"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"با دست پینه بسته گره باز می کند/ بابا همان مخفّفِ باب الحوائج است"

وَ إن إلتَقَیتُکَ بینَ ألفِ  رَجلٍ نسخة طبق الأصلِ مِنک 

فَسأتَعَرِّفُ علیکَ .

فَأنتَ الرَجُلُ الوحیدُ الّذی کُنتُ أراهُ بِقلبی لا بِعینی...

وَ یعلمُ اللّه وحدَه کم أحبَبتُکَ...

وَ یعلمُ اللّه وحدَه کم أحبَبتُکَ...

وَ یعلمُ اللّه وحدَه کم أحبَبتُکَ...

********************************

و  اگر تو را بین هزار مرد شبیه خودت ببینم 

 باز هم خواهم شناخت

چون تو تنها مردی هستی که من او را با قلبم می دیدم نه با چشمم

و فقط خدا می داند که چقدر دوستت داشتم

و فقط خدا می داند که چقدر دوستت داشتم

و فقط خدا می داند که چقدر دوستت داشتم...

"شهرزاد خلیج ترجمه ی خودم"



* عنوان پست از حسین زحمتکش

* خورشید/ هر روز دیرتر از پدرم بیدار می شود/ امّا زودتر از او به خانه بازمی گردد/"جلیل صفربیگی"

* خبر این است که: من نیز کمی بد شده‌ام/ اعتراف این که: در این شیوه سر‌آمد شده‌ام/ پدرم خواست که فرزند مطیعی بشوم/ شعر پیدا شد و من آن‌چه نباید شده‌ام/عشق برخاست که شاعر‌تر از آنم بکند/ که همان لحظه‌ی دیدار تو شاید شده‌ام/شعر و عشق، این سو و آن سوی صراط‌اند که من/ چشم را بسته و از واهمه‌اش رد شده‌ام/ مدعی، نیستم- امّا- هنری بهتر از این؟/ که همانی که کسی حدس نمی‌زد شده‌ام/ مادرم شاعری و عاشقی‌ام را که گریست/ باورم گشت که گم‌گشته‌ی مقصد شده‌ام/ پیرزن گرچه بهشتی ‌ست، دعایم همه اوست/ یادم انداخت که چندی‌ست مردّد شده‌ام/ یادم انداخت زمان قید مکان را زد و رفت/ منِ جا‌مانده در این قرن زمان‌زد شده‌ام/ مثل آیینه که از دیدنِ خود می‌شکند/ مثل عکسم که نمی‌خواست بخندد شده‌ام/ لحظه‌ها نیش به بلعیدن روحم زده‌اند/ شکل آن سیب که از شاخه می‌افتد شده‌ام/ همسرم، حاصل جمع همه‌ی آینه‌هاست/ حیف من آن‌چه که او یاد ندارد شده‌ام/ "محمدعلی بهمنی"

* پنهانی اندوه به یادم آمد/ یک طاقت نَستوه به یادم آمد/  من تکیه به او کردم و او تکیه نداشت/ گفتی پدر و کوه به یادم آمد/"علیرضا آذر"

هیچ چیز به اندازه ی یک کوه شبیه پدر نیست/"کریستین بوبن"

* هر کجا لنگ شدم یا که کسی رنجم داد/ پدرم گفت ولش کن تو برو من هستم/" امید غلامی"

* مباش جانِ پدر غافل از مقام پدر/ که واجب است به فرزند احترام پدر/ اگر زمانه به نام تو افتخار کند/ تو در زمانه مکن فخر جز به نام پدر/"رهی معیری"

* پدرم بوی خاک و گندم داشت/ دست در دست های مردم داشت/ روی لب های خسته اش یک عمر/ تاولِ زندگی تبسم داشت/شطّی از آفتاب در چشمش/ تا دَمِ واپسین تلاطم داشت/ با دهانِ سپیده می خندید/ او که با سوختن تفاهم داشت/ یاد باد آن سپیده آن امید/ آفتابی که بوی گندم داشت/"محمد باقر نقوی"

* در جهان هزار چهره، پدر/ نام و ننگی نداشتی هرگز/ در سیاه و سفید زندگی ات/ عکس رنگی نداشتی هرگز/ قدر یک پلک قدر یک آغوش/ استراحت نداشتی پدرم/ تو چنان موج در گریز از خود/ خواب راحت نداشتی پدرم/ آه ای دست پینه بسته پدر/ آه ای صورت شکسته پدر/ عابر کوچه های خسته پدر/ دست های مرا بگیر گم نشوم/ منم و پرسه زیر باران ها/ منم و شهر راهبندان ها/ بی تو می ترسم از خیابان ها/ دست من را بگیر گم نشوم/ چه غرور و نجابتی پشتِ/ اشک پنهانی تو بود پدر/ آخرین سطر نانوشته ی عشق/ خط پیشانی تو بود پدر/"احسان افشاری"

* نیم ساعت پیش خدا را دیدم/ که قوز کرده با پالتوی مشکی بلندش/ سرفه کنان/ در حیاط از کنار دو سرو سیاه گذشت/ و رو به ایوانی که من ایستاده بودم آمد/ آواز که خواند تازه فهمیدم پدرم را با او اشتباهی گرفته ام/"حسین پناهی"

* برادرم پدرم اصل و فصل من عشق است/ که خویشِ عشق بمانَد نه خویشی نَسَبی/" مولانا"

* در چشم های پدر/ خدا زندگی می کرد/ هیچ وقت نمی شد در چشم هایش نگاه کرد/ و با او حرف زد/ هیچ وقت نمی شد به چشم هایش خیره شد/" علیرضا اسفندیاری"

* مانند همیشه چشم هایم به در است/ بر سفره ی ما جگر نه، خونِ جگر است/ ته مانده ی سفره ی شما را آورد/ آری پدرم مورچه ی کارگر است/" جلیل صفربیگی"

* با سمباده هایی که روی صورتم کشیدی تمام شدم/ سلام پدر/ من آمدم تا پینوکیوی دروغگوی تو باشم./ قلبم را درست کار گذاشته بودی/ مثل ساعت کار می کرد/ زود به زود عاشق می شد/ حتی عاشق فرشته‌‌ی مهربانی که همیشه مواظبم بود/ مثل فانتزی هایی که در هالیوود هم مخاطب نداشت/قصه ی من شروع شده بود پدر!/ خیال های شیرینم را فروختم/ تا برای تو قند رژیمی بخرم/ تا دیابت دست از سرت بردارد/ و شماره ی عینکت هی بالا نرود/ غصه نخور پدر!/ درست است که من هیچوقت آدم نمی شوم/ و دماغم هر روز بزرگ تر می شود/ اما قول می دهم/ وقتی که سردت شد/ خودم/ خودم را/ توی شومینه بیاندازم/ "بهاره رضایی"

* گفته ام بارها و می گویم بی وجودش حیات مکروه است/ همه ی عمر تکیه گاهم بود پدرم نام کوچکش کوه است/"امید صبّاغ نو"

* این را هم بخوانید دوستش داشتم :-)

إذا إستَطعنا إرسالَ رَجُلٍِ للقمرِ

فَلِماذا لانُرسلُهم جمیعاً؟...

******************

حال که توانستیم مردی را به ماه بفرستیم

پس چرا همه ی شان را نفرستیم؟  :-)

"رونا جاف ترجمه ی خودم"

* پیشاپیش روز مرد و روز پدر را به همه ی سرپرستان خانوار تبریک می گویم  خواه پدری باشد که خانواده را تحت حمایت خود دارد خواه برادری باشد خواه خواهری. مخصوصا به خانم های بیوه ای که متأسفانه بهشان نام زن بی سرپرست اطلاق می کنند ولی من بهشان می گویم زنان سرپرست خانوار.

* از نظر روحی شدیدا احتیاج دارم که سرپرستی یک سگ - ترجیحا هاسکی یا گلدن رتریور- را به عهده بگیرم ولی حیف که از طرف خانواده ی خودم عاق والدین می شوم و از طرف خانواده ی همسرم هم از ارث محروم. آخر چه اصراری به بچه دار شدن من دارند من نمی فهمم...