"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"یک زندگی کم است/ برای آنکه تمام شکل‌های دوستت دارم را با تو در میان بگذارم "

أُفَتِّشُ عَن ذلکَ البَنکِ

 الّذی یُقرِضُنی عُمراً جدیداً

لِأَعیشَهُ مَعَکَ 

ثُمَّ أُعلِنُ بَعدَ ذلکَ إفلاسی...

*****************************

دنبال آن بانکی می گردم 

که عمری دوباره به من وام دهد

تا با تو زندگی کنم

سپس اعلام ورشکستگی کنم...

"غادة السمّان ترجمه ی خودم"



* عنوان پست از روزبه سوهانی: یک زندگی کم است/ برای آن‌که تمام شکل‌های دوستت دارم را با تو در میان بگذارم/ می ‌خواهم هر صبح که پنجره را باز می ‌کنی/ آن درخت روبه‌رو من باشم/ فصل تازه من باشم/ آفتاب من باشم/ استکان چای من باشم/ و هر پرنده‌ای که نان از انگشتان تو می‌گیرد/ یک زندگی کم است/ برای شاعری که می‌خواهد/ در تمام جمله‌ها دوستت داشته باشد!...

* درست مثل آنکه جنازه ی کارگران معدن را از خاک بیرون بکشی تا دوباره به خاک بسپاری چیزی میان ما تغییر نخواهد کرد...امّا اصرار دارم که بدانی دوستت دارم/"زانیار برور"

* گفتیم که عقل از همه کاری به درآید/ بیچاره فرو ماند چو عشقش به سر افتاد/"سعدی"

* تا میل نباشد به وصال از طرف دوست/ سودی نکند حرص و تمنّا که تو داری/"سعدی"

* عشق، یگانه پاسخ کافی و عاقلانه به مسأله ی هستی انسان است، پس هر جامعه ای که از تکامل عشق جلوگیری کند به ناچار در نتیجه ی تضادش با نیاز ضروری طبیعت بشری محکوم به فناست/"اریک فروم"

* نه راضی‌ام به تظاهر، نه شیوه‌ام این است/ هرآنچه می‌کشم از عقلِ مصلحت‌بین است/ چه باک اگر به منِ مست تازیانه زدند؟/ که حرفِ راست بهایش همیشه سنگین است/ شکست اگر دل عاشق، به عشق خرده مگیر/ مگر گناه مسلمان به گردن دین است؟!/ به شادی و غم دنیا نمی‌توان دل بست/ در این زمانه که لبخندها نمادین است/ ببخش اگر غزل تازه‌ای نمی‌گویم/ که معنی غم تو برتر از مضامین است.../"نفیسه سادات موسوی"

* ای که صد سلسله دل، بسته به هر مو داری/ باز دل می‌بری از خَلق، عجب رو داری/ خون عشّاق، حلال است، مگر در بر تو/ که به دل، عادت چنگیز و هلاکو داری/ از گل و لاله و سروِ لب جو، بیزارم/ تا تو بر سرو قدت روضه ی مینو داری/ تو پریزاده نگردی به جهان، رام کسی/ حالت مرغ هوا، شیوه ی آهو داری/ این خط سبز بود سر زده زان شکّر لب/ یا که در آب بقا، سبزه ی خودرو داری/ جای مستان همه در گوشه ی محراب افتاد/ تا که بالای دو چشمت خم ابرو داری/ گر صبوحی شده پا بست تو، این نیست عجب/ تا که صد سلسله دل، در خم گیسو داری/"شاطر عباس صبوحی"

هرچه کردم نشدم از تو جدا، بدتر شد/ گفته بودم بزنم قید تو را، بدتر شد/ مثلا خواستم این بار موقّر باشم/ و به جای "تو" بگویم که "شما"، بدتر شد/ آسمان وقت قرار من و تو ابری بود/ تازه، با رفتن تو وضع هوا بدتر شد/ چاره دارو و دوا نیست که حالِ بدِ من/ بی تو با خوردن دارو و دوا بدتر شد/ گفته بودی نزنم حرف دلم را به کسی/ زده ام حرف دلم را به خدا، بدتر شد/ روی فرش دل من جوهری از عشق تو ریخت/ آمدم پاک کنم عشق تو را، بدتر شد/"شادی صندوقی"

* همیشه منتظر بودم که خدا از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچ وقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم/" no country for old men"

باغ را آوازهای سار بهتر می کند/ حال عاشق را حضور یار بهتر می کند/ گریه کردن پیش چشم آشنایان خوب نیست/ بغض سر واکرده را سیگار بهتر می کند/ عاشق ‍ِ دردآشنا هم مثل ِ طفلی بی پدر/ هق هق اش را کُنج ِ یک دیوار بهتر می کند/ وعده ها ، دلواپسی های مرا کمتر نکرد/ حال و روزم را فقط دیدار بهتر می کند/ گفته بودم از تو دیگر شعر ننویسم ، ولی/ نظم شعرم را همین انکار بهتر می کند/ دوستت دارم، و میخواهم تو را دیوانه وار/ حس و حالم را همین اقرار بهتر می کند/ خسته ام از قرص های تلخ ِ اعصاب و روان/ این مرض را یاد تو بسیار بهتر می کند/ من یقین دارم که زخم طعنه های خلق را/ بوسه های ممتد و کشدار بهتر می کند/ حرف ها در سینه دارم با تو ،اما نیستی.../ این رسالت را گلم خودکار بهتر می کند/"هخا هاشمی"

* این سر که ز اندیشه مرا بر سرِ زانوست/ گر بر سرِ زانوی تو می بود، چه می بود؟/"طالب آملی"

* اگر از عرش افتد کس، امید زیستن دارد/ کسی کز طاقِ دل افتاد از جا بر نمی خیزد/"صائب تبریزی"

شرمی ست در نگاه من؛ اما هراس نه/ کم ‌صحبتم میان شما، کم حواس نه!/ چیزی شنیده‌ام که مهم نیست رفتنت/ درخواست می‌کنم نروی، التماس نه!/ از بی‌ستارگی ست دلم آسمانی است/ من عابری«فلک»زده‌ام، آس و پاس نه/ من می‌روم، تو باز می‌آیی، مسیر ما/ با هم موازی است ولیکن مُماس نه/ پیچیده روزگار تو ، از دور واضح است/ از عشق خسته می شوی امّا خلاص نه…!/"کاظم بهمنی"

* هیچ قلبی صرفاً به واسطه ی هماهنگی با قلب دیگر وصل نیست. زخم است که قلب ها را عمیقاً به هم پیوند می دهد. پیوند درد با درد/"هاروکی موراکامی"

رنجِ تو بر جانِ ما بادا، مبادا بر تنت/"مولانای جان"

* چند دقیقه دخترانتان را نکُشید شاید با صحبت حل شد...