"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

دستِ هر نااهل بیمارت کند/ سوی مادر آ که تیمارت کند"

لَیتَنی کُنتُ حینَما کانَت أُمّی طِفلةً حزینَةً 

تَحتاجُ إلی صَدیقَةٍ فی مِثلِ حُزنِها

لَیتَنی کُنتُ هناکَ أُقاسِمُها وَحدَتَها، یُتمَها

وَ لیتَنی کُنتُ أکبرَ مِنها قلیلاً

لِأکونَ أُمَّها!

********************

کاش وقتی مادرم دخترکی غمگین بود

و به دوستی احتیاج داشت تا غمگسارش باشد من می بودم

کاش من آنجا بودم تا شریک تنهایی و یتیمی اش می شدم

کاش کمی از او بزرگ تر بودم تا مادرش باشم!

"سوزان علیوان ترجمه ی خودم"



* عنوان پست از مولانا

* هر زن/ شعری ست که جهان را لطیف تر می کند/"رضا دستجردی"

هر یک از زنانی که زمانی بی تفاوت از کنارشان گذشته ای/ تمام دنیای مردی بوده اند.../ همین زن که از اتوبوس پیاده شد/ با چشم های معمولی/ و کیفی معمولی تر/ و تو معصومش پنداشتی/ روزی/ جایی/ کسی را آتش زده.../ با همان ساق های معمولی/ و انگشت های کشیده/ شک ندارم مردی هست/ که هنوز/ در جایی از جهان/ منتظر است آن زن/ خوشبختی را در همان کیف چرم معمولی به خانه ی  او ببرد.../"رؤیا شاه حسین زاده"

* تو مثل هر زن دیگر ملال هم داری/ برای گریه شدن احتمال هم داری/ تو هم اسیر نخ و سوزنی عزیزدلم/ شبیه هر زن دیگر زنی عزیزدلم/ لباس شویی ات از پرده های مُرده پُر است/ اتاق کوچکت از رَختِ سالخورده پُر است/ موظّفی که در اندوه خود کلافه شوی/ به خطِّ تازه ی پیشانی ات اضافه شوی/ سکوت باشی و از چهره ها فرار کنی/ خودت پیاده شوی مرگ را سوار کنی/ بایستی به طلبکاری از ضریح خودت/ خودت صلیب خودت باشی و مسیح خودت/"احسان افشاری"

* عطر تنش شبیه کس دیگری نبود/ کارش به غیر غمزه و جز دلبری نبود/ از آب و گِل نبود و به عطرِ تنش قسم/ او یک فرشته بود اگر که پَری نبود/ یک شب طلوع کرد و رُخَش از تمام شهر/ سَر بود منتها به سرش روسری نبود/ جز شعر جز غزل که به قلبش اثر گذاشت/ تا فتحِ چشم و روح و دلش مَعبری نبود/ تا بود کار و بار غزل ها ردیف بود/ تا رفت حالِ گفتنِ شعرِ تری نبود/ فهمیده ام که جهان پس از او بدون شک/ جز طعم احمقانه ی خوش باوری نبود/ لب های سرخ و طُرّه افشان که جای خود/ دنیا غزل نداشت اگر دختری نبود/"محمد مهدی درویش زاده"

* دختر...زن... مادر...