشق چه فرسوده، چه فرسوده ای، ای دل/ انگار که عمری است نیاسوده ای، ای دل!/ بیهوده از این سوی بدان سو زده ای گام/ در عشق اگر پای نفرسوده ای، ای دل!/ چندین که غریب همه ای، ای همه ایّام/همراه که هم سوی کجا بوده ای ای دل؟/ تا نگذری از خویش چو زِ آتش که سیاوش/ با عالمی از آب هم آلوده ای ای دل!/ تا شعله ور از عشق نباشی، به دم سرد/ هر بار به جز درد نیفزوده ای، ای دل!/ از صفحه ی بی آینه، دیدار چه جویی؟/ تا شیشه به سیماب نیندوده ای، ای دل!/ چیزی نفروشند و پشیزی نخرندت،/ بی عشق که بیهوده ی بیهوده ای، ای دل!/"حسین منزوی"

* دلارامی که داری دل در او بند/ دگر چشم از همه عالم فرو بند/"سعدی"

* بعضی رویدادها تو را از پای خواهند انداخت ولی چه خوب است اگر بتوانی اینگونه بیندیشی که اگر شب نبود، هیچ اسمی نداشتیم که برای روز بگذاریم/"رومن گاری"

* آنچه گفته اند که عاشق در مقام فراق خوشتر از آنکه در مقام وصال، راست گفته اند... زیرا در فراق امید وصال است و در وصال بیم هجر/"عین القضات همدانی"

* مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم/ کنار بوس و آغوشش چه گویم ؟ چون نخواهد شد/"حافظ" مقصود حافظ این است که گاهی عاشق به همین راضی ست که در دلِ خود به معشوق عشق بورزد. او می داند رسیدن به معشوق آرزویی ست ناممکن. پس به نگاهی از دور قانع و خرسند است. به این بیت زیبا از نظامی توجّه کنید: بگفتا گر نیابی سوی او راه/ بگفت از دور شاید دید در ماه/ خسرو به فرهاد می گوید اگر به وصال شیرین نرسی و دستت به شیرین نرسد چه می کنی؟ و فرهاد پاسخ می دهد: همچنان که می توان از دور به ماه نگاه کرد و از زیبایی و روشنایی آن بهره برد، برای من نیز نگاهی از دور به شیرین کافی ست...

* هر حاصلی که دارم بی حاصل است بی تو/ سیلاب عشق خود را بر کار و حاصلم نِه/"مولانا"

* بر آن پای گریزانت چه بربندم که نگریزی؟/"مولانا"

* کمی این روزها سرم شلوغ است کارهایم زیاد است خلوت تر که شدم بیشتر برایتان می نویسم.

* از کامنت های پُر مهر شما سپاسگزارم متأسفم که جواب کامنت هایتان را کمی دیر دادم. لطفا در نوشتن آدرس ایمیلتان دقّت کنید بعضی از آدرس ایمیل ها اشتباه است و من نمی توانم جوابتان را بدهم و آنوقت به بی توجهّی نسبت به کامنت هایتان متّهم می شوم. امّا  در این چند جمله ای که می خواهم بگویم روی صحبتم با کسانی ست که خودشان می دانند. شما را به خدا عکستان را برای من نفرستید، شماره موبایل نگذارید، آیدی تلگرام نگذارید . من متأهّل هستم. چند بار باید یک مطلب را توضیح بدهم؟ شمایی که در عکس های من حتّی حواستان به خال پشت لب من هست چطور عکس همسر مرا نمی بینید؟ چرا وقتی سکوت می کنم از رو نمی روید و به کارتان ادامه می دهید؟ چرا نسلتان منقرض نمی شود؟ چرا بزرگ نمی شوید؟ واقعا اگر انقدر برایتان سخت است که انسان باشید کمی در طبیعت بنگرید حتّی حیوانات به جفت یکدیگر کاری ندارند. حریم سرشان می شود. من اینجا در چه فکری هستم آنوقت شما در چه فکری هستید. شعرتان را بخوانید و بروید اگر دغدغه ی دیگری به جز ادبیات دارید به سراغ این صفحه نیایید. به کسان دیگر و  به شبکه های اجتماعی دیگر مراجعه کنید.