"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"در سرم تویی، در چشمم تویی، در قلبم تو/ من / عکس دسته جمعی توأم"


عِندما أحبَبتُکِ 

تَمَنَّیتُ 

أن تکسرَ مَخاوِفی 

وَ لیسَ قلبی...

***********************

وقتی عاشقت شدم

آرزو داشتم

ترس هایم را بشکنی

و نه قلبم را..

"مشعل حمد ترجمه ی خودم"



* عنوان پست از جلیل صفربیگی

* حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم/ آخ...تا می بینمت یک جور دیگر می شوم/ با تو حس شعر در من بیشتر گل می کند/ یاسم و باران که می بارد معطر می شوم/ در لباس آبی از من بیشتر دل می بری/ آسمان وقتی که می پوشی کبوتر می شوم/ آنقَدَرها مرد هستم تا بمانم پای تو/ می توانم مایه ی گه گاه دلگرمی شوم/ میل میل توست اما بی تو باور کن که من/ در هجوم بادهای سخت، پرپر می شوم.../"مهدی فرجی"

* من/ یک جای دنیا خیلی خوشبختم/ در چارچوب قاب عکس دونفره مان/"نسترن وثوقی"

* برایم شعر بفرست/ حتّی شعرهایی که عاشقان دیگرت برای تو می گویند/می خواهم بدانم دیگران که دچار تو می شوند/ تا کجای شعر پیش می روند/ تا کجای عشق/ تا کجای جاده ای که من در انتهای آن ایستاده ام/"افشین یداللهی"

* ای دل ز عبیرِ عشق کم گوی/ خود بو بَرَد آنکه یار باشد/"مولانا"

* چشمه ها با رود می آمیزند و رودها با اقیانوس/ بادهای آسمان با حسّی دل انگیز تا ابد با هم پیوند می گیرند/ در جهان هیچ چیز تنها نیست/ همه چیز بنا بر اصلی آسمانی در یک روح دیدار می کنند و می آمیزند/ من و تو چرا نه؟!/"پرسی بیش شیلی"

* اندوه های یک مرد را/ گاهی چند نخ سیگار هم می تواند به هم بدوزد و از لب هایش بشکافد و بیرون ببرد از پنجره/ اندوه های زنانه امّا خانگی تر از این حرف ها هستند/ درست مثل شیشه های مربّا/ مثل سبزی های خشک معطّر/ که می کوشند یک تکّه از بهار را برای زمستان کنار بگذارند/"رؤیا شاه حسین زاده"

نشئه ی شعرم ولی دارم خماری می کشم/ گوشه ی دنج اتاقم بی قراری می کشم/ تکه های خاطراتم را کنارم چیده ام / پشت عکس یادگاری، یادگاری می کشم/ روزگارم را اگر یک روز نقاشی کنم / یک قفس با خاطرات یک قناری می کشم/ مثل گربه، دور دیزی، بی قرار و با حیا/ با همه دارایی ام درد نداری می کشم/ خواب دیدم ماه بانوی دیار مادری/ آذری می رقصد و من هم هزاری می کشم/ بس که می سازد خرابم می کند با خاطرش / حسرت یک استکان زهر ماری می کشم/ بی جوابم هر که می پرسد (کفن پوشی چرا) / حبس سنگینی به جرم راز داری می کشم/ از ازل با من غریبی کرد، حالا غرق خواب / ملحفه روی تن بخت فراری می کشم/ باز هم پایان بازی های تکراری رسید/ شب سحر شد همچنان دارم خماری می کشم/ "مجتبی سپید"

این را هم بخوانید:

عندَما تَغضبُ المَرأةُ

تَفقِدُ رُبعَ جمالِها

وَ نصفَ أنوثَتِها

وَ کُلَّ حُبِّها

********************

وقتی زن خشمگین شود

یک چهارم زیبایی اش

و نصف زنانگی اش

و تمام عشقش را از دست می دهد...

"نجیب محفوظ ترجمه ی خودم"

* جانا به هلاک بنده مستیز و بیا/ رنگی که تو دانی تو برآمیز و بیا/ ای مکر در آموخته هر جایی را/ یک مکر برای من درانگیز و بیا/"مولانا"

*...