"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"شاخه های درختم من/ به آمدنت معتادم...."

شجرةٌ یابسةٌ أنا

وَ بِعِنادٍ 

أحفرُ إسمَ حبیبی علی جِذعی

کَی یورقَ الحبُّ فیَّ مِن جدیدٍ

***********************************

درختی خشکیده ام من

 و با اصرار 

نام معشوقم را بر تنه ام حک می کنم

تا که عشق دوباره در من جوانه بزند...

"نور طلال نصرة ترجمه ی خودم"



* عنوان پست از شمس لنگرودی: بی آن که بوی تو را بشنوم/ ریشه های سیاهم در تاریکی بیدار می شوند/ فریاد می زنند: بهار، بهار/ شاخه های درختم من/ به آمدنت معتادم....

* دیشب مادرم گفت تو از دیروز فرو رفته ای در کلمه ای انگار/ در عین/ در شین/ در قاف/ در نقطه ها../"مصطفی مستور"

ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست/ حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست/"حافظ"

* مَرد چشم و گوش بسته مشکلاتش کمتر است/ شاه بزدل احتمال کیش و ماتش کمتر است/ خوش به حالش وصف گیسوی تو را نشنیده است/ هر که با دیوان حافظ ارتباطش کمتر است/"ایمان زعفرانچی"

* اگر بر جای من غیری گزیند دوست، حاکم اوست/ حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم/"حافظ"

* مِی کرده ز اختلاطِ مَردم سیرم/ از غصّه اگر مِی نخورم می میرم/ گیرد چو غمِ دهر گریبان مرا/ من نیز گلوی شیشه را می گیرم/"ضیاء قزوینی"

* عاشقی را شرط، تنها ناله و فریاد نیست/ تا کسی از جان شیرین نگذرد فرهاد نیست/ "میرزاده ی عشقی"

* عمری که صرف عشق نگردد بطالت است/ راهی که رو به دوست ندارد ضلالت است/"فروغی بسطامی"

* فریاد من از دست طبیب است که دانست/ درمان دلِ ریشم و مرهم نفرستاد/ گفتم قدمی رنجه کند بهر عیادت/ مُردیم و کسی نیز به ماتم نفرستاد/"جلال یزدی"

* زحمت چه می کشی پی درمان ما طبیب؟/ ما بِه نمی شویم و تو بدنام می شوی/" شریف قزوینی"

* گفتی که درمانت دهم/ بر هجر پایانت دهم/ گفتم کجا، کِی خواهد این؟/ گفتی صبوری باید این/"مولانا"

* مرغ دل ما را که به کس رام نگردد/ آرام تویی! دام تویی! دانه تویی! تو.../"حبیب خراسانی"

* کسی از خرابه ی دل نگرفته باج هرگز/ تو بر آن خراج بستی و به سلطنت نشستی/"فروغی بسطامی"

* اینکه روی همه را می نگرم هیزی نیست/ خواستم دیده بفهمد تو فقط زیبایی/" احمد جم" چه شاعر رندی :-) 

* تو را زیر بالشم پنهان می کنم شبیه کتابی ممنوعه/ چرا غ ها خاموش می شوند و صداها می خوابند/ سپس تو را بیرون می آورم و حریصانه می بلعم/"مرام المصری"

*هیچ راهی نمانده جز رفتن/ چتر بردار آسمان ابر است/ من قطارم تو رود می بینی؟/ ما همیشه مسیرمان جبر است/ همه ی انتظار من از تو/ خلوتی با دو استکان چای است/ شرط داری قبول خواهم کرد/ عشق پیمان ترکمنچای است/ آهِ من گوشه ی دلم خشکید/ خوب شد شیشه ها کدر نشدند/ درد شاعر کجاست؟ بین همان/ شعرهایی که منتشر نشدند/"سعید صاحب علم"

* نمِ باران نشسته روی شعرم... دفترم یعنی!/ نمی بینم تو را ابری ست در چشم تَرم یعنی/ سرم داغ است و یک کوره تبم، انگار خورشیدم/ فقط یکریز می گردد جهان دورِ سرم یعنی/ تو را از من جدا کردند و پشت میله ها ماندم/ تمام هستی ام نابود شد، بال و پرم یعنی/ نشستم صبح و ظهر و عصر در فکرت فرو رفتم/ اذان گفتند و من کاری نکردم... کافرم یعنی؟/ اگر ده سال بر می گشتم از امروز می دیدی/ که من هم شور دارم عاشقی را از بَرَم یعنی/ تنِ تو موطِن من بوده پس در سینه پنهان کن/ پس از من آنچه می مانَد به جا؛ خاکسترم یعنی/ نشستم چای خوردم، شعر گفتم، شاملو خواندم/ اگر منظورت اینها بود، خوبم... بهترم یعنی!/"مهدی فرجی"

* دوستت دارم در زبان مردان شکل های مختلفی دارد/ بعضی ها با یک شاخه گل/ بعضی ها با یک چشمک در یک مهمانی شلوغ/ برخی با بوسه ی آتشین در نیمه های شب/ عدّه ای با گفتنِ " خانم آستینم را تا می زنی؟"/ امّا فقط تعداد کمی از آنها به جای گفتن دوستت دارم برای معشوقه شان شعر می سرایند/ با این تفاوت که می خواهند تمام دنیا از این دوست داشتن باخبر شوند/"فریبرز پور شفیع"

* اوج عشق و علاقه ی دو نفر را می توان در این شعر باباطاهر خلاصه کرد: بیا قسمت کنیم دردی که داری/ که تو کوچک دلی طاقت نداری...

* به نظرم محمود درویش خیلی خوب به مکر زندگی پی برده آنجا که گفته: و سرانجام زندگی ما را بازیچه ی خود قرار داده و به ریش ما می خندد/ پس بیا امروز تو را بیشتر دوست داشته باشم...

* یک جرعه ز جام تو تمام است تمام/ جز عشق تو در دلم کدام است کدام؟/ در عشق تو خون دل حلال است حلال/ آسودگی و عشق حرام است حرام/ "مولانا"

* لازم دانستم یک توضیحی بدهم در جواب آنهایی که در کامنت به رنگ لاک من اعتراض کردند که چرا همیشه قرمز است؟ باور کنید من حدود سی عدد لاک دارم که همه ی شان قرمز است تازه از بعضی هایشان دوتا دوتا دارم خیلی که بخواهم تنوّع به خرج بدهم چندتایی شان را با هم ترکیب می کنم و قرمزهای جدید اختراع می کنم که در هیچ کاتالوگ رنگ و در هیچ فروشگاهی پیدا نمی شود تفاوتشان را هم فقط خودم می فهمم همسرم هم خیلی تلاش می کند که یاد بگیرد ولی تاکنون موفّق به این مهم نشده عادت کنید به رنگ قرمز لاک ها و رژهای من :-)

* فکر می کنم همه ی چیزهایی که می خواستم را نوشتم...

* پس همین ...