"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"زنانگی های یک زن"

"پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من و توست"

"شبیه آخرین سیگار قبل از ترک، دلچسبی / تو را می خواهمت اما گذشتن از تو الزامی ست"

کُنتُ اُدَخِّنُ مِئَةَ سیجارةٍ فی الیومِ

وَ  تَوَقَّفتُ عَنِ الاِنتِحارِ بِبُطولَةٍ

وَ الآنَ  اُحاوِلُ التَّوَقُّفَ  عَن تَدخینِ إمرأةٍ واحدةٍ 

فَلا أستَطیعُ...

*********************

 صد نخ سیگار در روز می کشیدم 

و  قهرمانانه جلوی این خودکشی را گرفتم

و  حالا تلاش می کنم تنها یک زن را ترک کنم 

و  نمی توانم...

"نزار قبانی دوست داشتنی ترجمه ی خودم"



* عنوان پست از سعید شیروانی

* دیشب دو سه نخ حسرت و سیگار کشیدم/ چشمان تو را در دل بیمار کشیدم/ پُک های من اندازه ی تنها شدنم نیست/  بی فایده از دست و لبم کار کشیدم/ تا صبح به دیوار شدم خیره و آخر/ تصویر تو را سینه ی دیوار کشیدم/ افسرده و دلتنگم و دیوانه ی عشقت/ چنگی به دلم از سرِ آزار کشیدم/ در خلوتِ تنهاییِ ایامِ جدایی/ بس زجر که از رفتنِ دلدار کشیدم/ بسیار و کمش مسئله ای نیست که دیگر/ دندان طمع از کم و بسیار کشیدم/ "یاسر رشیدپور"

* تو شبیه آخرین سیگار پدرم هستی/ که برای همیشه ناتمام ماند/ اینگونه است که می ترسم بمیرم و برای آخرین بار نبوسیده باشمت/"لیلا کردبچه"

* پدربزرگ مُرد از بس سیگار می کشید. مادربزرگ ساعت زنجیردار او را که به جلیقه اش وصل می شد به من بخشید بعدها که ساعت خراب شد ساعت ساز عکسی به من داد که در صفحه ی پشتی ساعت مخفی شده بود. دختری که شبیه جوانی مادربزرگ نبود... پدربزرگ چقدر سیگار می کشید.../لا ادری

* مثل سیگار تمامم کن و ترکم کن باز/ مثل سیگار تمامم کن و دورم انداز/"علیرضا آذر"

* بی تو جای خالی ات انکار می خواهد فقط/ زندگی لبخند معنادار می خواهد فقط/ چشم ها به اتفاق تازه عادت می کنند/ سر اگر عاشق شود، دیوار می خواهد فقط/ با غضب افتاده ام از چشم های قهوه ایت/ حال و روزم قهوه ی قاجار می خواهد فقط/ حق من بودی ولی حالا به ناحق نیستی/ حرف حق هر جور باشد دار می خواهد فقط/ نیستی حتی برای لحظه ای یادم کنی/ انتظار دیدنت تکرار می خواهد فقط/ بغض وقتی می رسد، شاعر نباشی بهتر است/ بغض وقتی گریه شد، خودکار می خواهد فقط/ چشم های خیسم امشب آبروداری کنید/ مرد جای گریه اش سیگار می خواهد فقط"علی صفری"

* عشق او ما را گرفت از چنگ دیگر دلبران/ تن برون بردیم از این میدان ولی جان باختیم/ "محتشم کاشانی"

* عشق، صیدی ست که تیرت به خطا هم برود/ لذتش کنج دلت تا به ابد خواهد ماند/"سعدی"

* برایم عشق تو هرچند جز اندوه چیزی نیست/ ولی تاریخ می گوید غم فرهاد شیرین است/ "امیرعلی سلیمانی"

* دلتنگ توام جانا هر دم که روم جایی/ با خود به سفر بردم یاد تو و تنهایی/ "مولانا"

* باید چطور هم نفست بود و پیر شد؟/ باید چطور چشم تو را دید و سیر شد؟/ یک روزِ سرد، چکمه به پا آمدی به شهر/ یک روزه، شهر ِ سر  به هوا، سر به زیر شد/ با دامِ چشم خیره ی تو مانده ام چطور/ باید نگاه کرد و نباید اسیر شد؟/ مویی که زیر روسری ات موج می زند/ منجر به سیل های دو سال اخیر شد/ نزدیک می شوی و من از خواب می پرم/ ای وای وای مدرسه ام باز دیر شد!/ "حسین زحمتکش"

* کما بیش همه ی انسان ها در برابر ناملایمات پایداری می کنند اما اگر خواستید منش کسی را آزمایش کنید به او قدرت بدهید/"آبراهام لینکلن"

* عاشق که شدی کم نگذار... فکرت/ قلبت/ زبانت/ همه ات را تقدیمش کن/ به عشق، سیاست نمی آید/"فرشته رضایی"

* آن شاعران که از تو به توصیف تن خوشند/ کورند آنقدر که به یک پیرهن خوشند/ زیبایی ات وسیع تر از حد وصف ماست/ بدبخت مردمی که به اشعار من خوشند/ دلخوش به خنده های منِ خیره سر نباش/ دیوانه ها به لطف خدا غالبا خوشند/ گاهی مرا نگاه کنی رد شوی بس است/ آنها که بی کسند به یک در زدن خوشند/ "حسین زحمتکش"

* در دل تنگم به پا شد جنگ سرد دیگری/ بس کن ای دنیا نمانده تابِ درد دیگری/ قول دادم تا که خوشبختت کنم رفتم که بعد/ این خلأ را پر کند آغوش فرد دیگری/ مثل یک فرمانده ی مأیوس می ترسم هنوز/ از شکست دیگری بعد از نبرد دیگری/ فکر می کردم پس از یک ماه برگردی ولی/ از جدایی مان گذشته سالگرد دیگری/ قصدم از دریای عشقش صید مروارید بود/ غرق شد در چشم او دریانورد دیگری/ خاطرات ثابت و تغییر تو با من چه کرد؟/ روزگار از خاک من هم ساخت مرد دیگری/ بس کن ای شاعر زمانه فرق کرده فرق کن/ زندگی کن منتها با رویکرد دیگری/ "حسین اظهری ساجد"

* اگر روزی یقین کردی جهان جای کمی دارد/ چو من سر در گریبان کن گریبان عالمی دارد/ "حسین جنتی"

* ای که می پرسی نشان عشق چیست؟/ عشق چیزی جز ظهور مهر نیست/عشق یعنی مشکلی آسان کنی/ دردی از درمانده ای درمان کنی/در میان اینهمه غوغا و شر/ عشق یعنی کاهش رنج بشر/ عشق یعنی گل به جای خار باش/ پل به جای اینهمه دیوار باش/هر که با عشق آشنا شد مست شد/ وارد یک راه بی بن بست شد/ هر کجا عشق آید و ساکن شود/ هرچه ناممکن بُوَد ممکن شود/ "مجتبی کاشانی"

* همه ی ما فکر می کنیم هنوز به اندازه ی کافی زمان داریم تا با دیگران یک سری کارها را انجام دهیم و به آن ها چیزهایی را که می خواهیم و باید بگوییم... و بعد ناگهان اتفاقی می افتد که باعث می شود بایستیم و به کلماتی مثل اگر و ای کاش فکر کنیم/ "فدریک بکمن"

* هیچ وقت عشق ، محبت، رفاقت و هیچ چیز باارزش دیگری را از کسی گدایی نکن. چون معمولا چیز باارزش را به گدا نمی دهند/ "کریستین بوبن"

* حتی اگر هرگز بار دیگر تو را نبینم احتیاج دارم بدانم جایی در این شهر کثیف و ترسناک در گوشه ای از این جهنم سیاه تو هستی و مرا دوست داری/ "ارنستو ساباتو"

* روزی تو مرا بینی میخانه در افتاده/ دستار گره کرده بیزار ز سجاده/ من مست و حریفم مست زلف خوش او در دست/ احسنت زهی شاهد، شاباش زهی باده/ لب نیز شده مستک گم کرده ره بوسه/ من مستک و لب مستک و آن بوسه ی قواده/ این دلبر پر فتنه با جمله دستان ها/ خوش خفته و جمله شب این عشرت آماده/ این صورت ها جمله از پرتو او باشد/ وآن روح قدس پاک است از صورت ها ساده/ شمس الحق تبریزی شرحی ست مر اینها را/ و آن خسرو روحانی شاهنشه شه زاده/ "مولانا" 

* لازم نیست دنیا دیده باشد/ همین که تو را خوب ببیند دنیایی را دیده است/ از میلیون ها سنگ ِهمرنگ که در بستر رودخانه بر هم می غلتند/ فقط سنگی که نگاه ما بر آن می افتد/ زیبا می شود/ تلفن را بردار/ شماره اش را بگیر/ و مأموریت کشف خود را در شلوغ ترین ایستگاه شهر/ به او واگذار کن/ از هزاران زنی که فردا پیاده می شوند از قطار/ یکی زیبا/ و مابقی مسافرند/ "عباس صفاری" 

* بوی جانی سوی جانم می رسد/ بوی یار مهربانم می رسد/ "مولانای جان"