"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"پنهانی اندوه به یادم آمد/ یک طاقت نَستوه به یادم آمد/ من تکیه به او کردم و او تکیه نداشت/ گفتی پدر و کوه به یادم آمد"

* عنوان پست از علیرضا آذر
* سیمین : پدرت اصلا میفهمه که تو پسرشی؟ .. نادر : اون نمیدونه من پسرشم ، ولی من که میدونم اون پدرمه/"فیلم جدایی نادر از سیمین"
* وقتی پدری به پسرش محبّت می کند هر دو می خندند ولی وقتی پسری به پدرش محبّت می کند هر دو می گریند...