"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"باران یعنی قرارهای خیس/ باران یعنی تو برمی گردی/ شعر بر می گردد..."

کانَ المَطَرُ یَنزِلُ عَلَینا معاً..

فَتَنمو أُلوفُ الحَشائشِ عَلى مِعطَفَینا.

بَعدَ رَحیلِکِ..

صارَ المَطَرُ یَسقُطُ عَلَیَّ وَحدی..

فَلا یَنبتُ شیءٌ.. عَلى مِعطَفی

*******************************

باران بر هردویمان می بارید

و هزاران گیاه بر بارانی هایمان می رویید

بعد از رفتنت

باران فقط بر من بارید 

و دیگر چیزی بر بارانی ام نرویید..

"نزار قبّانی ترجمه ی خودم



* عنوان پست از نزار قبانی

* گفتم غمت مرا کُشت گفتا چه زَهره دارد/ غم این قَدَر نداند کآخر تو یار مایی/"مولانا"

*  گفت چرا نهان کنی عشق مرا چو عاشقی؟/من زِ برای این سخن شهره ی عاشقان شدم/"مولانا"

* گفت دوستی با کسی کن که با تغیُّر تو متغیّر نگردد/"ذکر ذوالنون مصری تذکرة الاولیاء عطّار"

* نمی دانند خوبان، صیدِ چون من دیرتسخیری/ تو می دانی، ولی عاشق نگهداری نمی دانی/"شفایی اصفهانی"

* شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد/ بنده ی طلعت آن باش که آنی دارد/"حافظ" مقصود حافظ از این بیت این است که زیبارو آن کسی نیست که گیسوان بلند و کمری باریک دارد، غلام و بنده ی چهره ی آن کسی باش که آنی دارد. مقصود از "آن" حالت و کیفیتی ست نگفتنی ولی دریافتنی، زیبایی باطن و درون که قابل وصف نیست. آنچه عاشق را به سوی معشوق جذب می کند تنها زیبایی معشوق نیست. اینکه معشوق این زیبایی را چگونه به کار می گیرد موضوعی مهم تر است. ناز و خرام راه رفتن یار برای عاشق دلرباتر است تا بلندی قد او، سِحر نگاه او عاشق را بیشتر جادو می کند تا شکل چشم و لب و خط و خال او و به این کیفیت حسن و زیبایی یا آن گفته می شود. این شعر وحشی بافقی هم اشاره به همین موضوع دارد: تو قد بینی و مجنون جلوه ی ناز/ تو چشم و او نگاه ناوک انداز/ تو مو بینی و مجنون پیچش مو/ تو ابرو او اشارت های ابرو/دل مجنون زِ شِکَّرخنده خون است/ تو لب می بینی و دندان که چون است/ کسی کو را تو لیلی کرده ای نام/ نه آن لیلی ست کز من بُرده آرام/( ناوَک یعنی نیزه و تیر کوچک، ناوک انداز یعنی تیرانداز مقصود نگاه های همچون تیری(ناوک) است که با پلک زدن و ناز و غمزه ی چشمان معشوق، به قلب بی‌قرار عاشق اصابت می کند. )

* پیرو پی نوشت بالا که تأکید بر زیبایی باطنی دارد نه زیبایی ظاهری این بیت مولانا به ذهنم متبادر شد : عشق هایی کز پیِ رنگی بُوَد/ عشق نبوَد عاقبت ننگی بُوَد... کاش چنین نگاه و نگرشی به عشق در جامعه جا میفتاد آنوقت شاهد این حجم از عمل های زیبایی نبودیم. گیل داین در همین رابطه می گوید: فکر می کنید اگر همین فردا زنان از خواب بیدار می شدند و تصمیم می گرفتند که بدن هایشان را همین گونه که هست دوست داشته باشند چند تجارت از رده خارج می شد؟ تجارت هایی که از ترویجِ نفرتِ زن به بدن خود درآمد کسب می کنند...

* زنی را می شناسم که زیبایی نگاهش در یک عکس جا نمی گیرد/"آزاد پنابر"

* بیخودان را زِ عشق فایده است/ عشق و مقصودِ خویش، بیهُده است/"سنایی" منظور سنایی از این بیت این است که کسی که از خود بی خود باشد و به فکر خواسته های خود نباشد، از عشق بهره می برد وگرنه عشق ورزیدن و در پی لذّت و مقصود خود بودن بیهوده و بی حاصل است. برخی از شاعران می گویند که عاشق نباید در پیِ کام ها و آرزوهای خود باشد. کسی که در عشق به دنبال رسیدن به هوس ها و خواسته های خود است، عاشق واقعی نیست. عبید زاکانی هم بیتی دارد که در تأیید همین مضمون است: ما را همین بس است که داریم درد عشق/ مقصود ما ز وصل تو بوس و کنار نیست/ مقصود از کنار در اینجا آغوش است..

* در پایان مولانا هم بیتی دارد در تأیید پی نوشت بالا: ور تو بند شهوتی دعویِّ عشّاقی نکن/ در ببند اندر خلاء و شهوت خود را بسوز...

* زیاد دل و دماغ به روز کردن اینجا را نداشتم امّا آمار بازدید را که نگاه می کردم دلم نیامد بیایید و دست خالی برگردید...