"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"خبر داری که شهری روی لبخند تو شاعر شد؟!/ چرا اینگونه کافرگونه بی رحمانه می خندی؟"

سَأدرسُ و سَأصبَحُ صَیدَلیّاً

و سَأوصِفُ ضَحکَتَکِ علاجاً لِلمَرَضِ

****************

درس می خوانم و داروساز می شوم

و خنده ات را برای درمان بیماری تجویز می کنم

"دیوارنوشته ی عربی ترجمه ی خودم"



* عنوان پست از صاحب عزیزی: تو زیباصورتی فامیل نزدیک خداوندی/ گمانم زاده ی رعدی و از پشتِ دماوندی/ به شورانگیزی ابری ولی در اوج آتشباد/ شر و شوری و امّا بر اصولی نیک، پابندی/ خبر داری که شهری روی لبخند تو شاعر شد؟!/ چرا اینگونه کافرگونه بی رحمانه می خندی؟/ میان چشم هایت ارتش نازی کمین کرده/ نگاهم را به تیر و شعله و سرنیزه می بندی/ شبی صدبار می گویم که آخر می کشیم امّا/ فریبم می دهی هر دفعه با تکرار ترفندی...

خنده ات طرح لطیفی است که دیدن دارد/ ناز معشوق دل آزار خریدن دارد/ فارغ از گلّه و گرگ است شبانی عاشق/ چشم سبز تو چه دشتی است؛ دویدن دارد!/ شاخه ای از سر دیوار به بیرون جسته/ بوسه ات میوه ی سرخی است که چیدن دارد/ عشق بودی و به اندیشه سرایت کردی/ قلب، با دیدن تو شور تپیدن دارد/ وصل تو خواب و خیال است ولی باور کن/ عاشقی بی سر و پا عزم رسیدن دارد/ عمق تو درهّ ی ژرفی است، مرا می خواند/ کسی از بین خودم قصد پریدن دارد/ اوّل قصّه ی هر عشق کمی تکراری استآخر قصه ی فرهاد شنیدن دارد .../"کاظم بهمنی"

به جز دلم، لبت از هر چه هست، تنگ تر است/ بخند! خنده ات از دیگران قشنگ تر است!/ ببین هنوز دهان هزار خنده تویی/ بخند! آخر این داستان برنده تویی/ به خود نگیر اگر شعر دلپسند نبود/ مرا ببخش اگر مثنوی بلند نبود!/ نگیر خرده بر این بیت های سر در گم/ که بی تو شاعر خوبی نمی شوم خانم!/ دوباره قلب من و وسعت غمی که نگو/ من و خیال شما و جهنّمی که نگو/ و داغ خاطره ها تا همیشه بر تن من/ گناه با تو نبودن فقط به گردن من/"حامد ابراهیم پور"

* میان قاب عکس، لبخند تو خالی ست/ کی می رسی میوه ی نارس پاییز؟/"رضا کاظمی"

* نه زمین/ نه آسمان/ هیچ نمی خواهم/ تنها تو را/ که بلند شوی بگویی برویم/ برویم پارک شهر را هفت بار دور بزنیم/ سرمان که گیج رفت/ بنشینیم جایی بستنی سفارش بدهیم/ و با خنده های همیشه ی تو راهمان را بکشیم تا خانه/"رضا کاظمی"

* همه می گویند چه مهربان است این مرد/ و کسی نمی داند لبخند توست روی لب هام/ وقتی آن سوی دریاها یادم می کنی/"رضا کاظمی"

از میوه ی حوّایی تو سیر نخوردیم و شد از یاد، بگو سیب/ در یاد تو مانده است بهشتی شده بر باد، بگو سیب/ من ماندم و این جرمِ قشنگ،آدم عاشق/ عشق من عجب معرکه ای کرد در آن واد، بگو سیب/ یکبار دگر باید از این ناله هراسید!!/ می گریم و آهم بکند عرش ز بنیاد، بگو سیب/ من دزد شدم با تو بمانم که تو رفتی…/ بیهوده تصوّر نکن از خاطر من می شوی آزاد، بگو سیب/ لبخند تو را چند صباحی ست ندیدم/  یکبار دگر خانه ات آباد بگو سیب…/"متین فروزنده"

پشت آن لبخند بهت‌آور فریبی بیش نیست/ آنچه آدم را به خاک افکند، سیبی بیش نیست/"حسین زحمتکش"

هرچند نداری تو ز احساس، نشانی/ من عاشق لبخند توام، گرچه ندانی/ مغرور و بداخلاق بشو با همه، امّا/ با من به ازین باش که با خلق جهانی/"نفیسه سادات موسوی"

تو/ در تمامِ زبان‌ها/ ترجمه‌ی لبخندی/ هر کجای جهان که تو را بخوانند/ گُل از گُلشان می‌شکفد/"رضا کاظمی"

خداوندا/ تمام حرف‌های جهان یک طرف/ این راز یک طرف/ آیات شما چه قدر، شبیه به لبخند اوست/" شمس لنگرودی"

تو که می‌ خندی آلبومی قدیمی ‌ام/ در زیرزمین خانه ‌ای کلنگی/ که واحدهایش را پیش فروش کرده ‌اند/ در انتظار دستی جامانده در اعماقم/ که آجرها نمی ‌گذارند خاطره ‌ای فروریخته را ورق بزند/ نجاتم بده/  در من هنوز لبخندی هست که می ‌تواند چیزی یادت بیاورد/"لیلا کردبچه"

بر لب یار شوخ دلبندم/ خفته لبخند گرم زیبایی/ خنده نه، بر کتاب عشق و امید/ هست دیباچه ی فریبایی/ خنده نه، دعوتی ست، عقل فریب/ بهر آغوش آرزومندی/ قصّه ی محرمانه‌ای دارد/ ز خوشی‌های وصل و پیوندی/ چون شراب خنک به جام بلور/ هوس انگیز و تشنگی افزاست/ جام اوّل ز مِی‌ نگشته تهی/ جام‌های دوباره باید خواست/ نقش یک خواهش است و می ‌ریزد/ زان لبان درشت افسون ریز/ گرمی و لذّتی به جان بخشد/همچو خورشید نیمه ی پاییز/ پیش این خنده‌های مستی بخش/ دامن عقل می‌ دهم از دست/ چه عجیب از خطا و لغزش من؟/ مست را لغزش و خطا بایست/"سیمین بهبهانی"

من بنده ی تو بنده ی تو بنده ی تو/ من بنده ی آن لبان پر خنده ی تو/"مولانا"

کجای گریه بخندم، کجای خنده بگریم/ که پشت گریه و لبخندِ توأمان تو نباشی/"عبدالجبار کاکایی"

* حرف که می زنی انگار سوسنی در صدایت راه می رود/ حرف بزن/ می خواهم صدایت را بشنوم/ تو باغبان صدایت بودی/ و خنده ات دسته کبوتران سفیدی/ که به یکباره پرواز می کنند/ تو را دوست دارم/ چون صدای اذان در سپیده دم/ چون راهی که به خواب منتهی می شود/ تو را دوست دارم/ چون آخرین بسته سیگاری در تبعید/ تو نیستی/ و هنوز مورچه ها/ شیار گندم را دوست دارند/ و چراغ هواپیما در شب دیده می شود/ عزیزم/ هیچ قطاری وقتی گنجشکی را زیر می گیرد/ از ریل خارج نمی شود/ و من/ گوزنی که می خواست/ با شاخ هایش قطاری را نگه دارد/"غلامرضا بروسان"
تو لبخند می‌ زنی که مرا تسخیر کنی/ تو لبخند می ‌زنی و چشم من به جهان باز می‌ شود.../"پل الوار"
* إبتَسِم فَإنَّ العالَمَ لن یُغَیِّرَ بِحُزنِکَ/ لبخند بزن چرا که دنیا با اندوه تو دگرگون نمی شود/"جبران خلیل جبران ترجمه ی خودم"
شاید او جذّاب ‌ترین یا زیباترین دختر نباشد ولی اگر تو عاشقش هستی و لبخند را بر لبانت می ‌آورد چه چیز دیگری اهمیت دارد؟/"باب مارلی"

* خدا قبول کند دوست دارمت هر روز/"سیّد علی میرافضلی"

* در انتظار تو نیستم/ در انتظارِ منم/ که با تو رفت/" محمد شریفی نعمت آباد"

* باز می گردی/ امّا آنقدر دیر/ مثلا در یک زندگی دیگر/ که پرنده ای شده باشم دوباره سرگردان جفت خویش/"رضا کاظمی"

* آنجا که اوحدی مراغه ای می گوید:" پنهان اگرچه داری چون من هزار مونس/ من جز تو کس ندارم پنهان و آشکارا"  با زبان بی زبانی خواسته بگوید می دانم که داری چه غلطی می کنی ولی من همچنان دوستت دارم  :-)

* ز دل جانا غمِ عشقت رها کردن توان؟ نتوان/"عراقی"

* و هنگامی که تو را درون خویش کُشتم نمی دانستم که خودکشی کرده ام/"غادة السمان"

ای جان جهان جان و جهان بنده ی تو/ شیرین شده عالم ز شکر خنده ی تو/ صد قرن گذشت و آسمان نیز ندید/ در گردش روزگار ماننده ی تو/"مولانا"

* بخند بر همه عالم که جای خنده تو راست/"مولانا"

*  :-)