"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"اولش خون خوردن است و آخرش جان باختن/ نیست کاری در جهان از عاشقی دشوارتر"


الحبُّ لیس روایةً شرقیةً

بِخِتامِها یَتزَوَّجُ الابطالُ

لکنّه الإبحار دونَ سفینةٍ

و شعورنا أنّ الوصولَ محالٌ 

*********************************

عشق حکایتی شرقی نیست

که در پایانش قهرمان ها ازدواج می کنند

بلکه عشق بی کشتی به دریا زدن است

آن هم وقتی که احساس می کنیم

رسیدن محال است

"نزار قبانی ترجمه ی خودم"



 * عنوان پست از رفیع مشهدی

* عشق همین است/ تنت می رود/ و دلت جایی میان دست های کسی تا ابد جا می ماند/"فاطمه جوادی"

* عشق حد وسط ندارد/ یا نابود می کند/یا نجات می دهد/ "ویکتور هوگو"

* من جای زخم هایم را نمی دانم اما یک جایی درونم است که خیلی درد می کند/ "صباح الدین علی"

* هنوز غصه ی خود را به خنده پنهان کن/ بخند گرچه تو با خنده هم غم انگیزی/"فاضل نظری"

* تا سالیان سال پیرشدن چیزی است که فقط درباره ی دیگران صدق می کند بعد روزی نزدیک چهل سالگی آدم روند پیر شدن را در خودش کشف می کند/"اووه تیم"

* بی‌عشق زیستن را، جز نیستی چه نام است؟/ یعنی اگر نباشی، کارِ دلم تمام است/ با رفتن تو در دل سر باز می‌کند، باز/ آن زخمِ کهنه‌ای که در حالِ التیام است/ وقتی تو رفته باشی، کامل نمی‌شود عشق/ بعد از تو تا همیشه، این قصه ناتمام است/ از سینه بی تو شعری بیرون نیارم آورد/ بعد از تو تا همیشه این تیغ در نیام است/ از تازیانه ها نیز، سر می‌کشد دل من/ این توسنی که از تو با یک اشاره رام است/ زیباتر از نگاهت نتوان سرود شعری/ شعر تو، شاعر من! کامل‌ترین کلام است/ وقتی تو رخ بپوشی دراین شب مضاعف/ هم ماه در محاق است ، هم مهر در ظلام است/ خواهی رها کن اینجا در نیمه راه، ما را/ من با تو عشقم امّا ، ای جان ! علی الدّوام است/ آری تو و صفایت ! ای جان من فدایت/ کز من به خاک پایت ، این آخرین سلام است/ می نوشم و سلامم همچون همیشه با توست/ ور شوکرانم این بار، جای شکر به جام است./ "حسین منزوی"

* مغز ناپخته ی عوام ،تمایز طبقاتی را با کوچک و بزرگی کیف پول می سنجد/ "کارل ماکس"

انسان ها دو دسته اند : بعضی از آن ها را هرچقدر بیشتر می شناسی بزرگتر می شوند و بعضی ها را هر چقدر بیشتر می شناسی حقیرتر/ "دنی دیدرو"

* دوست داشتن ، عضوی از بدن است/ درست است که همه فوراً به فکر "قلب" می افتند/ ولی من می گویم که دوست داشتن، "دندان" آدم است/ دندان جلویی/ که هنگام لبخند برق می زند/"دیل کارنگی"

* جان ما آغشته ی حزنی است بی پایان ولی/ می شود با بوسه ای اندوه ما را کم کنی؟/ "یلدا کویر"

* به خودم آمدم انگار تویی در من بود / این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود/ "علیرضا آذر"

* به رویدادی بزرگ محتاجم/اتفاقی که بی خبر باشد/ کاش وقتی به خانه برگشتم/ کفش های تو پشت در باشد/ "مژگان عباسلو"

* گفتم خبرت از دل من هست که چون شد؟/ گفتا که چرا نیست؟ جفا کردم و خون شد/"عنایت اصفهانی"

* حال من حال مریضی است که در کشتن او/ درد و درمان و طبیبش همه همدست شدند/ "حسین عباسی فر"

* مژه بر هم نزدم آینه سان در همه عمر/ بس که در دیده ی من ذوق تماشای تو بود/ "حزین لاهیجی"

* تو را صبحی مه آلود از دل یک خواب آوردم/ تنت را ریختم در شیشه ی مهتاب، آوردم/ خریدم از پری ها جفت مروارید چشمت را/ و از اعماق دریاهای بی پایاب آوردم/ خودِ من یافتم در قصه ها تخم نگاهت را/ تو را من کاشتم، من سایه بودم، آب آوردم/ بپرس این دست های هرزه ی آماده ی چیدن/ کجا بودند وقتی کالی ات را تاب آوردم؟/ بریز از خویش زنبیل مرا از خواستن پر کن/ برای شاخه هایت یک زمستان خواب آوردم/"مهدی فرجی"

* آرامبخش ها/ حافظه ام را پاک کرده اند/ اما دلم می گوید من کسی را بسیار دوست می داشتم/ "محمد برقعی"

* به گفتار دل عادت کن/ درونت را اجابت کن/ تو درمانی مرا جانا/ بیا من را طبابت کن/ دچارم کن به احساست/ مداوای جراحت کن/ تو بارانی و من چترم/ به آغوشم اصابت کن/ به من هر کس محبت کرد/ کنارم باش حسادت کن/ کنارت غافلم از عمر/ نگاهی سمت ساعت کن/ به دل باش و به دل باش/ از ندای دل اطاعت کن/ "محمد الیاسی"

* من عشق شدم مرا نمی فهمیدند/ "علیرضا آذر"

* در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست/ اگر قبول تو افتد فدای چشم سیاهت/ "شهریار"

* بدترین چیز دنیا به هیچ عنوان رنج کشیدن یا تنهایی نیست/ یک ترکیب است/ تنهایی رنج کشیدن/"استیو تولتز"

* در وصالت اشک شوق و در فراقت اشک غم/ پشت و روی سکه ی من هر دو یک تصویر داشت/ "ماشاالله دهدشتی"

* اینچنین دل کندنت جز مرگ ناهنگام نیست/ مرگ ِدل، جرمش چرا در دفتر احکام نیست؟/ می دهم فتوا، شود روشن که در قانون عشق/ قتل یک احساس، حکمش کمتر از اعدام نیست/ انتقامم را اگر دنیا بگیرد باز هم/ قلب بی تابم برای رفتنت آرام نیست/ گاه می خوانم تو را و گاه می رانم ز خویش/ هیچ عشقی اینچنین در پرده ی ابهام نیست/ دوزخی از عشق را در سینه ام اند اختی/ بی تفاوت بودن تو کمتر از دشنام نیست/ من اگر شیرین نماندم تلخی از حس تو بود/ راست می گفتند فرهادی در این ایام نیست/ "زهرا سلیم"

* ماهی که به جادویِ نگاه ِ تو اسیرم/ یک دم بِنِشین با من و غم های اخیرم/ چون آهوی دل خسته ی ِ جنگل زده ای که/ با پای خودش آمده در پنجه ی شیرم/ فرقی نکند مقصد من چیست، به هر حال/ هرجا که بخواهم بروم باز مسیرم/ رد می شود از کوچه ی بن بست تو ، آنگاه/ بیست و سه دقیقه لب آن پنجره خیره م/ تا شب همه شب خواب به چشمم بِنِشانم/ تا پُر شود از حسّ حضور تو ضمیرم/ باید « تو» بگویی شبت آرام عزیزم/ تا با نفس گرم تو آرام بگیرم/ یک لحظه اگر تلخ شود طعمِ نگاهت/ بر کرده و ناکرده ی خود عذر پذیرم/ من آتش ِ مردادم و تو غیرت ِ تیری / من، زاده ی مرداد ولی عاشق ِ تیرم/ معشوق ِ جفا پیشه ی بی رحم ِ دل آزار !/ زانو زدنم پیش تو بس نیست ؟ بمیرم ؟؟؟؟/ "نفیسه سادات موسوی"

* بی تو آوارم و بر خویش فرو ریخته ام/ ای همه سقف و ستون و همه آبادی من/ "حسین منزوی"

* چال می افتد کنار گونه ات وقتی تبسم می کنی/ نامسلمان، شهر را این چاله کافر کرده است/ "علی خدابنده"

* به محض دیدنت از جای برخیزند بیماران/ بنا شد با تماشای تو طبِّ دیده درمانی/ "سید محمدعلی رضازاده"

* بی تو با قافله ی غصه و غم ها چه کنم؟/"شهریار"

* به محض اینکه لبم چند لحظه خندان شد/ غمی درآمد و اشکم هزار چندان شد/ غمی که در جگرم زخم بود و سر وا کرد/ غمی که در نظرم ابر بود و باران شد/ زمانه هیچ دلی را همیشه شاد نکرد/ نسیم اگر به کسی هدیه داد طوفان شد/ "غلامرضا طریقی"

* از درد ترک خورده و از زخم کبودیم/ کوهیم و تماشاگر رقصیدن رودیم/ او می رود و هر قدمش لاله و نسرین/ ما سنگ تر از قبل همانیم که بودیم/ ما شهرتمان بسته به این است بسوزیم/ با داغ عزیزیم که خاکستر عودیم/ تن رعشه گرفتیم که با غیر نشسته ست/ از غیرتمان بود، نوشتند حسودیم/ جو گندمی از داغ غمش تار به تاریم/ در حسرت پیراهن او پود به پودیم/ پیگیر پریشانی ما دیر به دیر است/ دلتنگ به یک خنده ی او زود به زودیم/ بر سقف اگر رستن قندیل فراز است/ ما نیز همانیم، فرازیم و فرودیم/ یک روز میاید و بماند که چه دیر است/ روزی که نفهمد که چه گفتیم و که بودیم/ بعد از تو اگر هم کسی آمد به سراغم/ آمد ببرد آنچه ز تو تازه سرودیم/ "حامد عسکری"

* آخرش درد دلت، در به درت خواهد کرد/ مهره ی مار کسی کور و کرت خواهد کرد/ عشق یک شیشه ی انگور کنار افتاده است/ که اگر کهنه شود مست ترت خواهد کرد/ از همان دست که دادی به تو بر خواهد گشت/ جگر خون شده ام خون جگرت خواهد کرد/ ناگهان چشم کسی سر به سرت می ذارد/ بی محلیش ولی جان به سرت خواهد کرد/ جرم من خواستن دختر ارباب ده است/ مادر این جرم شبی بی پسرت خواهد کرد/ همه ی شهر به آواز من عادت کردند/ وقت مرگم گذری با خبرت خواهد کرد/ "امیر سهرابی"

* همدم خار می شوم/ بی کس و یار می شوم/ بر سر دار می شوم/ باز مقابلم تویی/ "مولانا"

* ندارد...