"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"یک قِصّه بیش نیست غم عشق و وین عجب/ کز هر زبان که می شنوم نامکرّر است"

یا سَیِّدَتی!

أنا رَجُلٌ مَفضوحٌ بِالشِّعرِ

أنتِ إمراةٌ مَفضوحةٌ بِکلماتی 

أنا رَجُلٌ لا ألبسُ إلا عِشقی .

وَ أنتِ إمرأةٌ لا تَلبسُ إلا أُنوثَتَها …

فَإلى أینَ نَذهَبُ یا حَبیبتی ؟

وَ کَیفَ نُعَلِّقُ إشاراتِ الحُبِّ عَلى صُدورِنا ؟

وَ نَحتَفِلُ بِعیدِ القِدّیسِ فالنتاین ..

فی عصرٍ لا یَعرفُ ما هُوَ الحُبُّ 

یا سَیِّدَتی!

کُنتُ أتَمَنّی أن أُحِبَّکِ فی عصرٍ آخَرَ

 أکثرَ حناناً  وَ أکثَرَ شاعریَّةً

 کُنتُ أتَمَنّی أن تَکونی لی

 فی عصرٍ لا یَضطَهِدُ الوَردَ، وَ لا الشِّعرَ

 وَ لا النّایَ وَ لا انوثهَ النِّساءِ...

وَلکِنَّنا بِکُلِّ أسَفٍ وَصَلنا مُتَأخِرینَ

 وَ بَعَثنا عَن وَردَةِ الحُبِّ

 فی عصرٍ لا یَعرِفُ ما هُوَ الحُبُّ!»

***************************************

بانوی من!

من مردی هستم رسوای شعر

و تو زنی هستی رسوای کلمات من

من مردی هستم که جز عشق  جامه ای نمی پوشد

و تو زنی هستی که جز زنانگی اش جامه ای به تن نمی کند

پس به کجا برویم نازنینم؟

چگونه مدال های عشق را بر سینه بیاویزیم؟

و عید مقدّس ولنتاین را جشن بگیریم

در روزگاری که عشق را نمی شناسد

بانوی من!

 آرزو داشتم در روزگاری دیگر به تو دل می باختم

در روزگاری مهربان­ تر و شاعرانه­ تر

آرزو داشتم که مال من بودی

 در روزگاری که نه به گل سرخ ستم روا می داشت و نه به شعر

 و نه به نی و نه به زنانگی زنان...

اما افسوس که ما دیر رسیدیم

 و به جستجوی گل سرخ عشق رفتیم

 در روزگاری که عشق را نمی شناسد...

"نزار قبّانی ترجمه ی خودم"



* عنوان پست از حافظ

* گفتی زِ سرت فکر مرا بیرون کن/ جانا سرم از فکر تو خالی ست دلم را چه کنم؟/"مهران یوسفی"

* نگاری را که می جویم به جانش/ نمی بینم میان حاضرانش/"مولانا"

* امیدوارم که عطیه جان پول ها را شمرده باشد :-)