"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"حالم بد است جای خودت را به من بگو/ تنها علاج زندگی ام شانه های توست"


دَعنا 

نَتبادَل الادوارَ 

انتَ تَنتَظِر 

وَ انا لااعود

***********************************

بگذار

نقش هایمان را عوض کنیم

تو منتظر می مانی 

و من بر نمی گردم

"محمود درویش ترجمه ی خودم"



 * عنوان پست از محمد قاسملوی

* دردم همه در مصرع بعد است/ من ماندم و او رفت و نیامد/ "ادیب امینی"

* چون درد تو داریم، دوا پیش تو باشد/ هرجا که تو باشی، دل ما پیش تو باشد/ "لسانی شیرازی"

* یک عمر به سودای لبش سوختم و آه/ روزی که لب آورد ببوسم رمضان شد/"حامد عسکری"

* از تفأل های "حافظ" خسته ام ای شهریار/ "آمدی جانم به قربانت" نمی آید چرا؟/ "امین شاهسواری"

* به خشم و ناز مرا ناامید نتوان کرد/ به شیوه های غریب تو آشناست دلم/"صائب تبریزی"

* حیف از آن بغض که با اشک امانش دادم/ داشت می کُشت مرا راه نشانش دادم/ "محمد عزیزی"

* این همین کوه فرو ریخته اندام من است/ ترک آغوش تو کرده است که ویران شده است/ "رضا طبیب زاده"

* بس که از بودن جان در بدنم مشکوکم/ هی صدا می زنمش :جان! که ببینم مانده؟/ "مرتضی حسنی"

* با سایه تو را نمی پسندم/ عشق است و هزار بدگمانی/"غنی کشمیری"

* بهترین منظره ترکیب سیاه است و سفید/ رنگ جو گندمی موی تو منظور من است/"زهرا بسی خاسته"

* جهان/ ساعتش را با چشمان تو تنظیم می کند/ "نزار قبانی"

* مرا نتوان به ناز سرگرانی صید خود کردن/ نگردم گِرد معشوقی که گِرد دل نمی گردد/ "صائب تبریزی"

* خودِ مرا ننشانید در کنار خودم /مرا که شاکیم از قلب داغدار خودم/قرار شد به کسی غیر خود نبندم دل/و اعتراف : نماندم سر قرار خودم /خودم علیه خودم داد یک شهادت و بعد/خودم به رأی خودم کرد سنگسار خودم/و شهر فاتحه ام را اگر چه می خواند/خودم نیامده حتی سر مزار خودم /تمام معجزه هایم برای قومم بود/کرامتی که نیامد ولی به کار خودم /خودم که رفت ،خودش گفت باز می گردد .../نشسته ام لب ساحل در انتظار خودم/تمام شد غزل اما نگفتم از چشمش .../خودم فدای نگاه نجیب یار خودم /"سجاد شهیدی"

* تو نبودی و به پاهای خدا افتادم/دست بی رحم ترین ثانیه ها افتادم/تو نبودی و تبِ فاصله ها پیرم کرد/عاشقِ شعر شدم، شعر زمین گیرم کرد/مثنوی کردمت و شکر به جا آوردم/توی هر بیت فقط اسم تو را آوردم/آرزو کردمت و بغض نوشتم حالا/پای تو آب شده خشت به خشتم، حالا/قدِ یک خاطره گهگاه کنارم بِنِشین/نه عزیزم! خبری نیست، از آن دور ببین/گریه ی مرد غریب است، ولی حادثه نیست/غرق رویای خودش بود، غریبانه گریست/" کاظم بهمنی"

خبر این است که: من نیز کمی بد شده‌ام/ اعتراف این که: در این شیوه سر‌آمد شده‌ام/ پدرم خواست که فرزند مطیعی بشوم/ شعر پیدا شد و من آن‌چه نباید شده‌ام/ عشق برخاست که شاعر‌تر از آنم بکند/ که همان لحظه‌ی دیدار تو شاید شده‌ام/ شعر و عشق، این سو و آن سوی صراط‌ اند که من/ چشم را بسته و از واهمه‌اش رد شده‌ام/ مدعی، نیستم اما هنری بهتر از این؟/ که همانی که کسی حدس نمی‌زد شده‌ام/ مادرم شاعری و عاشقی‌ام را که گریست/ باورم گشت که گم‌گشته‌ی مقصد شده‌ام/ پیرزن گر چه بهشتی‌ست، دعایم همه اوست/ یادم انداخت که چندی‌ست مردد شده‌ام/ یادم انداخت زمان قید مکان را زد و رفت/ منِ جا‌مانده در این قرن زمان‌زد شده‌ام/ مثل آیینه که از دیدنِ خود می‌شکند/ مثل عکسم که نمی‌خواست بخندد شده‌ام/ لحظه‌ها نیش به بلعیدن روحم زده‌اند/ شکل آن سیب که از شاخه می‌افتد شده‌ام/ همسرم، حاصل جمع همه‌ی آینه‌هاست /حیف من آن‌چه که او یاد ندارد شده‌ام/ "محمدعلی بهمنی"

* نیست در قاموس رندان صحبت از عاقل شدن !/ ما اطاعت می‌کنیم از آنچه دل فرموده است .../"سجاد شهیدی"

مبر پای قمار عشق ای دل-باز- هستت را/ ندارم بیش از این تاب تماشای شکستت را/ مشو مبهوت گیسویی که سر رفته است از ایوان/ که ویران می کند این "نقش ایوان" "پای بست" ات را / همیشه گریه راه التیام زخم هایت نیست/ کدامین آب خواهد شست داغ پشت دستت را؟!/ تو خار چشم بودی قلعه ی یک عمر پا برجا/ که حالا شهر دارد جشن می گیرد نشستت را/ تو دل بستی به معشوقی که خود معشوق ها دارد/ رها کن ای دل غافل خدای بت پرستت را.../ "حسین زحمتکش"

* شیطنت را در سر زلف چموش انداختی / طفل بازیگوش خود را روی دوش انداختی /انتظاری بیش از این هم از سیه بختی نبود/ خانه بر دوشیم و ما را پشت گوش انداختی /مست بودم از نگاهت بی خبر از اینکه تو / خمره های دیگران را هم به جوش انداختی /ای دل بیچاره ام! دنیا برایت تیره شد .../ تا نظر در چشم های سرمه پوش انداختی/ مرد تنهایی فرو می خورد دیشب تا سحر / بغض هایی را که هر دم در گلوش انداختی .../"سجاد شهیدی"

* نَآزار دلی را که تو جانش باشی/ معشوقه ی پیدا و نهانش باشی/ زان می ترسم که از دل آزاری تو/ دل خون شود و تو در میانش باشی/" ابوسعید ابوالخیر"

* کدام خائن است؟آن کسی که در آغوش تو میل آغوش دیگری دارد؟ یا آنکه صادقانه از به بن بست رسیدن علاقه اش با تو سخن می گوید؟ غیر از این نیست که گاهی شنیدن واقعیت چنان سخت است که ساده تر می دانیم یک احمق انگاشته شویم/"مارسل پروست"

* تو وجود هر کدوم از ما یه هیتلر هست یه ماندلا! جامعه ست که باعث میشه کدومو بیرون بیاریم/"دیالوگ فیلم لانتوری"

* مهم ترین چیزی که در مدرسه یاد گرفتم این بود که هیچ وقت مهم ترین چیزها را در مدرسه یاد نمی دهند/ "هاروکی موراکامی"

* هیچ غریبه ای در دنیا وجود ندارد تنها دوستانی هستند که شما هنوز آنها را ملاقات نکرده اید/ "ویلیام باتلر بیتس"

* شما تو این اتاق تلویزیون لازم دارین/ یکی داشتم اما گفتم بیان ببرنش/آخه من درد مفاصل دارم دلم نمی خواد بلایی هم سر مغزم بیاد/"مانوئل پوئیگ"

* دیوانه بمانید اما مانند عاقلان رفتار کنید/ خطر متفاوت بودن را بپذیرید/ اما بیاموزید که بدون جلب توجه متفاوت باشید/"پائولو کوئیلو"

* وقتی تلفن زنگ می زند یعنی از یاد نرفته ای/ حتی اگر به اشتباه شماره ات را گرفته باشند/ ببین دوست من/ در این دنیا خیلی از آدم ها هستند که شماره شان حتی به اشتباه گرفته نمی شود/" رسول یونان"

* انسان ممکن است با یک نفر بیست سال زندگی کند و آن شخص برایش یک غریبه باشد می تواند با یک نفر بیست دقیقه وقت بگذراند و تا آخر عمر فراموشش نکند/"اوریانا فالاچی"

* در این جهان چیزهایی هست که هیچوقت نمی شود کامل گفتشان/چیزهایی که وقتی به کلمه در می آیند از ابعادشان کاسته می شود/ مثلا اگر کسی بگوید ترس یا تنهایی یا اگر بگوید من از تنهایی می ترسم /هیچ جوره نمی شود ابعاد این ترس را فهمید/ نمی شود گفت منظور ترسی است که تا عضله ی ران بالا می آید/ یا ترسی که اتاق را پر می کند یا ترسی که به اندازه ی جهان است/ ابعاد دقیق تنهایی را نمی شود معین کرد/"عطیه عطارزاده"

* می دونید چرا تا این حد در حسرت روزهای طلایی کودکی هستیم؟ نیچه: چون روزهای کودکی روزهای بی خیالی بودند، روزهای عاری از دلواپسی، روزهایی که هنوز آوار گذشته ها و خاطرات دردناک و محزون بر ما سنگینی نمی کرده اند/ "آروین دیالوم"

* این ریتم زندگی است که ما را به رقص وادار می کند اما هیچ گاه نباید فراموش کنیم که انتخاب نوع رقص با ماست/ " ژول ورن"

* صبورانه در انتظار زمان بمان/ هر چیز در زمان خودش رخ می دهد/ باغبان حتی اگر باغش را غرق آب کند درختان خارج از فصل خود میوه نمی دهد/ "ارنستو چگوارا" 

* در اولین مسابقه که مربیگری می کردم/ دعا کردم و از خدا خواستم که برنده باشم/ اما نبردیم/فهمیدم تیم مقابل هم خدا دارد/ پس از آن به بعد تلاش کردم/" الکس فرگوسن"

* دلم را که مرور میکنم تمام آن از آن توست فقط نقطه ای از آن خودم.روی همان نقطه هم میخ می کوبم و عکس تو را می آویزم/ " نزار قبانی"

این حس و حال و حالتم را دوست دارم/ یک عکس کوچک توی جیب کیف پولم / تنهاترین هم صحبتم را دوست دارم / برعکس آدمهای دلبسته به دنیا / هر تیک و تاک ساعتم را دوست دارم / امشب دوباره خاطرت مهمان من بود / مهمانی بی دعوتم را دوست دارم/ هرچند باعث میشود هر شب ببارم/ اما دل کم طاقتم را دوست دارم / عادت شده این گریه های بی تو ،هر چند / می خندی اما عادتم را دوست دارم ./ "سید تقی سیدی"

* شربتی تلخ تر از زهر فراقت باید/ تا کند لذت وصل تو فراموش مرا/"سعدی"

* در هوس خیال او همچو خیال گشته ام/اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم؟/"مولانا"

* من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه/ چه کرد با دل من آن نگاه شیرین آه/مدام پیش نگاهی/ مدام پیش نگاه/ "فریدون مشیری"

* تو گر گناه من شوی توبه نمی کنم ز تو/ جام لبت بنوشم و باز گناه می کنم/ "مولانا"

* داشتم فکر می کردم به همین روزهایم در سال قبل، اینکه برای چه چیزها دلم بیقرار بود و حالا نسبت به آنها بی تفاوتم! می دانید چه می خواهم بگویم؟ می خواهم بگویم زیاد از غصه ی امروز، دلتان نگیرد شاید یک سال دیگر یادآوریش برایتان خنده دار باشد...  سهراب سپهری حتما این را می دانست که می گفت: نه تو می مانی/ و نه اندوه/ و نه هیچ یک از مردم این آبادی…/ به حباب نگران لب یک رود قسم/ و به کوتاهی آن لحظه ی شادی که گذشت/ غصه هم می گذرد؛/ آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند…/ لحظه ها عریانند./ به تن لحظه ی خود،جامه ی اندوه مپوشان هرگز...

* اولین تجربه ی عشقیم بهتر بگویم اولین باری که خواسته و دوست داشته شدم، زمانی بود که کلاس دوم دبستان بودم. آن موقع ها هنوز جمله ی تو لایق بهتر از منی اختراع نشده بود یا لااقل من بلد نبودم.داشتم از مدرسه برمی گشتم پسر همسایه مان اسمش رضا بود انگار منتظر رسیدن من بود سر راه جلویم را گرفت و بدون سلام سریع گفت ببین من دوستت دارم من هم خیلی صادقانه گفتم من ندارم.

* باید یک کتاب بنویسم تحت عنوان باشگاهی که هرگز نرفتم، شنبه ای که هرگز نرسید :-)